باران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
باران
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 13
کل بازدیدها: 538833




گالری تصاویر سوسا وب تولز



چهارشنبه 94 مهر 1 :: 1:17 عصر ::نگارنده : موسوی

همه جامعه‌شناسان و مردم‌شناسان که ازدواج را امری فراگیر در اجتماعات بشری می‌دانند، در مورد تعریف دقیق ازدواج مشکل دارند. در کتاب «ریشه‌های سکس در ماقبل تاریخ» تلاش می‌کنیم توضیح دهیم که جوامعی هم هستند که زوج ازدواج‌کرده توقعی برای مقید بودن به رابطه منحصر‌به‌فرد جنسی، تبادل و اشتراک دارایی، همکاری با همدیگر، مشکل اخلاقی برای پایان دادن به یک ازدواج و حتی وظایف بچه‌داری ندارند ولی با این حال، مردم‌شناسان از کلمه ازدواج برای نام بردن این نهاد اجتماعی استفاده می‌کنند.

پس در این میان عشق چه نقشی دارد؟

اغلب مردم با هم ازدواج می‌کنند چون می‌گویند عاشق همدیگر شده‌اند که صد البته حقیقتی موقت بیش نیست. ما به جای آنکه از احساس زیبایِ عشق لذت ببریم، آن را در نهاد زناشویی به قراردادی ابدی تبدیل می‌کنیم. به گفته گوته، شاعر آلمانی: «عشق یک ایده‌آل است و ازدواج یک واقعیت، مغلطه بین ایده و واقعیت چیزی جز عذاب در بر نخواهد داشت.»



قابلیت عشق‌ورزی شاید مهم‌ترین مشخصه انسانی ما باشد. در حقیقت، اغلب انسان‌شناسان به رابطه مشترک و درازمدت بین یک جفت حتی در بی‌بند و بارترین جوامع انسانی نیز شهادت می‌دهند. اما کتاب ما بر روی تکامل جنسی بشر تمرکز دارد و به تحولات احساسی بشر نمی‌پردازد. باز هم تکرار می‌کنیم؛ گرایشی که همواره در تلاش است عشق را با سکس یکی بداند، فرجام تلخ و و پر دردسری خواهد داشت.

اگر نظریه اصلی شما درست است پس چرا حتی اکثر جوامع صنعتی (حداقل به شکل رسمی)، فعالیت‌های جنسی خارج از ازدواج را منع می‌کنند.

تقریباً غیرممکن است که بتوانیم تفاوت عظیم بین دنیای ماقبل کشاورزی و جامعه معاصر را درک کنیم. انسان‌شناسان معتقدند که جوامع بیابانگرد و شکارچی انسانی بر اساس ضرورت زندگی‌شان در یک حالت «مساوات‌جویانه» زندگی می‌کردند.

اصلاً برای عده‌ای کوچ‌نشین با تولید بخور و نمیر، امکان تملک شخصی میسر نبود. به همین خاطر، همه ارزش‌های اخلاقی و حتی مذاهب بدوی‌شان با اصرار فراوان آنها را تشویق به همکاری، مشارکت در تهیه مصرف غذا، دفاع و تدارک پناهگاه جمعی و نگه‌داری از بچه ها می‌کردند.

با رشد و تکامل بهره‌وری از گیاهان و تولید کشاورزی، از ده هزار سال پیش به این‌سو، مالکیت شخصی به امری مهم و حیاتی تبدیل شد.

خانواده‌‌ها، زمین‌ها را به تسخیر خود درآوردند و همه، همت خود را معطوف آن کردند تا ثروت و دارایی اضافی را در درون خانواده خود نگه دارند. از آن به بعد، نقش ارث و بالطبع ضرورت کنترل فعالیت‌های جنسی همسر و یا همسران به درون ارزش‌های اخلاقی راه یافت. مردان برای ضمانت و پایداری درآمد انباشته‌شده و انتقال آن به فرزندان، هر لحظه قوانین سخت‌تری را برای زنان اعمال کردند تا مطمئن شوند که اموال‌شان به فرزندان حقیقی‌شان می‌رسد. نشانه‌های مخوف از تنبیه مرگبار زنان هنوز در بعضی از مذاهب به چشم می‌خورد.

بنابراین، شما پیشنهاد می‌کنید همه باید در یک رابطه آزاد جنسی به سر ببرند و اصلاً در دام ازدواج نیفتند؟

بدون شک نه، ما هیچ پیشنهادی جز دانش و دانستن نداریم. ما حتی نمی‌دانیم این دانسته‌های مستند چه کاربردی در زندگی شخصی خودمان خواهد داشت. ما امیدواریم نوشتن کتابِ «ریشه‌های سکس در ماقبل تاریخ»، دامنه بحث درباره موقعیت جنسی بشر را کمی گسترش دهد تا مردم به واقعیت‌های علمی «بشر بودن» توجه و دقت بیشتری داشته باشند. امید و انگیزه اصلی ما این است که بتوانیم به مردم نشان دهیم می‌توانند تکیه کمتری به اسطوره‌ها و داستان‌های مذهبی و فرهنگی داشته باشند.


بخشی از کتاب " ریشه های سکس در ماقبل تاریخ "
نوشته ی : کریستوفر رایان




چهارشنبه 94 مهر 1 :: 1:15 عصر ::نگارنده : موسوی

اطمینان جنسی یکی از قوی ترین عوامل تحریک کننده برای زن و مرد محسوب می شود یک زن وقتی که احساس کند شریک جنسی اش در اینکه ”چکار باید انجام دهد که او را ارضاء کند“ اطمینان یابد . دیگر نگران نیست که باز هم مثل همیشه ارضاء نمی شوم و در جریان رابطه جنسی آرامش خاطر بیشتری دارد و حتی از آغاز رابطه جنسی اکراه نمی کند . و اگر گاهی همسرش زودتر ارضاء شد انعطاف پذیر و صبوراست. یک مرد نیز به همان اندازه که می بیند همسرش به عملکرد جنسی او اطمینان دارد تحریک می شود.

اگر یک زن در عملکرد جنسی اش خیلی مطمئن باشد ممکن است مرد نگران باشد که آیا واقعاً می تواند به اندازه او در عملکرد جنسی اش موفق باشد. این اضطراب می تواند سر منشا اختلالاتی چون اختلال نعوظ یا انزال زود رس می شود بزرگترین توانایی یک زن در ارضاء و خشنود سازی جنسی همسرش آن است که به او در ارضاء کردن خودش (زن) کمک کند مهم این است که مرد در این رابطه احساس ناتوانی در مقابل زن را نداشته باشد واعتماد به نفس او دچار تزلزل نگردد. هدف بازنده وبرنده بودن نیست هدف داشتن آرامش در کنار یکدیگر است.




چهارشنبه 94 مهر 1 :: 9:0 صبح ::نگارنده : موسوی

ازاختلال دو قطبی با عنوان افسردگی شیدائی نام برده می‌شد.
همانگونه که از نام قبلی استنباط می‌شود کسی که دچار اختلال دوقطبی است دچار نوسانات خلقی شدید میباشد.این نوسانات معمولا هفته ها یا ماها طول میکشد و با انچه مردم عادی در زندگی روزمره تجربه میکنند بسیارمتفاوت است.
خلق افسرده: احساس شدید افسردگی
خلق شیدا: احساس شادمانی بسیار و ناامیدی
خلق مختلط: به عنوان مثال خلق افسرده همراه با بیقراری و فعالیت بیش از اندازه ناشی از شیدائی.
 
شیوع اختلالات دو قطبی:
در حدود یک نفر از هر 100 بزرگسال در طول زندگی خود دچار این اختلال می‌گردد. معمولا این اختلالات بعد از سنین نوجوانی اتفاق می‌افتد. در سنین بالاتر از 40 سال این اختلالات غیر معمول است. مردان و زنان به یک اندازه در معرض ابتلا به این اختلالات قرار دارند.
 
انواع اختلال دو قطبی

اختلال دو قطبی نوع 1
حد اقل یک دوره خلق شیدا به مدت یک هفته وجود دارد.اگرچه بیشتر مبتلایان دوره افسردگی را هم تجربه می‌کنند ولی بعضی از انها فقط دوره شیدائی را تجربه می‌کنند.
دوره های شیدایی بدون درمان بین 3 تا 6 ماه به طول می‌انجامند.دوره‌های افسردگی در صورتی که مداوا نشوند 6-12 ماه ادامه پیدا می‌کنند.
 
اختلال دو قطبی نوع 2
در این نوع بیش از یک دوره افسردگی شدید وجود دارد. در صورتی که شدت خلق شیدایی کم است. این نوع به نام شیدائی خفیف (Hypomania) نامیده می‌شود.
 
اختلال دو قطبی با تناوب سریع

در این دسته بیش از 4 بار نوسان روحی در طول یکسال وجود دارد. این نوع در حدود 10 درصد افراد مبتلا به اختلالات دوقطبی دیده میشود و می‌تواند با هر کدام از انواع 1 یا 2 همراه باشد.
 
اختلال خلق ادواری (Cyclothymia)

 در این نوع شدت نوسان خلق به اندازه اختلال دوقطبی نیست، اما می‌تواند زمان طولانی تری ادامه یابد. این حالت می‌تواند منجر به اختلالات دو قطبی گردد.
 
علل اختلالات دوقطبی

دلیل قطعی برای این اختلالات شناخته نشده، اما تحقیقات نشان می‌دهد که:
اختلالات دوقطبی منشائ ارثی دارد. به عبارتی ژنها بیشتر از تربیت در این اختلالات موثرند.
ممکن است مشکل فیزیکی در قسمتی از مغز که کنترل حالات روحی را به عهده دارد عامل این اختلالات باشد. به این دلیل است که این اختلالات با دارو قابل درمان هستند.
نوسانات خلقی ممکن است گاهی توسط استرس و یا بیماری بوجود بیایند.
 
