سرتو بذار رو شونمو آروم بخـواب گـل بهار من پیشتم تا خود صبح چـشـاتو آروم هم بـذار اونقده بیدار می مونم تا وقتی خوابـــت ببره وقتی می خوابی رویاهم نـــاز نـگـاتـو می خـره کـابوسو زنـدون می کنم خواب بد رو می سوزونم مثل یه گنجشک کوچیک آروم بخــــواب مهربــونم دستـت تو دستــای منــه عزیـز خوب نـازنـیــن چـشماتــو آروم هم بـذار رو شــاپـر ابـــــــرا بشین تا صبح برات شعر و غزل لالائی عشــــــــــق می خونم چشماتـــــــــو آروم هم بــذار من اینجا بیــــدار می مـونم حافـظ خــواب تو میــشـم من و خــدای خــوب دل چشماتـــو فردا می بینم خوب بخوابی عزیز دل
|