عشق از منظر فروید - باران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
باران
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 83
بازدید دیروز: 17
کل بازدیدها: 542739




گالری تصاویر سوسا وب تولز



یکشنبه 94 مرداد 18 :: 8:46 صبح ::نگارنده : موسوی

فروید عشق را اساسا پدیده ای جنسی می دانست و آن را به عنوان یکی از غرایز معرفی می کند. فروید درباره ی عشق جنسی چنین اظهار نظر می کند که هنگامی که انسان به تجربه دریافت که عشق جنسی بالاترین خرسندی ها را ایجاد می کند در نتیجه خرسندی و رضایت جنسی مظهر همه ی کامرانی ها می گردد و به ناچار فرد دنبال آن می رود که در مدار جنسی ، خوشی های بیشتری را بدست آورد و شهوت جنسی را هسته ی مرکزی زندگی اش قرار می دهد.

به اعتقاد فروید، انسان موجودی لذت طلب است اما از سوی دیگر جوامع، مانعی بر سر راه میل لذت طلبی انسان هستند به همین دلیل فروید روش هایی را مورد بحث قرار می دهد که انسان بتواند میان غریزه ی جنسی و محدودیت های اجتماعی خودش، سازش ایجاد کند .

یونگ در مورد غریزه ی جنسی، چنین اظهار نظر می کند : “علیرغم اهمیت انکار ناپذیر مسائل جنسی مع ذلک امکان پذیر نیست که همه چیز را مطلقا به این غریزه مربوط کنیم. ” بنابر اعتقاد یونگ، در آدمی حتی یک غریزه وجود ندارد که غریزه دیگری آن را متعادل نساخته باشد . اگر عاملی جبران کننده به شکل یک غریزه و با قدرتی مساوی غریزه ی جنسی وجود نداشت، جنسیت هیچگونه سدی در برابر خود نمی دید .

یونگ

در عصر ما بینش جنسی در حد مبالغه آمیزی مطرح شده است که یونگ آنرا به عنوان نشانه ی یکی از اختلالات روانی عصر ما می داند و اساساً بیان می کنند که این نشانه ی آن است که مفهوم سکس دقیقا درک نشده است. یونگ می گوید” برخلاف نیت شخصی فروید، ارزیابی طرفداران اصالت سکس منجر به آن شد آثار ادبی و هنری پس از وی بطور افراطی واپس زدن را ادامه دهند . قبل از فروید هیچ جایگاهی برای سکس در ادبیات و هنر قابل تصور نبود و به ناگاه چیزی جز سکس به چشم نمی آمد.”

آدلر مانند یونگ، انگیزه ی اصلی انسان را میل جنسی نمی دانستو میل به قدرت و تحکیم و تثبیت خود را مفهوم انگیزش انسان معرفی نمود . او معتقد است که مسئله ی جنسی حائز اهمیت نیست بلکه به عکس ، مسئله ی مهم واکنشی است که فرد در برابر احساس ضعف ، انزوا و ترس از خودش نشان می دهد و بعدها این کشش سوی مرز قویتر می رود ، بصورت یک نوع تملک شهوانی درمی آید و موجب عقده های ادیپ والکترا به گونه ای واقعی می گردد . او عقیده دارد که عقده ی اختگی مشتق از احساس کهتری است که به دستگاه جنسی (تجربه ی جنسی ) مستولی شده و تثبیت می گردد .

آدلر

گر چه آدلر قبول نداشت که تمایلات جنسی محرک اصلی زندگی است اما به عنوان یکی ازتکالیف زندگی آنرا پذیرفت . به نظر وی واقعیت زیستی این است که ما بصورت دو جنسی ، موجودیت پیدا کرده ایم . تکلیف زندگی این واقعیت است که هر دو جنس می توانند در رابطه ی جنسی لذت و معنی متقابل بیابند . ما با تعریف نقش جنسیمان بر پایه ی توصیف ها و پنداره های قالبی فرهنگی باید بکوشیم با جنس دیگر رابطه برقرار کنیم .