علایم اختلالات دو قطبی

علائم بیماری بستگی به این دارد که خلق شما به سمت افسردگی یا شیدائی تغییر کرده باشد.
 
1- افسردگی
 
احساس افسردگی احساسی است که همه ما در طول زندگی آنرا تجربه کرده ایم. این احساس می‌تواند به ما در شناخت و برخورد با مشکلات زندگی کمک کند. اما در افسردگی بالینی یا اختلالات دوقطبی این احساس افسردگی بسیار شدید تر است. در این حالت احساس افسردگی برای مدت طولانی باقی می‌ماند و حتی انجام امور عادی زندگی را سخت یا غیر ممکن می‌سازد. در صورتی که شما افسرده شده باشید متوجه این تغییرات در خود شده اید:
 
 روحی
 احساس غمگینی که از بین نمی‌رود.
 احساس نیاز به گریستن بدون هیچ دلیلی
 ازدست دادن تمایل و رغبت به همه چیز
 عدم لذت بردن از چیزهایی که قبلا لذت می بردید.
 احساس بی قراری و آشفتگی
 از دست دادن اعتماد به نفس
 احساس بی ارزشی و ناامیدی
 زودرنجی و تحریک پذیری
 فکرکردن به خود کشی
 
 
فکری
از دست دادن قدرت فکر کردن مثبت و امیدوارانه
از دست دادن قدرت تصمیم گیری حتی در موارد ساده
مشکل تمرکز کردن
 
 
جسمی
کم شدن اشتها و وزن
مشکل خوابیدن
بیدار شدن زودتر از موقع
احساس خستگی کامل
یبوست
 
عدم تمایل به رابطه جنسی
 
 
 رفتاری
مشکل در شروع و به پایان رساندن کارها- حتی کارهای روزمره
گریه کردن زیاد و یا احساس نیاز به گریه و عدم توانایی گریستن
پرهیز از مواجهه با افراد
 
 
2- شیدایی یا هیجان
 
شیدایی یک احساس خوشحالی، افزایش انرژی و خوش بینی بیش از اندازه است. این حالت می‌تواند آنقدر شدید باشد که فکر کردن و قضاوت شما را تحت تاثیر قرار دهد. ممکن است تفکرات عجیبی راجع به خود داشته باشید، تصمیمات بدی بگیرید و به صورت شرم آور، مضر و گاهی خطرناک رفتار کنید.
مانند حالت افسردگی، در این حالت هم زندگی فرد مختل می‌شود و می‌تواند روابط و کار فرد را تحت تاثیر قرار دهد. در حالتی که این حالت خیلی شدید نباشد به آن شیدائی خفیف می‌گویند.
در صورتی که شما شیدا شوید ممکن است حالات زیر را در خود مشاهده کنید:
 
 
روحی
بسیار شاد و مهیج
عصبی و برانگیخته شدن توسط کسانی که در خوش بینی شما شریک نمی‌شوند
احساس برتر بودن بیش از اندازه
 
فکری
پر از ایده های جدید و مهیج
پریدن از یک ایده یه ایده دیگر
شنیدن صداهایی که افراد دیگر نمی‌شنوند
 
جسمی
بی میل یا ناتوان از خوابیدن
پر انرژی
افزایش تمایل به رابطه جنسی
 
رفتاری
 برنامه ریزی های بلندپروازانه و غیر واقعی
 بسیار فعال و پر جنب و جوش
 رفتارهای نا معمول
 حرف زدن سریع – دیگران ممکن است متوجه صحبتهای شما نشوند.
 تصمیمات عجولانه و گاهی با نتایج مصیبت بار
 ولخرجی
 احساس صمیمیت زیاد
 بروز بیش از حد احساسات




شنبه 94 شهریور 28 :: 9:25 صبح ::نگارنده : موسوی

1-خبرهای خوب و بد درباره خیانت زناشویی(علی قاسمیان نژاد)
2-خیانت زناشویی واشتباهات همسر عهدشکن(ریک رینولدز)
3-هوسهای سرخ(کورش رستگار)
4-رهایی از خیانت های زناشویی( ترجمه شمس الدین حسبنی)
5-خیانت(سعید کاوه)
6-خیانت زناشویی و اشتباهات همسر عهدشکن( ترجمه علی قاسمیان نژاد)
7-حریم خصوصی درخانواده( بهنام اوحدی)
8-شایعترین اختلالات کنشی جنسی وبرخی رهنمودهای درمانی(علی عابدی)
9-رازهای جنسی وزناشویی( یاسین قاسمی)
10-پاسخ به سوالاتی درباره ارگاسم (ترجمه منیربیگلربیگی واحمدخالقی)
11-کمک به افراد مبتلا به مشکلات جنسی(ترجمه مجیدصفاری نیا)
12-رویکرد حل مسئله در درمان مشکلات جنسی(ترجمه عطا اله محمدی)
13-مهارتهای زندگی زناشویی( ترجمه شهرام محمدخانی)
14-آموزش موضوعات جنسی(رضا رزاقی)
15-پاسخ به پرسشهای جنسی( حمیدرضا شیرمحمدی)
16-بهداشت و سلامت جنسی(ترجمه مریم شیرمحمدی)




شنبه 94 شهریور 28 :: 9:11 صبح ::نگارنده : موسوی

مهارتهای پایه در خانواده درمانی از مصاحبه اولیه تا خاتمه درمان/ نویسنده: جوالن پاترسون، لاری شامو/ مترجمان: علی نیلوفری/ ناشر: ارجمند

خانواده درمانی/ نویسنده: ویلیام دوئرتی/ مترجمان: علی نیلوفری/ناشر: ارجمند

مهارت های زناشویی/ نویسنده: فانینگ، پالگ/ مترجمان: محمد علی رحیمی/ ناشر: ارجمند

غلبه بر خشم در روابط زناشویی/ نویسنده: و. رابرت نی/ مترجمان: آزیتا زمانی/ ناشر: ارجمند

پیمان شکنی/نویسنده: پاول ر. پلوسو/ مترجمان: دکتر پریوش وکیلی، احمد خالقی/ ناشر: ارجمند

درمان سیستم‌های خانواده/ نویسنده: جونز/ مترجم: دکتر رضاعی/ناشر: ارجمند

خانواده درمانی (TA) /جیمز اس. هورویتز /نشر دانژه

زوج‌درمانی تحلیلی(در دو جلد) /بیتا حسینی/نشر جنگل

دلبستگی بزرگسال و زوج درمانی /کریستوفر کلولاو /نشر فروزش

زوج درمانی: روابط موضوعی /جیمز دنوان /نشر فراروان




شنبه 94 شهریور 28 :: 9:4 صبح ::نگارنده : موسوی

به سادگی خیانت را می توان زیر پا گذاشتن تعهدی نامید که نسبت به آن مسئول بودیم. این عدم تعهد می تواند عمدی یا غیرعمدی باشد، اما در هر حال، حتی فکر این واژه تلخ و دردآور هم برای اغلب ما ناخوشایند است.
به سادگی خیانت را می توان زیر پا گذاشتن تعهدی نامید که نسبت به آن مسئول بودیم. این عدم تعهد می تواند عمدی یا غیرعمدی باشد، اما در هر حال، حتی فکر این واژه تلخ و دردآور هم برای اغلب ما ناخوشایند است، اما متاسفانه با تمام این تفاسیر اغلب شاهد خیانت های عاطفی مردان و زنان هستیم؛ بنابراین خیانت یکی از ناپسندترین رفتارهایی است که اغلب وقتی از هر کسی در هر نوع شرایط فرهنگی که باشد بپرسیم، پاسخی کاملا جامعه پسندانه خواهد داد؛ یعنی اگر از فردی هم که خودش مرتکب چنین خطایی شده است بپرسیم، به سرعت تحت تاثیر سوال پرسیده شده قرار می گیرد و پاسخی می دهد که مطابق عرف فرهنگ جامعه باشد، نه آن طور که واقعا رفتار کرده است.

متاسفانه طی تحقیقات اخیر، آمارها و گزارش ها نشان می دهند در دهه گذشته خیانت به همسر در جامعه ما بسیار افزایش یافته است که فقدان عشق و علاقه، سهل انگاری همسر، بی خطر دانستن اصل خیانت، زیاده خواهی را می توان از دلایل اصلی بی وفایی همسران به حساب آورد.

انواع خیانت

این سوال همیشه مطرح است که آیا خیانت انواع مختلف دارد؟ پاسخ به این سوال مثبت است که در ادامه سعی می کنیم به آن ها اشاره کنیم:

1- خیانت رفتاری: منظور این است که یکی از طرفین با برقراری ارتباط با فردی خارج از چهارچوب خانواده، به همسرش خیانت کند و متاسفانه در جامعه ما نیز برطبق تحقیقات به عمل آمده این مورد بسیار رایج شده است.

2- خیانت ذهنی: یعنی افرار در تخیلاتشان مدام به شخص دیگری فکر می کنند و از آنجا که این مسئله زاییده ذهنشان است، آن فرد را شخصی ایده آل می دانند و چون وی را مدام با شریک زندگی شان مقایسه می کنند، در ارتباط با همسرشان به مشکل بر می خورند و رابطه شان رو به سردی می رود و درنتیجه برای زندگی مشترکشان خطری به وجود می آید.

3- خیانت کلامی: در این نوع خیانت، یکی از طرفین به صورت تلفنی، اینترنتی یا در هر موقعیتی که فراهم شود، با فردی غریبه ارتباطی صمیمانه برقرار می کند. متاسفانه در دنیای امروز نیز به دلیل وجود اینترنت، این گونه ارتباطات به شدت دیده می شوند.

