منتخبی از سمت خدا 3 - باران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
باران
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 164
بازدید دیروز: 277
کل بازدیدها: 543577




گالری تصاویر سوسا وب تولز



پنج شنبه 90 آذر 3 :: 9:7 صبح ::نگارنده : موسوی

  - من تصمیم می گیرم خوب باشم ولی وقت امتحان الهی ، سربلند بیرون نمی آیم . چه کار کنم ؟
ببینید بچه ها چطوری راه رفتن را یاد میگیرند . چند قدم می روند و زمین میخورند ولی زمین نمی مانند و دوباره بلند میشوند . مسائل معنوی هم همینطور است . هرکس بخواهد سالک و راهرو بشود ، در ابتدا چند روز حال خوشی دارد و بعد زمین می خورد . غفلت میکند . نباید ناراحت بشود . باید دوباره بلند بشود . خدا به چنین کسی تواب میگوید . می گوید : خدا عاشق آدمهای تواب است . یعنی زمین می خورند و دوباره بلند میشوند . اینکه ایشان تصمیم دارند خیلی خوب است . افتادن هم طبیعی است . گاهی خدا دست از سر شما برمی دارد تا بفهمید این چند قدمی هم که آمدید دست خودت نبود . راننده های کامیون وقتی می خواهند بفهمند چرخشان کم باد است ، دستشان را از روی فرمان بر میدارند و اگر فرمان به طرفی متمایل شد ، معلوم میشود که چرخ کم باد است . خدا دستش را از سر انسان بر میدارد تا بفهمد کمبود دارد . آنهایی که می خواهند دوچرخه سواری یاد بگیرند ، یک کسی ترک را می گیرد و طرف پا میزند و یک دفعه رهایش می کند و او می افتد و این کار لازم است . خدا هم همینطور است . بعضی موقع ما را می گیرد و بعد رها می کند و مهم این است که وقتی افتادیم دوباره بلند بشویم . این ها همه امتحان الهی است .


- نا آرام و بیقرار هستم . چگونه آرامش پیدا کنم ؟

شمع دو قسمت دارد .یکی رشته دارد و یکی موم دارد . هرچه موم از خودش مایه بگذارد ، شمع شعله ور تر میشود و آب میشود . آرامش و آسایش در زندگی چنین نسبتی دارد . هرکس می خواهد به آرامش برسد یعنی همان رشته شمع ، باید از آسایش مایه بگذارد . مثل دو کفه ترازو است که هرچه یکی بالاتر برود ، دیگری پایین تر می رود . شما هرچه از آسایش هزینه بکنید ، به آرامش می رسید . این فرمولی است که قرآن می دهد . آرامش خوبی است . آسایش خوشی است . شما وقتی به خوبی می رسید که خوشی را زیر پا بگذارید . به هر اندازه که خوشی را زیر پا بگذارید ، به خوبی دست پیدا می کنید . مثل خربزه . آدم سرما خورده از خوردن خربزه کیف می کند . اما خوب نیست . اگر این خوشی را زیر پا گذاشت ، به آن خوبی که سلامت است می رسد . گناه خوشی است . آدم لذت می برد . آسایش است . گناه مثل پله است اگر زیر پا گذاشتید ، بالا می آیید و اگر روی سر بگذارید ، پایین می آیید . اگر آسایش را زیر پا گذاشتید به آرامش می رسید . مثلا امشب محفلی است ، عروسی است ، بزن و بکوب است . در آنجا خوش هستید ولی اگر در خانه بمانید تنها هستید و به شما خوش نمی گذارد . اگر دور خوشی را خط کشیدید ، آن آرامش را به شما می دهند . مولوی میگوید : کسی گِل خواره بود یعنی از کوچکی عادت داشت گِل بخورد . به مغازه شکر فروشی رفت . شکر فروش سنگش از کلوخ بود . طرف تا چشم فروشنده را دور دید ، کلوخ او را خورد . فروشنده هم این را دید و گفت هرچه دیرتر بروم ، بیشتر از کلوخ را می خورد و شکر بنفع من است . اگر بخواهیم نسبت سنجی کنیم ، آرامش همان شکر است و آسایش همان گِل است . هرچه آسایش را بیشتر مصرف کنید ، از آرامش می مانید . هرچه از خوشی بیشتر استفاده بکنید ، از خوبی دور میشوید . خدا در قرآن می گوید : شما به خوبی دست پیدا نمی کنید مگر آنکه از آنچه دوست دارید بگذرید . در بهشت آرامش است . بهشت با ناخوشی ها کادو پیچ شده است . هرچه ناخوشی ها را تحمل کنید به جنت آرامش نزدیک تر می شوید . در اقتصاد و مادیات هم همینطور است . هرچه دایره زندگی را ازجهت امکانات ظاهر و آسایش بازتر کنید ، به همان اندازه دایره آرامش شما کوچکتر میشود . چون دغدغه هایتان بیشتر میشود . حافظ می گوید : هیچی ندارد و خشت زیر سرش می گذارد ولی پایش در آسمان است یعنی ورای آرامش است .