 

در نظریه ی معنا درمانی فرانکل ، عشق تنها راهی است که با آن می توان ژرفای وجود دیگری را یافت. کسی نمی تواند از وجود و سرشت فرد دیگری کاملاً آگاه شود مگر آنکه عاشق او باشد . فرد می تواند بوسیله ی این عمل انسانی و روحانی صفت های شخصی و الگوی رفتاری مخصوص خود را به خوبی دریابد . وی محبوب را قادر خواهد کرد که به امکانات خود تحقق بخشد. در معنی درمانی، عشق، اعتلا یافته ی غریزه ی جنسی نیست بلکه خود مانند غریزه ی جنسی، پدیده ی اصلی و ابتدایی است. میل جنسی معمولا حالتی است از بیان عشق و وقتی جایز و مقدس است که هر کسی برای عشق باشد . پس عشق اثر جانبی میل جنسی نیست بلکه میل جنسی راهی برای درک آن همدم غایی است که عشق نام دارد .

فرانکل

کارن هورنای از جمله کسانی است که بر نظریه ی فروید انتقاد کرد و ارتباطی میان احساس محبت و غرایز جنسی آن طور که فروید معتقد بود ؛ نمی دید . هورنای در مورد رابطه بین محبت و تمایل جنسی معتقد است که محبت پدیده ای کاملا جدا از تمایل جنسی است که می توان گفت تنها در بعضی موارد با یکدیگر ارتباط پیدا می کند و در یکدیگر تأثیر می گذارند .گاهی تمایل جنسی وجود دارد بی آنکه توأم با محبت باشد، گاهی محبت وجود دارد بی آنکه آمیخته به تمایل جنسی باشد مثل عشق مادر و فرزند ، گاهی هم این دو مرتبط و آمیخته با یکدیگرند .

به عقیده ی هورنای بعضی از افراد طبیعاً و بطور غریزی، تمایلات شهوانی قویتری نسبت به دیگران دارند در این صورت احتمال اینکه احتیاجات روانی خود را از طریق نزدیکی جسمی و دفع شهوات ، ارضاء نماید ، زیاد می شود . همچنین کسانی که رابطه ی جنسی رضایت بخشی ندارند و نمی توانند از نزدیکی جنسی لذت سالم و طبیعی ببرند بیشتر حریص می شوند و احتمال اینکه ارضاء احتیاجات روانی خود را در امور جنسی جستجو کنند، زیادتر می شود .

کارن هورنای

هورنای معتقد است کسانی که عطش محبت طلبی دارند با یک حالت اجبار و اضطرار سعی می کنند همه کس را از خود راضی نگه دارند همین کیفیت روحی باعث می شود که با یک “رغبت” اجباری به تمنیات جنسی دیگران چه زن و چه مرد پاسخ مثبت بدهند یا کسانی که احتیاج به تسلط و غلبه بر دیگران دارند مجبورند که احتیاج خود را در هر نوع رابطه ای از جمله روابط جنسی اعمال و ارضا نمایند .

 بر اساس نظریه ی فروم ، میل جنسی یکی از مظاهر رشد و تکامل آدمی است که از سالهای اولیه ی زندگی نمایان می شود. در یک مقیاس گسترده شکستن تابوی جنسی اقدامی است عصیانگر در جهت پس گرفتن استقلال شخصی ولی با این روش نمی توان به آزادی بیشتری دست یافت. عصیانگری با ارضای میل جنسی و گناه ناشی از آن خاموش می شود .

اریک فروم

فروم علیرغم اینکه میل جنسی را رفتاری می داند که دارای عناصر شبه غریزه است . عوامل مؤثر بر آن را ناشی از یادگیری و فرهنگ بشمار می آورد. اریک فروم عشق را نتیجه ی رضایت کافی جنسی نمی داند بلکه کامیابی جنسی را نتیجه ی عشق می شناسد. او در مطالعه ی مشکلات جنسی این موضوع را نشان می دهد و می گوید: “مطالعه ی یکی از متداولترین مشکلات جنسی یعنی سرد مزاجی زن و ناتوانی جنسی مرد نشان می دهد که علت واقعی این مشکلات نا آگاهی از روشهای درست جنسی نیست بلکه علت واقعی منع هایی است که عشق را غیر ممکن می سازد.”

مزلو ، همچون بسیاری از روانشناسان دیگر ارضاء میل جنسی را برای بقاء نسل بشر اساسی می داند او نیازهای انسانی را در یک سلسله مراتب قرار می دهد که نیاز جنسی بشر جزء نیازهای اولیه محسوب می شود. همچون نیاز به غذا، آب و هوا و خواب.