بعضی اوقات دیده می شود با توجه به اینکه به فرد خیانت شده است، اما باز هم این سوال برایش پیش می آید که آیا این رابطه را می توان ترمیم کرد یا خیر؟ در برخی موارد، پاسخ مثبت است؛ چرا که این مسئله به دلایل خیانت بستگی دارد و البته قابل ذکر است که این امر صددرصد باید با کمک یک روان شناس صورت گیرد.

برخی از دلایل گسست حلقه ها

1- برگردان حس فردیت و استقلال: یک نظریه بر این عقیده است که انگیزه بی وفایی تمایل افراد به برگرداندن حس فردیت و استقلالی است که در چهارچوب ازدواج تضعیف شده است. فرد ممکن است از نظر عاطفی به حدی از بلوغ هیجانی نرسیده باشد که بتواند در مقابل ناراحتی یا نارضایتی همسر تمامیت خود را حفظ کند؛ به همین دلیل با جست و جوی یک رابطه جدید، در پی بازسازی خود جدید است.

2- عدم رضایت از ازدواج و برآورده نشدن نیازهای عاطفی: یکی از عوامل اصلی خیانت در روابط زناشویی، راضی نبودن از پیوند زناشویی و برآورده نشدن نیازهای عاطفی است؛ زمانی که بین همسران، روابط خوبی حاکم نباشد، این احتمال وجود دارد که فرد به همسرش خیانت کند. مشکلات شخصیتی که به مرور زمان برای برخی به وجود می آید باعث می شوند فرد نتواند به همسر خود محبت کند و همین فقدان محبت، عاطفه و روابط گرم و صمیمی موجب پدیداری این خیانت ها می شود. همسرانی که به هر دلیل از محبت و توجه همسر در زندگی خود محروم باشند، معمولا وقتی مورد وسوسه و اغوای شخص دیگری قرار می گیرند، ممکن است دچار انحراف شوند.

3- انگیزه ای برای پایان دادن به ازدواجی که دیگر رضایت بخش نیست: رفتارهای زشت، نق زدن های دائمی، نزاع ها و مجادله های فراوان، زمینه ای مناسب برای ایجاد سردرد است و در تصور برخی همسران، البته به غلط، خیانت بهترین راه فراد از جهنم خانه است و بهتر از آسپرین به درمان سردرد کمک می کند.

4- عدم دسترسی به رابطه در چهارچوب ازدواج: برخی از همسران در روابط زناشویی با همسر خود دچار دلسردی می شوند و ممکن است تمایل به این روابط را از دست داده و یا کمتر به این موضوع اهمیت بدهند که باعث فشارهای روانی و جسمانی به همسر شده و در نتیجه منجر به کج روی او شود.

5- انتقام: برخی تصور می کنند باید طعم تلخ دارویی را که به آن ها خورانده شده است، به همسرشان بخورانند تا متوجه اشتباه خود و آنچه که بر سر همسرشان آمده است، بشوند.

اگرچه همه برای انتقام جویی از همسرشان به آن ها خیانت نمی کنند، اکثرا احساس می کنند حال که مورد خیانت قرار گرفته اند، مجاز به مقابله به مثل هستند. اما این شیوه صحیحی نیست.

6- کسب هیجان و تنوع: بعضی مواقع هم رابطه خارج از ازدواج فقط به منظور کسب هیجان و تنوع اتفاق می افتد یعنی هیچ شکایت یا نارضایتی خاصی در ازدواج وجود ندارد، فقط برخی افراد به دنبال هیجان رابطه خارج از ازدواج هستند؛ درواقع پنهان کاری و راز موجود در یک رابطه غیرقانونی به جذابیت رابطه خارج از ازدواج می افزاید.

7- محیط خانوادگی نامطلوب: علل دیگر عهدشکنی زوجین را می توان در محیط خانوادگی مورد بررسی قرار داد؛ مثلا بی وفایی یکی از والدین می تواند باعث بی اعتمادی فرزندان شود؛ زیرا کودکان والدین خود را سرمشق قرار می دهند و آن ها را افراد دارای قدرت می پندارند. ممکن است تصور کنند پرد و مادر کامل ترین انسان های روی زمین هستند، از این رو سعی می کنند از رفتار ا« ها تقلید کنند.

تعارضات بین والدین، کشمکش ها، مسائل عطفی نگرش نوجوانان را نسبت به ازدواج تحت تاثیر قرار می دهد. تجارب کودکی رفتار بزرگسالی را شکل می دهد. والدین بی وفا، مُهر تایید بی وفایی می زنند و آن را برای فرزندان خود قابل توجیه می کنند. این کودکان در آینده ممکن است از برقراری رابطه صمیمانه بر پایه اعتماد متقابل اجتناب کرده و به راحتی با برقراری رابطه سطحی با همسر خود یا دیگری به زندگی خود و دیگران ضربه وارد کنند.

8- سایر علل موثر: برخی مطالعات نیز نشان می دهد عوامل دیگری نیز در بروز خیانت موثر هستند؛ مثلا سن، عامل مهمی است. افراد هجده تا سی سال تقریبا دو برابر افراد بالای پنجاه سال احتمال رابطه خارج از ازدواج دارند. درواقع نگرش آسان گیری و علاقه زیاد به رابطه خارج از چهارچوب با میزان رابطه خارج از ازدواج هم بستگی دارد.

شرایط زندگی و کاری نیز نقش مهمی در رابطه خارج از ازدواج دارد. گمنامی موجود در سفرها، جمعیت و گمنامی موجود در شهرهای بزرگ نیز به احتمال ایجاد این گونه روابط اضافه می کنند. افرادی که روابط ضعیفی با دوستان، اقوام و آشنایان برقرار می کندد یا از فعالیت ها و تعهدات مذهبی کمرنگی برخوردارند، بیشتر احتمال خیانت به تعهد ازدواج را دارند.

همچنین احتمال بی وفایی در افرادی که تحصیلات عالی دارند، در مقایسه با افراد دیگر بسیار بیشتر است. پژوهشی دیگر عواملی را بر روابط خیانت بررسی کرده است که عبارت است از: «تعداد فرزندان»، «طلاق قبلی»، «رضایت پیش از ازدواج»، «آمادگی برای ازدواج»، «داشتن دوستانی که روابط نادرست داشته اند» و «گذشته اجتماعی».





شنبه 94 شهریور 21 :: 9:27 صبح ::نگارنده : موسوی

اجتناب از شکل گیری نوروز انتقال با تمرکز شدید بر رابطه عاطفی بین بیمار ودرمانگر در جلسه شناسایی و تفسیر همه عواطف بطور بلافصل میسر است. بعبارتی تفاوت اساسی بین روانکاوی و رواندرمانی پویشی کوتاه مدت مبتنی بر شکل گرفتن و شکل نگرفتن نوروز انتفال می باشد. البته باید توجه داشت که رواندرمانی پویشی کوتاه مدت نیز از انتفال و انتقال متقابل استفاده می کند. اما تفاوت درین است که رواندرمانی پویشی کوتاه مدت به گونه ای است که به نوروز انتفال منتهی نمی شود. زیرا در این رواندرمانی به محض مشاهده انتقال، مسائلی که پیروامون آن مطرح می شود، بلافصل در جلسه درمان مورد تحلیل واقع شده و حل و فصل می شود. یعنی فرصتی برای تبدیل به پدیده نوروز انتقال به بیمار داده نمی شود.

 در حالیکه روانکاوی با شکل گیری نوروز انتقال در جایگاه والدین قرار گرفته و آنگاه پدیده هایی چون مقاومت، انتقال و رویاها تفسیر می گردد، درمانگرپویشی بیشتر بعنوان یک کاتالیست به بیمار کمک می کند تا با عواطف و تکانه های غیرمطلوب خودش روبرو شود. اینجا فرصت داده نمی شود تا بیمار موارد گذشته اش را بروی درمانگر بچسباند. البته اینگونه نیست که در روانکاو کلاسیک در برابر نوروز انتقال کاری نکند، بلکه روانکاو در زمان خاص و مناسب خودش بر اساس تکنیک و روش خودش همه اینها؛ نوروزهای انتقال را به بیمار برمی گرداند.

 وینیکات می گوید: همه فرایند طولانی مدت روانکاوی این است که آنچه را که بیمار با خودش به جلسه درمان آورده، به خودش برگردانده می شود. یعنی آنچه را که بیمار با خودش در جلسه درمان آورده در آیینه درمانگر ببیند. بعبارتی روانکاو به عنوان یک آیینه عمل می کند. وینیکات می گوید: چهره مادر پیشرس آیینه است. یعنی آن احساس زیبایی یا زشتی، خوبی یا بدی که ما درباره خودمان داریم، ربطی به آیینه جیوه ای که خودمان را در آن می بینیم ندارد، بلکه به آیینه ای برمی گردد که از طرف چهره والدین به ما بازتاب داده شده است.