 

- خیلی زود عصبانی می شوم . برای نجات از عصبایت چه کار کنم ؟
وقتی رادیاتور ماشین جوش می آورد ، سریع کنار می زنید و متوقف می شوید . ما هم وقتی عصبانی می شویم ، باید کنار بزنیم . باید توقف کنیم . روایات می گویند : باید سکوت کنیم . حضرت علی (ع) می فرماید : خشم و غضب و عصبانیت خود را با سکوت درمان کنید . درمان آن سکوت است . بعد انسان باید یک آب سردی به سر و صورتش بزند . اینکار هم در کاهش عصبانیت موثر است . مثل یک دیگ پر از آب جوش روی اجاق است که اگر شما یک لیوان آب سرد روی آن بریزید از جوش می افتد . البته این کارکافی نیست . سعی کند یک جابجایی هم انجام بدهید . وقتی در خانه عصبانی می شوید چند ساعتی از خانه بیرون بروید . در محل کار که عصبانی می شوید ، دو ساعتی مرخصی بگیرید و ار محیط کار دور شوید . این جابجایی در آرامش انسان موثر است . عصبانیت و خشم مثل کیف قاپ است . کیف قاپ می آید کیف شما را به هرقیمتی که هست بزند ولو به آسیب دیدن شما و ضرر شما هم باشد . عصبانیت کیف قاپ است و می آید که سرمایه معنوی شما را به هر قیمتی که هست ، بزند . شما همان برخوردی را که با کیف قاپ می کنید با عصباینت هم بکنید . سریع جا خالی می دهید و جابجا می شوید . در اینجا هم انسان باید جابجا بشود و این هم کافی نیست . باید وقتی از خانه بیرون می روید ، در فکرت ، ماجرا را دنبال نکنید و پرورش ندهید . به نقاط مثبت طرف فکر کنید . اگر خدمتی به تو کرده ، به خدمات او فکر کنید . روی نقطه های منفی خودت تامل کن . روایات می گویند : هرچه به سر خودت می آید ریشه اش در زیر سر خودت است . دنبال چیز دیگری نگردید . قرآن صریح میگوید : هر بدی که به شما می رسد ، ریشه اش در خودت است . لغزش و خطایی کرده ای حالا توسط این آقا چوبش را می خورید . خودت را ملامت کن . اگر این چهار مورد را رعایت کنید ، خیلی موثر است .

 

- بیا تا برآریم ( دعا کنیم )دستی زدل ، که نتواند برآورد فردا ز گل
قرآن چه می گوید ؟ به بنده ها بگو : من به آنها نزدیک هستم . دور نیستم . هرکس هر دعایی داشته باشد ، من می شنوم و اجابت می کنم . هیچ کس دست خالی برنمیگردد . حالا سعدی همین آیه را برداشته و در قالب لطیفی عرضه کرده است . می گوید : بیا دعا کنیم البته خدا دعایی را میشنود که از روی دل باشد نه از روی زبان . بیا با دل و جان دعا کن . شوخی نکن . جدی باش . کسانی که می خواهند در دریا غرق بشوند ، دو تا دستهایشان را بالا می برند یعنی ما داریم غرق می شویم و شوخی هم نمی کنند . به محض اینکه نجات غریق او را ببیند ، شیرجه می رود . اما اگر کسی یکی دو بار شوخی کند ، نجات غریق ، دیگر او را جدی نمی گیرد حتی اگر غرق شود . اینجا هم می گوید : شوخی دعا نکن . جدّی دعا کن . وضعیت ما مثل چرخ و فلک است یک وقت بالا هستی و یک وقت پایین . ما با خاک چنین وضعیتی داریم . ما الان روی خاک هستیم و یک روز خاک روی ما می آید . وقتی ما زیر خاک برویم دیگر نمی توانیم دستمان را بلند کنیم . اصلا دستی نیست که ما بلند کنیم .

- به فضل خزان گر نبینی درخت ، که بی برگ ماند به سرمای سخت ، برآرد تهی دستهای نیاز ( دست دعا ) ، ز رحمت مگردد تهی دست باز .
بعضی چشم ها چقدر دقیق می بیند . سعدی هم چنین چشمی داشت . می گوید : در فصل خزان درخت ها را ببین که دستهایشان رو به آسمان است و دعا می کنند و می گویند : خدایا ما خشک هستیم و برگ و شکوفه و ثمری نداریم ، به ما بده . شما در فصل خزان درخت نمی بینی از بس کس که سرما است ، تمام برگ های آنرا گرفته است . درخت شاخه های تهی را بلند می کند و در فصل بهار دست خالی برنمی گردد. می خواهد بگوید تو هم کمتر از چوب نباش ، دستهایت را به سوی آسمان بلند کن و دعا کن . کمتر از چوب هم نیستی زیرا خدا به او می دهد ، پس تو هم اگر بخواهی خدا به تو می دهد . 