همچنین بیان می دارد که رضایت جنسی در شدید ترین و وجد آورترین حد خود در افراد خود شکوفا وجود دارد. افراد خود شکوفا (سالم) اوج لذت جنسی را وسیله ای برای دستیابی به هدف و هم جوشی کامل و عشق واقعی می دانند. اوج لذت در رضایت جنسی در افراد خود شکوفا در مقایسه با افراد معمولی بطور همزمان، هم مهم تر است و هم کم اهمیت تر.

این اغلب تجربه ای عمیق و عارفانه است و در عین حال نداشتن رابطه ی جنسی نیز توسط این افراد راحت تر تحمل می شود. بین این موضوع و نگرش این افراد نسبت به غذا می توان تشابه جالبی یافت. افراد خود شکوفا هم از غذا لذت می برند و هم در عین حال، آنرا در طرح کل زندگی نسبتا بی اهمیت تلقی می کنند.

مزلو

مازلو بیان می دارد که عشق و تمایل جنسی دو مفهوم کاملاً مختلف هستند . بهم آمیختن این دو مفهوم جایز نیست با وجود این در افراد سالم این دو مفهوم بهم می پیوندند و با هم می آمیزند . در واقع در زندگی افراد خود شکوفا این مفهوم کمتر جدایی پذیرند و از یکدیگر فاصله نمی گیرند .

به نظر راجرز، جامعه ی ما بطور سنتی برای ارزش جنسی، شرایط بسیار محدودی وضع می کند. این شرایط محدود کننده باعث شده است که افراد زیادی برای اینکه احترام بیشتری برای خود قائل شوند ارزش مسائل جنسی خود را نادیده بگیرند . شاید در واکنش به این ممنوعیت های بیش از حد علیه جنسی بودن به افراط کشیده شویم و معتقد باشیم برای اینکه احساس با ارزش بودن کنیم باید از لحاظ جنسی موفق باشیم. مرتبا در حالت اوج لذت جنسی باشیم همیشه برانگیخته باشیم و روان سازی و نعوظ خود را حفظ کنیم، هرگز سریعاً انزال نکنیم بلکه همیشه انزال کنیم .

راجرز

قسمت اعظم اضطراب عملکرد جنسی که مسترز و جانسون ( 1970 ) توصیف کردند در واقع بازتاب محدود کننده ای است که می گوید: باید در روابط جنسی موفق باشیم نه اینکه طبیعی باشیم. فعالیت جنسی طبیعی به فعالیتی گفته می شود که نه عملکرد گرا باشد و نه هدف گرا ، بلکه باید در متن یک رابطه ی صمیمی اتفاق بیافتد .

پرلز ( 1970 ) علاوه بر قبول غریزه ی جنسی به اهمیت غریزه ی دیگری معتقد است که آنرا برای فهم رفتار انسان لازم می داند. او این غریزه را غریزه ی اشتیاق یا گرسنگی می نامد. که به اعتقاد او هدفش صیانت نفس است ، در صورتی که هدف غریزه ی جنسی ، بقای نسل است . بر اساس این دیدگاه ، مشکلات جنسی و عدم رضایتمندی جنسی ، زمانی رخ می دهد که به عنوان یک وضعیت ناتمام در فرد باقی بماند و تمامیت و کل وجود انسان را به مخاطره بیندازد.

پرلز

رفتارهای جنسی فرد زمانیکه در وضعیت رشد قرار گرفته باشند ولی او گرفتار کشمکش میان نیازهای جنسی و خواست های اجتماعی شده باشد ممکن است دچار توقف رشد گردند که این توقف رشد را پرلز، نوروز یا روان نژندی می نامد . در چنین وضعیتی فرد تماس ادراکی ضعیفی با دنیای خارج و با بدن خود دارد و نمی تواند نیازهایش را بطور آشکار ارضاء نماید، علاوه بر آن سرکوب نیازها مانع تشکیل هویت کامل می گردد .

 
منابع :
اوحدی، بهنام ( 1384 ). تمایلات و رفتارهای جنسی انسان. تهران: نشر صادق هدایت.

فروم، اریک ( 1369 ). هنر عشق ورزیدن. ترجمه ی سلطانی، پوری. تهران: نشر مروارید.

هورنای، کارن ( 1369 ). شخصیت عصبی زمانه ی ما، ترجمه ی مصفا، جعفر. تهران: نشر گفتار.

پروچسکا، جیمز و نورکراس، جان ( 1381 ). نظریه های روان درمانی. ترجمه سیدمحمدی . تهران: انتشارات رشد





Susa Web Tools