شنبه 94 شهریور 21 :: 9:25 صبح ::نگارنده : موسوی

کارگروه تربیتی پرتال جامع و تخصصی کودک، مهدکودک و خانواده: آیا بعضی از کودکان ذاتاً شاد متولد می‌شوند و بقیة آنها باید بار سنگین سختی‌ها را به‌دوش بکشند؟

 آیا بعضی از کودکان ذاتاً شاد متولد می‌شوند و بقیة آنها باید بار سنگین سختی‌ها را به‌دوش بکشند؟
به‌نظر بیشتر دانشمندان، ژن‌هایی که کودکان هنگام تولد به ارث می‌برند بر قدرت شاد بودن آنها تأثیر می‌گذارد. گفتة مذکور به این معنا نیست که شما نمی‌توانید برای لذت بردن او از زندگی کار زیادی انجام دهید. با تشویق کودک، به او می‌آموزید که بیشتر اوقات، خود را در بالاترین حد شاد زیستن قرار دهد. در ادامه، 10 راز پرورش کودکی شاد ارائه می‌شود.
1. به کودکتان عشق بورزید
متخصصان می‌گویند که اولین راز پرورش کودکی شاد تمجید از اوست. ادوارد ام. هالوول، نویسندة کتاب ریشه‌های کودکی شادی در بزرگسالی، می‌گوید: «عشق مطلق والدین مهم‌ترین عامل در شادی کودکان است.»
وقتی کودکان بزرگ می‌شوند، دانستن اینکه علایق، عقاید، خصوصیات و استعدادهایشان باارزش تلقی می‌شود پایه‌گذار شادی سال‌های بعدی زندگی‌شان خواهد بود. البته پذیرش کودک به معنای چشم‌پوشی همیشگی از خطاهایش نیست. یاد بگیرید که عملکرد کودک را نقد کنید نه شخصیت او را. همچنین، آنچه را که از کودک می‌خواهید به او بگویید نه آنچه را که نمی‌خواهید.
2. «نه، من نمی‌توانم» را به «بله، من می‌توانم» تبدیل کنید
وقتی کودک شما بداند که به او اطمینان دارید و باورش کرده‌اید، احساس می‌کند که دست یافتن به همه‌چیز برایش امکان‌پذیر است. افکار کودک نسبت به خود بیشترین اهمیت را دارد. بنابراین والدین باید افکار مثبت به کودک خود القا کنند. وقتی که در مدرسة ابتدایی، معلم پسر مک بلدسو، نویسندة کتاب پرورش فرزند با متانت، به او گفت که هیچ استعدادی برای بازی فوتبال ندارد، وی به پسر سرزنش‌شده‌اش گفت که هرگز اجازه ندهد کسی به اهداف و رویاهایش راه پیدا کند. امروز پسر او بازیکنی حرفه‌ای در یکی از تیم‌های مطرح کشور است. القائات فکری مثبت بلدسو در ذهن پسرش زندگی او را متحول کرد.
3. مقررات منصفانه وضع کنید و به آنها پایبند باشید
کودکان کم‌سن‌وسال با احساس امنیت شاد می‌شوند. فرض کنید که در بالای آبشار مرتفعی ایستاده‌اید، در صورتی از ایستادن در آنجا لذت خواهید برد که حفاظی در برابرتان باشد، در غیر این صورت، دچار اضطراب خواهید شد. کودکان هم این‌گونه‌اند. وقتی که چارچوب محکمی برای رفتارهایشان وجود داشته باشد، آنها پیشرفت می‌کنند. در حقیقت، کودکان در جست‌وجوی ساختارند.
4. ابعاد مثبت را برجسته کنید
به کودک خود بفهمانید که هیچ مشکلی وجود ندارد که به اتفاق هم نتوانید آن را حل کنید. همچنین به او بیاموزید که خوش‌بین باشد. اگر اتفاق بدی افتاد، با صدای بلند فکر کنید و بگذارید او افکار شما را بشنود: «وای، نه... باورم نمی‌شود که این اتفاق افتاده، اما درستش می‌کنم، چیز مهمی نیست.»
یادگیریِ خوش‌بینی مهم است، زیرا کودک مشتاق و آرزومند به احتمال زیاد بزرگسالی شاد خواهد شد. افراد ناراضی و ناخشنود بر حوادث منفی زندگی متمرکز می‌شوند، درحالی‌که افراد شاد به وقایعی می‌اندیشند که چشم‌انداز بهتری از آینده به آنها می‌دهد.
5. حلقة شادی کودکتان را کامل کنید
والدین در پی معلمان و مربیانی هستند که بتوانند حلقة شادی کودکانشان را کامل کنند. به کودکتان کمک کنید ارتباطات دوستانه‌اش را حفظ کند و گسترش دهد. داشتن ارتباطات قوی و مهارت برقراری آن از شروط اصلی شاد زیستن در آینده است.
6. کودکان را به تحرک بیشتر وادارید
کودکان امروز سنگین‌وزن‌ترند و این برای سلامت و شادابی آنها مضر است. کودکان چاق، در مقایسه با سایر کودکان، اعتمادبه‌نفس کمتری دارند و افسرده‌ترند. اگر کودکان سرگرمی‌های پرتحرک خارج از خانه را جانشین فعالیت‌های کم‌تحرک خانگی کنند و به‌جای غذاهای آماده‌ای که فاقد ارزش غذایی است، غذاهای سالم و طبیعی بخورند، از فواید شاد زیستن بهره خواهند برد. کودکی که خوب غذا می‌خورد و ورزش می‌کند مغزش موادی شیمیایی به نام اِندورفین ترشح می‌کند که به او احساس شادی می‌بخشد. با فراهم کردن میان‌وعده‌های طبیعی ازجمله میوه‌های تازة فصلی، پرهیز از قرار دادن تنقلات در دسترس کودکان و جانشین کردن غذاهای سالم خانگی، به سلامت کودک خود کمک کنید. کودکتان را به انجام دادن ورزش و سرگرمی‌های خارج از منزل تشویق کنید. بازی با سایر کودکان قدرت خلاقیت کودکتان را تقویت می‌کند و مهارت‌های اجتماعی را به او می‌آموزد
7شادی را در جعبة یادگاری‌ها ذخیره کنید
اشیای مورد علاقة کودکتان، عکس‌ها، کارت‌پستال‌ها، یادگاری‌ها، کاردستی‌هایی را که یادآور خاطرات شاد برای کودک هستند داخل جعبه‌ای قرار دهید. هرگاه کودکتان بیمار است یا غمگین و به لبخندی ساده نیاز دارد، آنها را از جعبه بیرون آورید و به او نشان دهید.
8. لحظات جادویی ارتباط را بیابید
اخیراً مطالعه‌ای بر روی دو هزار کودک و نوجوان پنج تا هفده ساله انجام شده است. از آنان پرسیده شد که خواهان چه چیزی هستند که با پول نمی‌شود خرید. همة آنها در پاسخ گفته بودند که والدین و توجه آنها هستند. کودکان ما می‌خواهند که به آنها فکر کنیم. برنامه‌هایی ترتیب دهید که همة اعضای خانواده بتوانند در آن شرکت کنند و لذت ببرند (کوهنوردی، پیاده‌روی...). کودکان را در فعالیت‌های روزمره‌تان مانند انجام دادن کارهای خانه، خرید و آبیاری باغچه شریک کنید.
9. ژن تلاش دوباره را به کودک خود منتقل کنید
دختر شما همة فکر و ذهنش این است شاگرد اول کلاس شود، ولی در این رقابت همکلاسش برنده شده است. یک راز اصلی شاد زیستن برخورداری از قدرت پشت سر گذاشتن مشکلات است.
سعی نکنید کودک خود را از همة ناراحتی‌ها دور نگه دارید. به او کمک کنید بیاموزد چگونه با آنها مواجه شود. اگر شکست درسی یا غیردرسی او را ناامید کرده، کمک کنید تا هرچه سریع‌تر به وضعیت عادی خود برگردد. تشویقش کنید تا احساسات خود را در قالب نوشته یا نقاشی بیان کند. شما الگوی کودکتان هستید. مطمئن شوید که الگوی مناسبی در مقابل اوست. روحیة خود را در هیچ شرایطی نبازید.
10. در او شگفتی ایجاد کنید
هنگامی که کودک با چیزی بزرگ‌تر از خودش مواجه می‌شود، خواه پدیده‌ای فیزیکی باشد یا معنوی، احساس رضایت خاطر می‌کند. با کودکان دربارة عقاید خود، خداوند و مقدسات دینی صحبت کنید. لازم نیست که او همة جزئیات را درک کند. با او در جنگل قدم بزنید، به ستارگان خیره شوید، به تماشای یک کرم کوچک در گل‌ولای بنشینید. احساس مراقبت و توجه در کودکان را پرورش دهید
پیام عشق برای کودکان
1-بگویید که دوستش دارید. این جمله باید اولین چیزی باشد که کودکتان صبح‌ها، پس از بیدار شدن از خواب، می‌شنود و نیز آخرین جمله‌ای باشد که پس از شنیدن آن به خواب می‌رود. موقع دعوا و مشاجره و هر زمانی که انتظارش را ندارد، بگویید که دوستش دارید.
2. بنویسید که دوستش دارید. در کیف مدرسه‌اش، یادداشت کوچک یا کارت‌پستالی بگذارید که بر رویش نوشته‌اید: «دوستت دارم.» خوب است یادداشت‌هایتان را درون کمد لباس‌ها، جعبة اسباب‌بازی‌ها یا زیر بالشتش پیدا کند. ابراز عشق و علاقة شما، با این نوشته‌ها، به کودکتان نشان می‌دهد که به او فکر می‌کنید، حتی زمانی که نمی‌توانید کنار هم باشید.
3. در آغوشش بگیرید. هیچ مانعی برای در آغوش گرفتن کودکتان وجود ندارد.
4. لمسش کنید. آرام به پشت او بزنید، بازوهایتان را دور شانه‌هایش حلقه کنید، موهایش را به‌هم بریزید.
5. در بازی‌اش شریک شوید. توپ بزنید، برای پرندگان دانه بریزید، بادبادک هوا کنید و با او مسابقه دهید.
6. گوش دهید، واقعاً گوش دهید. در حین گوش دادن، جملاتی به زبان بیاورید که نهایت توجه‌تان را به صحبت‌های او نشان دهد. جملاتی مانند «نه‌بابا!»، «وای، چه جالب!»، «من اصلا ً نمی‌دانستم!»، «بیشتر در این مورد توضیح بده!»
7. بدون به زبان آوردن کلمه‌ای، با او حرف بزنید. به تماشای بازی او در مدرسه یا زمین بازی بنشینید. لحظه‌هایی که به شما نگاه می‌کند یا نگاهتان با هم تلاقی می‌کند، به او لبخند بزنید. بد نیست از چشمک زدن هم برای ایجاد ارتباط با او استفاده کنید. علائم خاصی برای رابطه‌تان تعریف کنید که فقط خودتان دو نفر معنی آنها را بدانید.

