• وبلاگ : باران
  • يادداشت : ياد من باشد فردا دم صبح
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    شايد يک روز ، نه از اون روزايي که هيچ وقت نمياد ! شايد همراه يک حس ، حسي که تنها دو کلمه دارد و کلي حرف ، سوار بر زورقي که قصد کرده تا انتهاي رود دست از رفتن برندارد...دوباره بيايد ، وقتي رفت سايه نگاهشو تو قاب آيينه اتاق جا گذاشت ، سايه اي که 30 سال است با من حرف مي زند و هي مي گويد فردا برادرت سوار بر زورق با حسي که تنها دو کلمه دارد و يک دنيا حرف به ديدنت خواهد آمد ...شايد يک روز ، نه از اون روزايي که هيچ وقت نمياد.... وبلاگ جالبي داريد ؛ عرض ارادتي بود به رسم ادب. در پناه حق اسفندياري
    پاسخ

    سلام بر شما....سپاس بيکران.....سرشار باشيد