در شیوه درمانی ACT -که نام کامل انگلیسی آن Acceptance and Commitment Therapy است و در فارسی، به «درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد» ترجمه شده- فرد درمییابد که افکار، هیجانات و احساسات خود را -به ویژه آنهایی که ناخواستهاند- قضاوت نکند.
اساس این درمان، از فلسفه و نگرش شرق، به ویژه، آیین بودا برگرفته شده و البته در این باره، درک تجربه "حیرت" در عرفان ایرانی هم مفید و -با دریغ بسیار- مغفول مانده است.
این رویکرد درمانی، 6 اصل بنیادین دارد:
1. گسلش شناختی (یادگیری رویکردهایی برای کاهش تمایل فرد در واقعیت پنداشتن افکار و تصورات خود)
2. پذیرش و اجازه دادن به رفت و آمد افکار بدون نیاز به مقابله
3. تماس با لحظه اکنون
4. مشاهده خود
5. شناخت ارزشها
6. طرحریزی اهداف و اقدام متعهدانه
تأکید ACT بر «ذهنآگاهی» (Mindfulness) -یعنی تجربه زیست در "اینجا و اکنون"- ، قواعد بنیادین بخش اعظم روانشناسی غرب را به چالش میکشد؛
زیرا بر خلاف باور رایج در سنت روانشناسی غربی، هیچ تلاشی را برای کاهش علایم اختلالات و بیماریهای روانی پیشنهاد نمیکند (اگر چه کاهش علایم، محصول جانبی آن هم هست) و حتی تلاش مداوم انسان را برای خلاص شدن از شر فرایندهای "ذهن" -که اغلب موجب رنج و آزار روانی او میشوند- ، خود، موجب اختلال برمیشمرد.
شاید یکی از چند علت اساسی برای بسیاری مشکلات از دیدگاه ACT ، «اجتناب از تجربه»، یعنی فرار و اجتناب از قرار گرفتن در شرایطی خاص، به دلیل تجارب دردناک یا ناخوشایند پیشین؛ یا ممانعت و ایجاد ترس از سوی منابع کنترل درونی یا بیرونی باشد.
نکته اینجاست که هر چه اجتناب و ممانعت قویتر باشد، اشتغال و درگیری ذهنی (وسوسه) نسبت به موضوع ممنوع بیشتر خواهد بود -و همان گونه که گفته شد- تلاش مداوم برای خلاص شدن از شر آن، خود میتواند موجب اختلال شود؛
به عنوان مثال، هرچه اهمیت بیشتری به اجتناب از "اضطراب" بدهیم، بیشتر در باره اضطرابِ خود مضطرب میشویم (!) و البته چنین دور باطلی در مرکز هر اختلال اضطرابی دیده میشود (اگر اضطرابهای ما در باره اضطراب نیست، پس از چیست؟!).
به محض آن که به یک تجربه درونی، برچسب "علامت" اختلال یا بیماری میزنیم، بلافاصله "مبارزه" با آن را شروع میکنیم (چون برحسب تعریفی که نزد خود داریم، علامت بیماری، آسیبزاست و باید از شر آن خلاص شد)...!
شاید مثال "مار و پونه" -یا حتی فکر نکردن به "سر فیل درون ماشین لباسشویی"(!)- به عنوان یک «استعاره» (Metaphor) در این باره بسیار روشنگر باشد:
وقتی میکوشیم از "چیز"ی بپرهیزیم یا به آن نیاندیشیم، در واقع ابتدا به همان "چیز" اندیشیدهایم...!
هدف اساسی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) ، تغییر رابط? فرد با افکار و احساسات دشوار اوست تا جایی که دیگر آنها را "علامت" نبیند و به عکس، یاد بگیرد که آنها را «مشاهدهگرانه»، به چشم رویدادهای روانشناختیِ -هر چند ناخوشایند، اما- "گذرا" بنگرد و بیشتر بر «ارزشها»ی خود تکیه کند تا بر مبارزه با آن افکار ناخوشایند:
چیزی که با مفهوم "سپارش (توکل)" و "خرسندی(رضا)" بیشتر همخوانی دارد تا با "زهد" و "پرهیز"...
ــــــــــــــــــــــ
"عطار"، حیرت را ششمین وادی از هفت وادی مورد اشاره در "منطقالطیر" برشمرده و در وصف حال کسی که بدین مرحله رسیده است و از زبان خود او، سروده:
...گوید
«اصلا
میندانم چیز من؛
وآن "ندانم" هم،
ندانم نیز من...!
عاشقم؛
اما ندانم بر کیَم؟!
نه مسلمانم،
نه کافر...؛
پس چیَم...؟!
هیچ
از عشقم ندارم آگهی؛
هم دلی پر عشق دارم،
هم تهی...! »
در واقع، "حیرانی" رسیدن فرد است به آن جایی که همه چیز را به مانند "کودک"، بدون یکی شدن با علم و ذهنیات سابق، فقط در اینجا و اکنون تجربه کند و از هر تجربه هستی و بودن، حیرتزده شود!
در آیه 62 از سوره یونس میخوانیم:
«أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»
(آگاه باشید که بر دوستان خداوند، نه بیمی است و نه اندوهگین میشوند.).
اصولاً
خوف (=بیم) ناظر به "آینده" است [به ساخت کلمه "بیمه" توجه کنید]
و
حزن (=اندوه) به "گذشته" مربوط میشود؛
پس هر زمان، اندوه و حسرت گذشته و نگرانی و بیم آینده با ما نباشد، یقیناً زمان "حال" را دریافتهایم.