ý اولین راز پرورش کودکی شاد تمجید از اوست.
ý عملکرد کودک را نقد کنید و نه شخصیت او را.
ý افکار مثبت و تأیید‌کننده را به کودکتان القا کنید.
ý کودکان کم‌سن با احساس امنیت شاد می‌شوند.
ý به کودکان بیاموزید که خوش‌بین باشند.
ý کودکان چاق، در مقایسه با سایر کودکان، افسرده‌ترند.
ý سعی نکنید کودک خود را از همة ناراحتی‌ها دور نگه دارید
ترجمه محمود صالحی
http://www.zanan.co.ir/منبع




شنبه 94 شهریور 21 :: 9:23 صبح ::نگارنده : موسوی

توجه پدران باعث شادی و سازگاری فرزندان می شود.
سلامت نیوز: تحقیقات جدید حاکی است پدران بیش از مادران می توانند نقشی مهم در تبدیل کودکان به افرادی شاد و سازگار ایفا کنند.
رونالد رونر مدیر مرکز رونالد و نانسی رونر گفت: در تحقیقات 50 ساله خود به این نتیجه رسیدیم که هیچ چیز نظیر طردشدگی فرزند توسط یکی از والدین- بخصوص پدر- بر رشد شخصیت فرزند در دوران کودکی تاثیر گذار نیست.
در این تحقیقات 36 مطالعه انجام شده از 1975 تا 2010 میلادی که تقریباً 1400 بزرگسال و 8600 کودک از 18 کشور در آن شرکت داشتند، ارزیابی شدند. کودکان بین 9 تا 18 سال و بزرگسالان بین 18 تا 89 سال بودند.
تمام این مطالعات هفت ویژگی شخصیتی را مورد بررسی قرار می دادند که برای آنچه که به آن نظریه پذیرش– طرد والدین می گویند، ضروری بود.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از فارس ؛ این ویژگیها شامل پرخاشگری، استقلال، اعتماد به نفس، اتکا بر خود، پاسخ دهی هیجانی، ثبات عاطفی و دیدگاه مثبت جهانی با استفاده از پرسشنامه هایی توسط خود افراد ارزیابی شد.از آنها سئوالاتی در مورد میزان پذیرش یا طرد والدینشان در دوران کودکی و همچنین در مورد ویژگیهای شخصیتی یا گرایشاتشان پرسیده شده بود.
دکتر جان سارجنت استاد روانشناسی و پزشکی کودکان در دانشکده پزشکی دانشگاه توفتس و رئیس بخش روانپزشکی کودک و نوجوان در مرکز پزشکی توفتس گفت: این تحقیقات نشان می دهد که یک رابطه قوی بین این هفت ویژگی و احساس طرد یا پذیرش از جانب والدین وجود دارد.
رونر گفت: پدران دارای تاثیری بیشتر بر شخصیت فرزندانشان هستند زیرا کودکان و نوجوانان بیشتر به سمت والدین توجه دارند که به نظر می رسد قدرت بین فردی یا تاثیر بیشتری در خانواده دارند.
وی توضیح داد: در صورتی که پدر به عنوان عضوی تلقی شود که قدرت بیشتری دارد - حتی اگر زمان کمتری برای کودک بگذارد- تاثیر بیشتری روی فرزند خواهد گذاشت.
رونر گفت: متاسفانه انسانها بیشتر نسبت به چیزهای منفی عکس العمل نشان می دهند و طردشدگی می تواند نتایج منفی بسیاری از جمله خصومت، اعتماد به نفس پایین و منفی نگری را به بار آورد در حالی که احساس دوست داشته شدن و پذیرش کاملاً با نتایج مثبت در ارتباط نیست.هیچ تفاوتی در مورد اهمیت ابراز عشق و علاقه پدر به دختر یا پسر وجود ندارد.




چهارشنبه 94 شهریور 18 :: 6:0 صبح ::نگارنده : موسوی

نوشته شده توسط علیرضا نوربخش مقدم

تهیه کننده : اللهیار غدیری


ساندرا بم ( June 22, 1944 – May 20, 2014 ) نظریه طرحواره را برای شناخت فرایند سنخیت جنسی در نظریه طرحواره جنسیتی خود به کار گرفت. طرح او این است که هر یک از ما به عنوان بخشی از ساختار دانش خود طرحواره جنسیتی یا مجموعه ای از تداعی های مرتبط با جنسیت داریم. وانگهی، طرحواره آمادگی یا زمینه اصلی را برای پردازش اطلاعات بر اساس جنسیت عرضه می کند. یعنی، طرحواره ی جنسیتی گرایش ما را نسبت به اینکه بسیاری از امور را به عنوان امور مرتبط با جنسیت ببینیم و بخواهیم آنها را براساس جنسیت طبقه بندی کنیم بازنمایی می کند.

طرحواره جنسیتی اطلاعات جدید و در حال ورود را پردازش می کند و دست به تصفیه و تفسیر آن می زند. بم می گوید فرایند رشد و تحول سنخیت جنسی یا اکتساب نقش جنسیتی در کودکان نتیجه یادگیری تدریجی کودک از محتوای طرحواره جنسیتی جامعه است. تداعی های مرتبط با جنسیت، که طرحواره را شکل می دهند،بسیار هستند: دختران لباس می پوشند، پسران لباس نمی پوشند، پسرها قوی و محکم هستند، دختران زیبا هستند ( شاید صرفا از صفاتی که بزرگسالان برای کودکان به کار می گیرند آموخته اند، پسران هرگز خوشگل خطاب نمی شوند و یا به ندرت اینگونه خطاب می شوند) ( بم ، 1985 ).

نظریه طرحواره ی جنسیتی بر این فرض استوار است که کودکان در طول دوران کودکی مطالب را درباره جنسیت می آموزند. یکی از پیش فرض های اولیه نظریه های طرحواره جنسیتی آن است که دانش جنسیتی چند بعدی است. ابعاد مشخص یا عناصر دانش مربوط به جنسیت در برگیرنده ی رفتار، نقش ها، مشاغل و صفات است. زن بودن با رفتارهای خاص ( گل آرایی )، نقش های خاص ( خانه داری ) ، مشاغل خاص ( آموزگار مدرسه ابتدایی ) و صفات خاص توام است. دانش ما سازمان یافته است به گونه ای که صرف داشتن بر چسب یا لقب جنسیتی منجر به پیوند با این عناصر مربوط به جنسیت می شود. به مرور زمان که کودکان درباره هر یک از این مولفه ها اطلاعات بیشتری فرا می گیرند، آن ها همچنین شروع به سازمان دهی دانش خود به شیوه های پیچیده تر می کنند. به طور خاص، دانش آنان سازمان می یابد به گونه ای که هم در درون هر بخش ( مولفه ) و هم از یک مولفه به مولفه دیگر ارتباط برقرار می شود( نجاریان ، 1375 ).

براساس نظریه طرحواره جنسیتی کودکان برای سازماندهی اطلاعات مربوط به خویشتن براساس تعاریف فرهنگی رفتار متناسب با جنسیت نوعی آمادگی تعمیم یافته دارند.

به عقیده بم کودکان این آمادگی عمومی را دارند تا اطلاعات راجع به خودشان را بر مبنای تعاریف اجتماعی رفتارهای مناسب برای هر جنس، سازمان دهی نمایند. زمانی که یک کودک می آموزد که خودش را دختر یا پسر بداند، صحنه آماده است تا کودک نقش هایی را بیاموزد که این برچسب ها را همراهی می کنند . به موازات رشد کودکان، آنها به تفصیل عقاید کلیشه ای مربوط به مرد بودن یا زن بودن ( کلیشه های جنسیتی ) را در فرهنگ خودشان می آموزند( خمسه ای ، 1385 ).

 

مفهوم عدسی های جنسیتی ( The Lenses Of Gender )

بیشتر فرهنگ‌ ها تمایز زیستی بیولوژیکی بین مرد و زن را در شبکه‌ای از باورها و آئین‌ها جای می‌دهند که تقریباً تمامی حیطه‌ های فعالیت انسان را زیر نفوذ خود دارد. از این ‌رو کودک باید جزئیات خاص این شبکه را بیاموزد: مقررات فرهنگی و هنجارهای حاکم بر رفتار، نقش‌ها و خصوصیات شخصیتی متناسب با جنسیت.

اما فرهنگ به کودکان درس مهمتری نیز می‌آموزد، و آن اینکه تمایز بین مرد و زن آنقدر در خور اهمیت است که باید آن تمایز را به ‌مثابه مجموعه عدسی‌هائی برای نگاه کردن به ‌هر چیزی تلقی کرد. برای مثال، کودکی را درنظر بگیرید که برای اولین بار وارد مرکز نگهداری روزانه یا مهدکودکی می‌شود که در آن انواع فعالیت‌ها و اسباب‌بازی‌های جدید عرضه شده است. کودک برای انتخاب اسباب‌بازی یا هر فعالیت خاصی می‌تواند از انواع ملاک‌های بالقوه استفاده کند: فعالیت در فضاهای بسته را دوست دارد یا در فضاهای باز؟ اسباب‌بازی‌هائی را ترجیح می‌دهد که می‌توان با آنها کار هنری کرد یا خواستار اسباب‌بازی‌های فنی و مکانیکی است؟ فعالیت دسته‌جمعی را دوست دارد یا فعالیت انفرادی را ؟ با این حال، از میان همه ملاک‌های بالقوه، فرهنگ بر یکی بیش از بقیه تأکید دارد: دقت کنید که فعالیت یا اسباب‌بازی انتخابی شما متناسب با جنسیت شما باشد.