- قضا خلقتی نامدارش دهد ، ادب میوه در آستینش دهد . (بخاطر دعا )
می گوید : ببین در بهار چه خلقت سبز و لطیفی به درخت می دهد یعنی برگ می دهد و در ضمن قدر الهی ، میوه در آستینش می گذارد یعنی شاخه خشک را به دست تشبیه کرده و برگ ها را به آستین تشبیه کرده است . یعنی دست خالی بر نمی گردد. پس دعا کن .

- همه طاعت آرند و مسکین نیاز، بیا تا به درگاه مسکین نواز ، چو شاخ برهنه برآریم دست (دعا ) ، که بی برگ از این بیش نتوان نشست .
ما مثل شاخه درخت خشک و افسرده هستیم و هیچی نداریم . بیا از شاخه درخت یاد بگیریم ، او دستش را بالا برد، به او دادند . ما هم دستمان را برابر خدا بالا ببریم نه برابر دیگران . چون دیگران نمی دهند و اگر هم بدهند ، ناچیزی می دهند . مرحوم علامه طباطبایی دیوان شعری دارند که میگویند : این دیوان را در آخر عمرش آتش زد البته تعدادی ابیات در دست شاگردانش از آن مانده است . یکی روستا دختری ماهرو ، همی رفت دوش و به دوشش سبو ، سبوی خود از آب پر کرد ، همی داشت با خود این گفتگو ، اگر آب می خواهی ، از جوی بجوی . آدم ها آنچه دارند در حد سبو است و اگر هم به تو چیزی بدهند خیلی ناچیز است . برو لب چشمه و هر چقدر می خواهی آب بردارد . دستت را برابر خدا دراز کن نه برابر مردم . آقا شیخ عبدالکریم حائری به خادم خودش گفت : برو پیش آیت الله حجت و بگو اگر ازاین به بعد مشکلی داشتی ، به خودم بگو و به کسی نگو . جمله ات هم این باشد : " عبدالکریم سلام رساند و گفت : اگر مشکل داشتی به خودم بگو ، به کسی نگو " . خادم آمد و پیغام را گفت . جواب زیبایی آیت الله حجت به ایشان داده است . گفتند : به ایشان سلام برسان و بگو تا کریم هست ، نیازی به عبدالکریم نیست . همه چیز را ازخدا بخواهیم و از او اطاعت کنیم .

- از نظر شما شرط اجابت دعا چیست ؟
کسانیکه بار هندوانه را خالی می کنند ، یکی در بالا است و دیگر در پایین است . این که پایین است دستش را بالا می برد . و دیگری پرتاب می کند . چه زمانی او پرتاب میکند ؟ وقتی آن طرف رو به او می کند و دستش را بالا ببرد . اگر به او پشت کند ، طرف به او هندوانه پرت نمی کند . اگر به او بدهد ، می خواهد زمینش بزند . میخواهد به او آسیب بزند . دستگاه الهی هم همنیطور است . خدا اگر کسی را دوست داشته باشد و خاطرخواهش باشد ، به او نمی دهد مگر طرف به خدا روی کند . مگر اینکه دستش را به دعا بلند کند ، آنوقت به او می دهد . هرچه بخواهد به او می دهد . ولی اگر دوستش نداشته باشد ، اگر هم او نخواهد باز به او می دهد ، هر چی هم که او بخواهد به او می دهد . منتها با همین رحمت ها و نعمت ها به او آسیب می زند . پس شرط استجابت دعا همین است که ما رو به خدا بکنیم . رو به خدا کردن یعنی رو به کلام او بکنیم . حرف او را بشنویم و حرف او را ملاک قرار دهیم . ببینیم خدا چه می گوید نه اینکه ببینیم مردم چه می گویند . قرآن می گوید : توی سَر جنس مردم نَزن . شما معلولی را بعنوان تایپیست استخدام می کنید و بعد به او نگویید : تو معلول هستی و کسی به تو کار نمی داد . چون تو با پای او کار نداری ، با دستش کار داری به رخ او نکش . منت سرش نگذار و حقوقش را کم نکن . خوب اگر انسان حرف خدا را بشنود خدا هم امشب که شب قدر است حرف او را می شنود .

- هرچه دعا میکنیم مستجاب نمیشود علت چیست ؟

اجابت دعا معنایش این نیست که هرچه شما بخواهی خدا آنرا فراهم بکند . معنایش زمینه فراهم کردن است . فردی در جنگل بود . از خدا غذا خواست . دو نفر به او رسیدند و راه را به او نشان دادند و طرف از جنگل بیرون آمد و به رستوران رفت و غذا خورد . پس خدا زمینه را فراهم کرد نه اینکه رستوران را به جنگل برد . این زمینه فراهم کردن زمان می برد . بعضی ها فکر می کنند دعا مستجاب نشده است . خیر زمینه استجابت دعا زمان می برد .





Susa Web Tools