بدون بسط:
یک حنجره نی لبک که دارد
ابریم وبرف دارم امروز یک عالمه حرف دارم امروز
ای چینی لب پریده ای دل ققنوس گلو بریده ای دل
ای رفته ای اشتباه رفته با بند کسان به چاه رفته .......
آتش ز دل من اقتباس است چشمم پی دست ناشناس است
دستی که رسیدن بهار است دستی که پل دو انتظار است
ای دسته گل محمدی بو نرگس رخ ذوالفقار ابرو
ای هرچه فراز در فرودت هر جا که سری ست در سجودت
ما خاک نشین انتظاریم سی چله خمار در خماریم
سی چله سبوی خون کشیدیم لب بر قدح جنون کشیدیم
گویند کلید وصل صبر است خورشید دو روز پشت ابر است
دردا که زمانه بی وفا بود از ما نشد انچه حق ما بود
این کوفه سر وفا ندارد یک کوچه ی اشنا ندارد
خشک است گلوی ناودانش خورشید خور است آسمانش
تذویر و دورغ مکر و حیله طاعون زده است این قبیله
اینجا همه عضو حزب بادند مردان عروسکی زیادند
مردی زر و زور داشتن نیست غیرت به غرور داشتن نیست
مرد انکه سرش به دار عشق است رگ تشنه ی ذوالفقار عشق است