کودک همه‌جا تشویق می‌شود با عدسی‌های جنسیت به‌دنیا نگاه کند. بم این عدسی‌ها را طرح‌واره‌های جنسیت نامیده است . درست به‌همین علت که کودکان می‌آموزند شق‌های رفتاری خود را از پشت این عدسی‌ها ارزیابی کنند، نظریه طرح‌واره جنسیتی نوعی نظریه نقش‌آموزی جنسیتی محسوب می‌شود.

همان‌گونه که انسان‌شناسان اشاره کرده‌اند، بومیان هر فرهنگ معین معمولاً از عدسی‌های فرهنگی که بر چشمدارند آگاه نیستند. در نظر آنان، این عدسی‌ها چیزهای شفافی هستند که از طریق آنها به فرهنگ خود می‌نگرند، و نه به‌ خود عدسی‌ها. به همین دلیل نیز والدین و معلمان طرح‌واره‌های جنسیتی را مستقیماً به کودکان نمی‌آموزند، بلکه این آموزش، بی‌سروصدا در تجربه های روزمره فرهنگی عرضه می‌شود. برای مثال، معلمی را در نظر بگیرید که مایل است با دخترها و پسرها یکسان رفتار کند. برای این منظور، دخترها و پسرها را به‌نوبت به‌کار می‌گمارد: اگر روز دوشنبه پسری مسئول صف باشد، روز سه‌شنبه دختری این مسئولیت را برعهده خواهد داشت . برای آماده‌سازی نمایشنامه کلاس نیز باید به‌ تعداد مساوی دختر و پسر انتخاب شوند. این معلم معتقد است به این ترتیب اهمیت برابری دو جنس را به دانش‌آموزان خود می‌آموزد. همین‌طور هم هست، اما او در عین حال بی‌آنکه متوجه باشد، اهمیت جنسیت را نیز به آنها آموزش می‌دهد. دانش‌آموزان یاد می‌گیرند که هر اندازه فعالیتی ربطی به جنسیت نداشته باشد، نمی‌توانند بدون توجه به تمایز مرد و زن به آن بپردازند. حتی یادگیری ضمایر زبان انگلیسی (her, him, she, he) نیز نیاز به استفاده از عدسی‌های جنسیت دارد( بم ، 1993 ).

قطبی سازی جنسیتی :

قطبی سازی جنسیتی مفهومی است در جامعه شناسی که توسط بم مطرح شد که می گوید جوامع گرایش دارند زنانگی و مردانگی را بعنوان قطب های متضاد جنسیت ها تعریف کنند. بطوریکه رفتارها و نگرش های قابل قبول مردان، برای زنان مناسب دیده نمی شود و بالعکس. به عقیده بم ، قطبی سازی جنسیتی زمانی آغاز می شود که تفاوت های جنسی طبیعی توسط فرهنگ بصورت اغراق آمیز نشان داده می شوند. برای مثال زنان موهای کمتر از مردان دارند ، و یا مردان عضلات بیشتری نسبت به زنان دارند. اما همین تفاوتهای فیزیکی ، زمانی که زنان موهای صورت و پاها و زیر بغل را می زدایند و مردان مشغول تمرینات بدن سازی برای تاکید توده های عضلانی شان هستند بصورت فرهنگی اغراق شده اند.

زمانی که جنسیت ها قطبی می شوند، بر اساس تئوری یاد شده، هیچ همپوشانی وجود نخواهد داشت. همچنین در نگرش ها و رفتارهای میان زن و مرد نیز اشتراکی وجود ندارد. بلکه آنها بصورت مجزا ، متضاد هم خواهند بود. وی نتیجه می گیرد این تمایزات به قدری همه جانبه می شود که در همه ی جنبه های وجود انسان نفوذ می کنند. نه فقط در آرایش مو و لباس بلکه در چگونگی بیان احساسات و تجربیات میل جنسی نیز جاری می گردند. او استدلال می کند تفاوت های زن و مرد بر بسیاری از جنبه های زندگی اجتماعی که اتصالات فرهنگی بدان وسیله میان جنس ها و تقریبا هر جنبه ی دیگری از تجارب انسان ساخته اند، سوار هستند.

بم مشاهده نمود قطبی سازی جنسیتی بعنوان یک اصلِ سازمان یافته که بر اساس آن بسیاری از نهادهای پایه ای جامعه ساخته شده اند. برای مثال قوانین مبتنی بر قطبی سازی جنسیتی در قانون مدون گشته اند. برای مثال اولین بازی های المپیک مدرن ، یک رویداد ورزشی صرفا مردانه بود در جایی که زنان از این موقعیت محروم گشته بودند . و این بعنوان مثال بارز قطبی سازی جنسیتی مطرح شده است( بم ، 1995 ).

نقش آموزی و نقش پذیری جنسیتی

واژه نقش آموزی جنسیتی به کسب آن دسته از رفتارها و ویژگی هایی که فرهنگ جامعه معینی برای زنان و مردان خود مناسب می داند اطلاق می شود. نقش آموزی جنسیتی و هویت جنسیتی دو چیز متفاوتند. دختر خانمی ممکن است خود را بعنوان زن پذیرفته باشد. اما نه رفتارهای زنانه جامعه پسند داشته باشد و نه از همه رفتارهایی که مردانه تلقی می شود اجتناب ورزد. ( هیلگارد ، 1385 ) .

بم 1981 دیدگاههای نقش های جنسیتی را با چشم انداز قویتری توسعه داد. بر خلاف نقش نسبتا منفعلانه ای که برای کودکان در نظریه یادگیری اجتماعی در نظر گرفته می شود ، تئوری طرحواره جنسیتی مطرح می کند که کودکان به طور فعالانه گروه بندی ذهنی مردانه و زنانه را رشد می دهند، یعنی بچه ها به طور فعالانه اطلاعات در مورد افراد دیگر و رفتار و فعالیتها و نگرشهای مناسب با گروه جنسیتی را سازمان می دهند ، می گویند کامیونها برای پسرهاست و عروسکها برای دخترهاست( ماسن ، 2003 ).

شناخت کودکان در مورد جنسیت و طرحواره جنسیتی خود، توجیه کننده الگویابی جنسیتی است. بر طبق این موضوع همین که کودکان طرحواره جنسیتی کسب کردند، وقایع جهان خود را بر اساس این طرحواره ها تفسیر می کنند. وقتی وقایع خلاف قالب های جنسیتی باشد، کودک نمی تواند توجه کند یا به خاطر سپارد. برای مثال به کودکان تعداد زیادی تصویر از زنان و مردان نشان دادند که در نقش جنسیتی خود بودند ( مثلا پرستار زن ، قاضی مرد ) و بعضی دیگر در نقش جنسیتی مقابل خود بودند. ( مثلا دندانپزشک زن و ماشین نویس مرد ) چند دقیقه بعد از آنان خواسته شد تصاویری را که دیده بودند از میان مجموعه زیادی از عکس ها انتخاب کنند . کودکان بیشتر تصاویر زنان و مردانی را انتخاب کردند که در نقش جنسیتی خود بودند( ماسن ، 2003 )

نظریه طرح‌واره جنسیتی، در واقع پاسخ به سؤالی است که به عقیده بم، نظریه شناختی – رشدی هویت جنسیتی و یا نظریه نقش‌آموزی جنسیتی کلبرگ به آن نپرداخته‌اند. چرا کودکان اصولاً باید خودپنداره خویش را حول مفهوم مردانگی یا زنانگی سازمان دهند؟ مانند نظریه شناختی – رشدی، نظریه طرح‌واره جنسیتی نیز خود کودک در حال رشد را عنصر فعالی در اجتماعی‌شدن وی می‌بیند. در عین حال، همانند نظریه یادگیری اجتماعی، نظریه طرح‌واره جنسیتی بر آن است که نقش‌آموزی جنسیتی نه غیرقابل اجتناب است و نه تغییرناپذیر. علت نقش‌پذیری جنسیتی کودکان این است که جنسیت ظاهراً یکی از محورهائی است که فرهنگ برای سازمان بخشیدن به دیدگاه خود درباره واقعیت انتخاب کرده است. اگر فرهنگی در جهان‌بینی خود، کمتر بر نقش‌های قالبی جنسیتی تأکید ورزد، رفتار و خودپنداره کودکان نیز کمتر از نقش‌های قالبی جنسیتی مایه خواهد گرفت.

هویت جنسیتی و کلیشه های مبتنی بر جنسیت :

هویت جنسیتی بازتاب ویژگی ها، کارکردها و احساس مردانگی یا زنانگی فرد است که از بدو تولد در فرایند مشاهده، یادگیری، جامعه پذیری، ارتباط و تعامل با دیگران شکل می گیرد و یک فرد خود را به عنوان زن یا مرد می شناسد و دیگران نیز وی را بدان شکل پذیرا هستند. به عبارت دیگر، آن بخشی از رفتارها و نگرش های فرد نسبت به جنسیت خویش که تحت تاثیر شرایط فرهنگی و اجتماعی شکل می گیرد. اگرچه هویت انسان تحت تاثیر عوامل گوناگونی مثل نژاد ، ملیت ، شغل و سن است، اما در اغلب جوامع مهمترین، مرکزی ترین و تعیین کننده ترین این عوامل، هویت اجتماعی مردانگی و زنانگی است. هرچند واژه های جنسیت و هویت روانی جنسی جایگزین هستند، لیکن در روانشناسی معاصر جنسیت بر حسب عوامل زیست شناختی و تفاوتهای کالبدشناختی و فیزیولوژیکی مشخص می گردد که بصورت ژنتیک و در هنگام تولد تعیین شده است. هویت جنسیتی مفهومی است که فرد از خود به عنوان یک زن یا مرد دارد، آن گونه که در جمله های من پسرم یا دخترم منعکس است( هیلگارد ، 1385 )

کودکان این نکته را یاد می گیرند که در مورد خود طرحواره های جنسیتی را به کار گیرند. خودپنداره های خود را حول مفهوم مردانگی یا زنانگی سازمان دهند و ارزشمندی خود را در چارچوب پاسخ به این پرسش بسنجند که آیا من به اندازه کافی مردانه یا زنانه هستم ؟( ماسن ، 2003 )

هویت جنسیتی به هر آنچه گفته می شود که در هر جامعه با جنسیت زیست شناختی شخص پیوند یافته می شود و در نتیجه برای هر شخص به عنوان زن یا مرد ، نقش ها ، کارکردها ، ارجحیت ها و اسنادهایی را درنظر گیرد. غالب کودکان به هویت جنسیتی یعنی تصویری روشن ازخود به عنوان مرد یا زن دست می یابند . اما در اغلب فرهنگها تمایز بیولوژیکی و زیستی بین زن و مرد به صورت شبکه ای گسترده ای از باورها و آیین هایی نمایان می شود که تقریبا تمامی حیطه های فعالیت انسان را زیر نفوذ خود دارد .

