یکشنبه 93 بهمن 12 :: 2:46 عصر ::نگارنده : موسوی
هر چه زمان می گذرد این نظریه بیشتر قطعیت می یابد که پیدایش و تطور صفات و ویژگیهای رفتاری هر فرد در سنین بالاتر به نحو قاطع و مؤثر از رویدادهای عاطفی و تجارب دوران طفولیت او مایه می گیرند درواقع می توان گفت که همین وقایع و تجارب دوران کودکی هستند که عامل بنیانی سلامت یا بیماری روان آدمی در سنین بعدبشمار می روند. سرشت و شخصیت هر فرد در نخستین سالهای زندگی شکل می گیرد و شاید اغراق نباشد اگر بگوییم انسان در گاهواره اش ساخته می شود. حساسیت کودک نسبت به محیط زندگی و تأثیرات ذهنی او در قبال وقایع که در اطرافش رخ می دهند از اولین روز تولد آغاز می شودو ناتوانی در بدست آوردن غذا حفظ وحراست شخص و همچنین احساس نیاز به دوستی وجلب حمایت دیگران تا زمانی دراز این اتکاء و وابستگی را در کودک باقی میگذارد .در میان کودکان چند گروه متمایز میتوان یافت که درآنها آمادگی بیشتری برای پذیرش و پرورش احساس حقارت خود رنج می کشد نشان داد که در آنها آمادگی بیشتری برای پذیرش و پرورش احساس حقارت در سنین بعدی وجود دارد روانکاوی یک استاد دانشگاه که از احساس حقارت خود رنج میکشد نشان داد که نقطة شروع این مسئله به دوره ای از اوایل جوانی او مربوط می شود که ناگهان در بافت قامت او از پسران هم سن و سالش بسیار بلند تر است . او همیشه در میان جمع شاخص انگشت نما بود و بیش از هر کس انظار را بسوی خود جلب می نمود. حقارت و علائم مشبهة آنالف) نشانة خفیف حقارت در افراد بشرح زیر می باشد: 1ـ تلاش سخت و پیگیر برای هدفهای نامعین بیهوده و یا غیر عقلایی 2ـ احساس ترس یا شرم در مواجهه با دیگران و دوری و گوشه گیری از مردم 3ـ حساسیت منوط واحساس خواری و حقارت نفس 4ـ دید سطح و احتراز تعمق که عموماً همراه با آرامش و لاقیدی مفرط مشاهده می شود. 5ـ دوره های متناوب خاموشی و هیجان پرحرفی 6ـ بدبینی و بیزاری و افراط در خرده گیری و عیب جویی علت عمدة اغلب بی خوابیها نیز همین تشویش و عدم آرامش درونی است وترسی که از اعماق ضمیر پنهان شخص ریشه می گیرد ساعات شب و روز او را به یکسان آشفته و پریشان می سازد. انعکاس خارجی این احساس در مردان عبارتند از دستپاچگی و اضطراب در محاورات یا نطق و خطابه دقت و وسواس در آراستگی ظاهر و وضع لباس ، کفش ، کراوات و امثال اینها نیز حساسیت فوق العاده نسبت به نظر و عقیده دیگران دربارة خود فرد. ب) نشانه های اصلیبر این پایه می توان علائم مورد بحث را در محدودة رده های چهار گانه زیر موردمطالعه قرار داد که عبارتند از : 1ـ ترس از اشکال خفیف آن که روحیه انکار و منفی و خسیت تا حالات شدید تر آن که بصورت ضعف خستگی اعصاب و اختلالات سخت عصبی ظاهر می شود. 2ـ گریز از زندگی و مسئولیتهای آن و آثار و نتایجش که در اشخاص دائم الخمر معتادین به الکل و مواد مخدر و افراد انگل صفت و سربار جامعه مشاهده می گردد. 3ـ گرایش به فساد و عشق منحط 4ـ خوار از واقعیات و رها شدن در عالم اوهام و تصورات هرگاه فرد ، خواه قاضی ، طبیب ، وزیر ، تاجر یا دارای هر مقام و حرفه ای که باشد بنای شخصیت خویش را بر پایه ارزشهایی از فضیلت و کمال و منزلت اعتبار که آنها را چکیده آزمونهای عمر و روال زندگی خود می شناسد استوار سازد. روزی که احساس کند آرمانهای فکری او از بنیان متزلزل شده مسلماً هیچ زن ومردی آماده نیست که با میل و ارادة خود به دنیای نکبت بار و آلوده اعتیاد با الکل و مواد مخدر قدم گذارد یا تن به منزلت بیکارگی ، انگل صفتی وار ، کلاهبرداری و شیادی و نظایر آن بسپارد. روانکاوی و درمان حقارتهرگاه از پایگاه رفیع قدرت و شجاعت و پستیهای ضعف و حقارت درون بنگریم و به نیروی خود و اراده ، آنها را از وجود خود بدانیم بزودی افق زندگی ما به نور نیک بختی و سلامت نفس روشن خواهدشد اما اگر احساس خواری و حقارت را به درون خویش راه داده بر استیلای آن گردن نهیم در زمانی کوتاه شخصیت ما را به فساد و تباهی کشانده ، جسم و روانمان را بیمار خواهد ساخت . امروزه جوانی بیکار و افسرده است که اوقات خود را در خانه می گذراند زیرا تنها در آنجاست که احساس می کند، می درخشد، همه شایستگی های او را ارج می گذارند و تحسین وستایش خویش را بی دریغ نثار او می سازند . چیزی را که در این دنیای بی احساس دیگران از او دریغ داشته اند ، دنیائی که خوبیها و شایستگی های راستین را نمی شناسد و فقط ستایشگر پیروزیهاست ، هیچ وقت برای جبران و نفرت دیر نیست . پاداش عشق ورزی و خدمتگزاری به انسانها خیلی زود عاید شخصی می شود و آن درک لذت دوستی دیگران و این احساس است که وجود او برای دیگران سودمند و ضروری است . به گفتة یکی از خردمندان ((از قید رها شو تا خود را در وجود دیگران بازیابی)). قطعه زیر برگردان شعری از هیلیر بلاک است که ضمن آن شاعر مفهوم واقعی سعادت را در عشق ورزی به انسانها و مشاهدة شادی و نیک بختی دیگران می جوید: از آغـاز که در آرامـش سرمـــدی هستی می پذیــردتا پایانی که در تیرگی و ابهام به جاودانگی ها پیوندد هیچ نیافتم که شرنگ زندگی را در کامم شیرین کند مگر عشق ورزی به انسانها و دیدن خنده و شادی ایشانمنبع :کتاب عقده حقارت شناخت تحلیلی و راه درمان آن - ترجمه و بازپردازی به فارسی از پروین منوچهریان از انتشارات گوتنبرگ مقابل دانشگاه -تاریخ انتشار 1362 |