درک کودک از خود تا حدودی شامل خصوصیات فردی است که در خودپنداره مستتر است ولی در ضمن دربردارنده هویتی است که کودک بر اساس مقوله های اجتماعی و گروهی فرهنگ خود ملزم به پذیرفتن آن است.

یکی از مقوله های اجتماعی عمده در جامعه جنسیت است. غالبا اولین سوالی که در مورد یک بچه می پرسند این است که: پسر است یا دختر ؟ در فرهنگ های مختلف مجموعه ای از علایق ، خصوصیات شخصیتی و رفتارها (( زنانه )) یا (( مردانه)) تلقی می شود. کودکان از همان آغاز که هنوز خیلی کوچکند این معیارهای فرهنگی را می آموزند و کسب می کنند. هویت جنسیتی یک فرد ، جنسیتی است که شخص از طریق آن با خودش به عنوان یک مرد یا زن پیوند شناختی و عاطفی می یابد. ممکن است شخص هویت جنسیتی متضادی با جنسیت زیست شناختی داشته باشد یعنی همان چیزی که تغییر جنسیت نامیده می شود.

بزرگسالان بطور کلی به جنسیتی زیستی نوزاد بصورت یک ویژگی تعیین کننده کاملا با اهمیت واکنش نشان می دهند. آنها می خواهند جنسیت زیستی نوزاد را بدانند و دیگران را از آن آگاه سازند و به سرعت برای او اسم دختر یا پسر در نظر بگیرند. لباس صورتی یا آبی به او بپوشانند، اتاق نوزاد را به سبک مردانه یا زنانه تزیین نمایند و شروع به فرایند انتخاب اسباب بازی متناسب با جنسیت نوزاد برای او می کنند.

کودکان خردسال تا حدود 2 سالگی معمولا از جنسیت زیستی و هویت جنسیتی خودشان آگاه نیستند. و پس از این سن است که خودشان را بصورت دختر یا پسر می شناسند. هرچند به نظر می رسد این عناوین بیشتر بوسیله والدین یا همشیره های بزرگتر آنان بکار برده می شوند. کودکان بین سنین چهار و هفت سالگی ، همخوانی جنسیتی ( Gender Consistency ) را می آموزند و لذا معتقد می شوند که جنسیت هر فرد اسناد بنیادینی است که در طی زمان یکسان باقی می ماند. و تحت تاثیر عوامل خارجی مانند اندازه مو یا سبک پوشش قرار نمی گیرد.

در حدود 5 سالگی کودکان شروع به یادگیری قالب های جنسیتی در مورد رفتار اجتماعیو شخصیت می کنند. پسرها بزرگ و پرسروصدا و پرخاشگر و مستقل و توانا به حساب می آیند و دخترها کوچک، ساکت و مهربان و مطیع و عاطفی. کلیشه های مربوط به ویژگی های شخصیتی احتمالا دیرتر از علایق و فعالیتها آموخته می شود زیرا خصوصیات شخصیتی اموری انتزاعی هستند. علاوه بر این تفاوتهای جنسیتی از لحاظ رفتارهای مربوط به جنس زن و مرد کمتر بارز است و بنابراین کودکان کمتر متوجه آن می شوند و بیشتر به لباس و نوع بازی و نوع شغل توجه می کنند.

در اواسط دوران کودکی ، کودکان در مورد انتظارات اجتماعی از مردان و زنان پیشرفته تر می شوند. در عین حال تفکر آنان انعطاف پذیر می شود. آنان بهتر می فهمند که مردم می توانند رفتارهای قالبی زنانه و مردانه را باهم ترکیب کنند و دور شدن از نقش جنسیتی را بهتر می پذیرند. برای مثال، از دختران بین هفت تا یازده سال سوال شد که آیا فعالیتهای مختلف، خصوصیات و هدف های شغلی برای مردان بهتر است یا زنان یا هر دو مناسب است . کودکان خردسال تر در مقایسه با کودکان بزرگتر پاسخ های قالبی بیشتری دادند. کودکان بزرگتر بیشتر معتقد بودند که مردان و زنان هر دو از عهده شغلی بر می آیند( نجاریان . خدارحیمی ، 1377 ).

خوشه بندی جنسیتی ( Gender Clustering )

در یکی از تحقیقات به منظور روشن کردن این امر که آیا نقش آموختگان جنسیتی از طرحواره جنسیت برای سازمان دهی اطلاعات استفاده می کنند یا نه ، به شرکت کننده ها فهرستی از کلمات ارائه و سپس خواسته شد که از آن فهرست هر تعداد کلمه می توانند ، به یاد آورند. این فهرست شامل اسامی متداول مردم ، اسامی حیوانات، فعل های دستوری و نام بعضی لباس ها بود. نیمی از اسامی آدمها ، نام مرد و نیمی نام زن بود. یک سوم کلمات هر دسته را داوران بعنوان مذکر ( مانند گوریل ، پرتاب کردن شی و شلوار ) ، یک سوم را بعنوان مونث ( مانند پروانه ، سرخ شدن از شرم و مایو زنانه ) و یک سوم را بعنوان خنثی ( مانند مورچه ، قدم زدن ، گرم کردن ) شناسایی کردند. پژوهش ها درباره حافظه نشان داده که وقتی شخص کلماتی را زیر عنوان طرحواره یا شبکه تداعی های معینی رمزگردانی کرده باشد هر کلمه از آن طرحواره ، فراخوانی کلمه دیگری از همان طرحواره را تسهیل می کند. بر همین اساس ، توالی یادآوری شخص بایستی وجود (جریان) یا خوشه هایی از کلمات را درحافظه نشان دهد که توسط طرحواره به یکدیگر پیوند خورده اند . برای مثال اگر شخص ب کلمه ای درباره حیوانات فکر کند در دنبال آن احتمالاً به کلمه دیگری در ارتباط با حیوانات فکر می کند .

نقش آموختگان جنسیتی نسبت به ناآموختگان ، بسیار بیشتر خوشه سازی مبتنی بر جنسیت نشان می دهند. برای مثال اگر شخص نقش آموخته ای به یاد کلمه پروانه می افتاد، بیشتر احتمال داشت که سپس کلمه مونث دیگری مانند مایو زنانه را به یاد آورد. حال آنکه نقش نااموختگان پس از پروانه ، بیشتر نام حیوان دیگری را ذکر می کردند. بنابراین نقش آموختگان ، بیشتر گرایش به پیوند دهی کلمات در حافظه بر حسب جنسیت دارند.

شواهد دیگری در تایید نظریه طرحواره جنسیتی از منایع گوناگون به دست آمده است. برای مثال بر اساس دسته بندی آزمون رپ ، زنان نقش آموخته از سازه های جنسی زنانه، بیشتر استفاده می کنند تا زنان دوجنسیتی. نقش آموختگان همچنین تمایل دارند در توصیف خودشان، جملات را در طبقه های مذکر و مونت قرار دهند و احتمال بیشتری دارد فردی را که درباره وی مطلبی می خوانند به عنوان زن یا مرد شناسایی کنند، حتی وقتی اطلاعات داده شده نامربوط باشد( هیلگارد ، 1385 ).

طبقه بندی جهت گیری نقش جنسیتی:

هدف اساسی بم از مطالعه نقش های جنسیتی ، آفرینش مفهومی از سلامت روان است، که از تعاریف مفروض زنانگی و مردانگی از جهت فرهنگی، آزاد باشد. روانشناسان بطور سنتی زنانگی و مردانگی را کرانه های متضاد یک بعد منفرد دانسته اند، یعنی مردانگی به عنوان فقدان زنانگی در نظر گرفته می شود و بالعکس. اما بم با مطرح نمودن سازه ی دوگانگی جنسیتی ( آندروژنی ) ادعا می کند که مفاهیم مردانگی و زنانگی ، قاطعیت و عدم قاطعیت ، رقابت جویی و عدم رقابت جویی به سودمندی یا متناسب بودن موقعیتی این اسنادها بستگی دارد( نجاریان . خدارحیمی ، 1377 )

بم چهار سنخ عمده جنسیتی را توصیف کرده است. که دوتای آنها در وهله اول در برگیرنده مفاهیم اجتماعی هستند. بر اساس این دیدگاه کودکان برای سازماندهی اطلاعات مربوط به خویشتن بر اساس تعاریف فرهنگی رفتار متناسب با جنسیت، نوعی آمادگی تعمیم یافته دارند. با توجه به اینکه فرض زیربنایی الگوی وی این است که مردانگی و زنانگی دو بعد مجزا و مستقل هستند (نه دوقطب یک پیوستار) ، لذا بسته به نمره افراد در هر یک از دو جهت گیری مردانگی و زنانگی ، چهار سنخ شخصیتی امکان پذیر است : سنخ مردانه ( Masculine Type ) ، سنخ زنانه ( feminine Type ) ، سنخ نامتمایز و بالاخره سنخ دوجنسیتی. شخصی که مردانگی زیاد و ویژگی های زنانگی اندک دارد دارای نقش جنسیتی مردانه است. شخصی که زنانگی زیاد و ویژگی های مردانگی اندک دارد دارای سنخ جنسیتی زنانه است. شخصی که در هر دو ویژگی ضعیف است واجد سنخ شخصیتی نامتمایز است. لیکن شخص آندروژن کسی است که تعداد زیادی از ویژگی های مردانه و زنانه را دارد( نجاریان . خدارحیمی ، 1377 )

ابزار سنجش نقش های جنسیتی :

 ساندرا بم بر اساس مفهوم آندروژنی (دوجنسیتی) خود شروع به ساخت مقیاسی جهت اندازه گیری سنخ دو جنسیتی نمود. پرسشنامه نقش جنسی بم، شامل 60 صفت یا عبارت توصیفی است. از پاسخ دهندگان درخواست می شود این پرسشنامه در مقیاس لیکرت 7 درجه ای نمره گذاری می شود. که در مقیاسی از 1 ( هرگز یا تقریبا هرگز درست نیست ) تا 7 ( همیشه یا تقریبا همیشه درست است ) آن صفت تا چه حد می تواند آنها را توصیف کند. از 60 صفت موجود 20 صفت به صورت کلیشه ای زنانه است و 20 صفت بصورت کلیشه ای مردانه و 20 صفت خنثی است. یعنی رفتار وابسته به جنسیت ندارد. افراد هر گاه این آزمون را انجام دهند دو نمره به دست می آورند: یک نمره مردانگی و یک نمره زنانگی.

بم بالا بودن را بالاتر از میانه تعریف می کند. میانه در هر یک از مقیاس ها معمولا 9/4 می باشد. بنابراین افرادی دوجنسیتی هستند که نمرات آنها در مقیاس مردانگی و نیز در مقیاس زنانگی بالاتر از میانه باشد. فردی با ویژگی های زنانه که نمرات بالاتر از میانه در زنانگی دارد اما در مردانگی نمرات پایین به دست می آورد ویژگی غالب زنانه ، همین طور فردی با ویژگی مردانه که نمره اش در مقیاس مردانگی بالاست اما نمره اش در مقیاس زنانگی پایین است ویژگی غالب مردانه خواهد داشت. بالاخره افرادی که در هر دو مقیاس نمره پایین کسب می کنند نامتمایز نامیده می شوند. بنابراین فرد با انجام این پرسشنامه می تواند در یکی از 4 گروه زنانه ، مردانه ، دوجنسیتی و یا نامتمایز جای گیرد( بم ، 1974 ).

بم جهت محاسبه اعتبار فرم کوتاه پرسشنامه نقش جنسی همبستگی آن را با فرم بلند بررسی کرد و ضریب همبستگی بین این دو را 99/0 به دست آورد. اعتبار آزمون فرم کوتاه نقش جنسی بم به گزارش مهرابی زاده و همکاران با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون محاسبه شد. تمام ضرایب همبستگی مولفه های این آزمون در سطح 001/0 ? P معنی دارند. ضریب همبستگی کل آزمون برای زنان 99/0 و برای مردان 75/0 بود. مهرایی زاده و همکاران به منظور براورد پایایی آزمون فرم کوتاه نقش جنسی بم و مولفه های آن ضرایب آلفای کرونباخ آنها را محاسبه نمودند. ضریب آلفای کرونباخ برای کل مقیاس 80/0 به دست آمد که نشانگر سطح بالای هماهنگی درونی آزمون است( نجاریان.خدارحیمی ، 1377 ).

 

مفهوم دوجنسیتی (Androgyny)

مفاهیم مربوط به نقش جنسیتی به آهستگی در حال تغییر است . آنچه ظاهرا تکوین آن آغاز شده آمیختن تدریجی صفات و نقش های مذکر و مونث و ایجاد آندروژنی ( مردانه و زنانه در یک قالب ) است .

مفهوم روان شناختی آندروژنی که به افرادی با داشتن ترکیبی از ویژکیهای مردانه و زنانه به طور همزمان اشاره می کند توسط پژوهشهای متعددی مطرح شده است .این فکر به طور وسیعی به دلیل چهارچوب نظری که بم درباره آندروژنی داد مشهور شد. مطابق با نظر بم افراد آندروژن به دلیل داشتن هر دو ویژگیهای مردانه و زنانه ، آرایه های وسیعی از رفتارها را برای آنها فراهم می کند و به آنها اجازه می دهد که به رفتارهای موثرتر وابسته به شرایط ( موقعیت) بپردازند. بنابراین افراد آندروژن در روابط میان فردی خود منعطف فرض می شوند. از بهداشت روانی و کمال شخصیتی بهتری برخوردارند، بوسیله مفاهیم نقش جنسیتی جزمی محدود نمی شوند و از نظر پاسخ دهی کارآمد به موقعیت های مختلف و گسترده، آزادتر هستند. بنابراین افراد دوجنسیتی کاملاً انعطاف پذیر هستند و در مهارت مردانه بصورت مردانه و در تکالیف زنانه بصورت زنانه عمل می کنند( بم ، 1981 )

برخی ادعا کرده اند چنانچه طبق نظر بم ، افراد دوجنسیتی ، کامل تر و بهتر از دیگران هستند، پس بایستی این افراد عامه پسندتر باشند و در مقیاس های عزت نفس از مردان و زنان سنتی، نمره های بالاتری بدست آورند. نتایج پژوهش های سالهای اخیر ضمن تایید دیدگاه بم، نشان داده اند افراد آندروژن عزت نفس بالاتری دارند و در بین همسالان، در مقایسه با افراد دارای نقش های جنسیتی سنت گرایانه، از محبوبین بیشتری برخوردار هستند ( نجاریان . خدارحیمی ، 1377 ).

 

تربیت کودک بدون در نظر گرفتن جنسیت :

ساندرا بم با به کارگیری نظریه اهمیت مسئله جنسیت پیشنهادهایی برای اجتماعی کردن کودکان بدون درنظر گرفتن جنسیت آنان ارائه نموده است. او ابتدا مطرح کرد که جنسیت در فرهنگ بسیاری از جوامع به عنوان یک رده بندی اهمیت بیش از اندازه ای پیدا کرده است حتی در مواردی که ارتباطی با آن احساس نمی شود باز هم آن را درنظر می گیرند . یکی از راههای مقابله با این مسئله این است که از همان آغاز به کودکان بیاموزیم که جنسیت یک واقعیت زیست شناختی است و آنچه جنسیت را مشخص میکند قابلیت تولید مثل و ساختمان بدن است. والدین می توانند تاکید کنند که آلت تناسلی تعیین کننده جنسیت افراد است و نه لباس و رفتار. بسیاری از والدین از اینکه مستقیما در مورد این مسائل حرف بزنند پرهیز می کنند . ولی بحث درباره این مسائل به کودک کمک می کند تا بفهمد اهمیت دختر یا پسر بودن در چیست.

بم این نکته را با مثالی از پسرش روشن می کند. پسر بچه چهارساله او وقتی به مهد کودک می رفت سنجاق سری به سرش می زد. پسربچه دیگر چندبار به او گفت که او دختر است چون فقط دخترها سنجاق می زنند. پسر بم اینطور توضیح داد که، سنجاق سر زدن که عیبی ندارد و بعد ادامه داد که پسر بودن یعنی داشتن آلت تناسلی پسرانه. این پسر بالاخره شلوارش را پایین کشید تا ثابت کند که پسر است. ولی پسر دیگر اصلا تعجب نکرد. فقط گفت، همه از اینها دارند ولی فقط دخترها سنجاق سر می زنند.

والدین می توانند علاوه بر آموختن این مسئله که زیست شناسی تعیین کننده جنسیت است با این مسئله به این طریق مقابله کنند که بعضی از چیزهایی را که کودکان درباره قالب های جنسیتی از فرهنگ بزرگتر دریافت می کنند تغییر دهند. می توان کتابهایی برای کودکان تهیه کرد و درباره آن با کودکان وارد بحث شد. والدین می توانند به این نکته اشاره کنند که خیلی عجیب است که در داستان ها همیشه زنان احتیاج به کمک دارند و مردان ماجراجویی می کنند. همچنین والدین می توانند مدارسی را انتخاب کنند که به این مسائل توجه کنند و می توانند با معلمان و مسئولان مدرسه عقایدشان را در میان بگذارند.

بم پیشنهاد می کند که والدین به هنگام بحث با کودکان بر تفاوتهای فردی تاکید کنند و بگویند که بعضی از پسرها فوتبال دوست دارند و بعضی ندارند و بگویند که مردم درباره درست و مناسب ، عقاید متفاوتی دارند. همانطور که مردم در مورد ارزش های مذهبی و سیاسی با هم فرق دارند از لحاظ رفتار مناسب با جنسیت نیز می توانند عقاید متفاوتی داشته باشند. سرانجام اینکه ، کودکان به تدریج نظام ارزش های والدین را کسب می کنند و می فهمند و به تدریج در می یابند که زن و مرد از بسیاری جهات اساسا به هم شباهت دارند( هیلگارد ، 1385 ).

منابع:

ماسن ، هنری . رشد و شخصیت کودک . نشر مرکز

هیلگارد. اتکینسون ، زمینه روانشناسی هیلگارد . رشد

نجاریان بهمن ، خدارحیمی سیامک . (1377) ، دوگانگی جنسی( آندروژنی )

خمسه ای اکرم ، بررسی ارتباط میان رفتار جنسی و طرحواره های نقش جنسیتی




< 1 2 3 4 5 >> >
Susa Web Tools