مذهبی - باران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
باران
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 30
بازدید دیروز: 47
کل بازدیدها: 539367




گالری تصاویر سوسا وب تولز



پنج شنبه 90 آذر 3 :: 9:7 صبح ::نگارنده : موسوی

  - من تصمیم می گیرم خوب باشم ولی وقت امتحان الهی ، سربلند بیرون نمی آیم . چه کار کنم ؟
ببینید بچه ها چطوری راه رفتن را یاد میگیرند . چند قدم می روند و زمین میخورند ولی زمین نمی مانند و دوباره بلند میشوند . مسائل معنوی هم همینطور است . هرکس بخواهد سالک و راهرو بشود ، در ابتدا چند روز حال خوشی دارد و بعد زمین می خورد . غفلت میکند . نباید ناراحت بشود . باید دوباره بلند بشود . خدا به چنین کسی تواب میگوید . می گوید : خدا عاشق آدمهای تواب است . یعنی زمین می خورند و دوباره بلند میشوند . اینکه ایشان تصمیم دارند خیلی خوب است . افتادن هم طبیعی است . گاهی خدا دست از سر شما برمی دارد تا بفهمید این چند قدمی هم که آمدید دست خودت نبود . راننده های کامیون وقتی می خواهند بفهمند چرخشان کم باد است ، دستشان را از روی فرمان بر میدارند و اگر فرمان به طرفی متمایل شد ، معلوم میشود که چرخ کم باد است . خدا دستش را از سر انسان بر میدارد تا بفهمد کمبود دارد . آنهایی که می خواهند دوچرخه سواری یاد بگیرند ، یک کسی ترک را می گیرد و طرف پا میزند و یک دفعه رهایش می کند و او می افتد و این کار لازم است . خدا هم همینطور است . بعضی موقع ما را می گیرد و بعد رها می کند و مهم این است که وقتی افتادیم دوباره بلند بشویم . این ها همه امتحان الهی است .


- نا آرام و بیقرار هستم . چگونه آرامش پیدا کنم ؟

شمع دو قسمت دارد .یکی رشته دارد و یکی موم دارد . هرچه موم از خودش مایه بگذارد ، شمع شعله ور تر میشود و آب میشود . آرامش و آسایش در زندگی چنین نسبتی دارد . هرکس می خواهد به آرامش برسد یعنی همان رشته شمع ، باید از آسایش مایه بگذارد . مثل دو کفه ترازو است که هرچه یکی بالاتر برود ، دیگری پایین تر می رود . شما هرچه از آسایش هزینه بکنید ، به آرامش می رسید . این فرمولی است که قرآن می دهد . آرامش خوبی است . آسایش خوشی است . شما وقتی به خوبی می رسید که خوشی را زیر پا بگذارید . به هر اندازه که خوشی را زیر پا بگذارید ، به خوبی دست پیدا می کنید . مثل خربزه . آدم سرما خورده از خوردن خربزه کیف می کند . اما خوب نیست . اگر این خوشی را زیر پا گذاشت ، به آن خوبی که سلامت است می رسد . گناه خوشی است . آدم لذت می برد . آسایش است . گناه مثل پله است اگر زیر پا گذاشتید ، بالا می آیید و اگر روی سر بگذارید ، پایین می آیید . اگر آسایش را زیر پا گذاشتید به آرامش می رسید . مثلا امشب محفلی است ، عروسی است ، بزن و بکوب است . در آنجا خوش هستید ولی اگر در خانه بمانید تنها هستید و به شما خوش نمی گذارد . اگر دور خوشی را خط کشیدید ، آن آرامش را به شما می دهند . مولوی میگوید : کسی گِل خواره بود یعنی از کوچکی عادت داشت گِل بخورد . به مغازه شکر فروشی رفت . شکر فروش سنگش از کلوخ بود . طرف تا چشم فروشنده را دور دید ، کلوخ او را خورد . فروشنده هم این را دید و گفت هرچه دیرتر بروم ، بیشتر از کلوخ را می خورد و شکر بنفع من است . اگر بخواهیم نسبت سنجی کنیم ، آرامش همان شکر است و آسایش همان گِل است . هرچه آسایش را بیشتر مصرف کنید ، از آرامش می مانید . هرچه از خوشی بیشتر استفاده بکنید ، از خوبی دور میشوید . خدا در قرآن می گوید : شما به خوبی دست پیدا نمی کنید مگر آنکه از آنچه دوست دارید بگذرید . در بهشت آرامش است . بهشت با ناخوشی ها کادو پیچ شده است . هرچه ناخوشی ها را تحمل کنید به جنت آرامش نزدیک تر می شوید . در اقتصاد و مادیات هم همینطور است . هرچه دایره زندگی را ازجهت امکانات ظاهر و آسایش بازتر کنید ، به همان اندازه دایره آرامش شما کوچکتر میشود . چون دغدغه هایتان بیشتر میشود . حافظ می گوید : هیچی ندارد و خشت زیر سرش می گذارد ولی پایش در آسمان است یعنی ورای آرامش است .

 

- خیلی زود عصبانی می شوم . برای نجات از عصبایت چه کار کنم ؟
وقتی رادیاتور ماشین جوش می آورد ، سریع کنار می زنید و متوقف می شوید . ما هم وقتی عصبانی می شویم ، باید کنار بزنیم . باید توقف کنیم . روایات می گویند : باید سکوت کنیم . حضرت علی (ع) می فرماید : خشم و غضب و عصبانیت خود را با سکوت درمان کنید . درمان آن سکوت است . بعد انسان باید یک آب سردی به سر و صورتش بزند . اینکار هم در کاهش عصبانیت موثر است . مثل یک دیگ پر از آب جوش روی اجاق است که اگر شما یک لیوان آب سرد روی آن بریزید از جوش می افتد . البته این کارکافی نیست . سعی کند یک جابجایی هم انجام بدهید . وقتی در خانه عصبانی می شوید چند ساعتی از خانه بیرون بروید . در محل کار که عصبانی می شوید ، دو ساعتی مرخصی بگیرید و ار محیط کار دور شوید . این جابجایی در آرامش انسان موثر است . عصبانیت و خشم مثل کیف قاپ است . کیف قاپ می آید کیف شما را به هرقیمتی که هست بزند ولو به آسیب دیدن شما و ضرر شما هم باشد . عصبانیت کیف قاپ است و می آید که سرمایه معنوی شما را به هر قیمتی که هست ، بزند . شما همان برخوردی را که با کیف قاپ می کنید با عصباینت هم بکنید . سریع جا خالی می دهید و جابجا می شوید . در اینجا هم انسان باید جابجا بشود و این هم کافی نیست . باید وقتی از خانه بیرون می روید ، در فکرت ، ماجرا را دنبال نکنید و پرورش ندهید . به نقاط مثبت طرف فکر کنید . اگر خدمتی به تو کرده ، به خدمات او فکر کنید . روی نقطه های منفی خودت تامل کن . روایات می گویند : هرچه به سر خودت می آید ریشه اش در زیر سر خودت است . دنبال چیز دیگری نگردید . قرآن صریح میگوید : هر بدی که به شما می رسد ، ریشه اش در خودت است . لغزش و خطایی کرده ای حالا توسط این آقا چوبش را می خورید . خودت را ملامت کن . اگر این چهار مورد را رعایت کنید ، خیلی موثر است .

 

- بیا تا برآریم ( دعا کنیم )دستی زدل ، که نتواند برآورد فردا ز گل
قرآن چه می گوید ؟ به بنده ها بگو : من به آنها نزدیک هستم . دور نیستم . هرکس هر دعایی داشته باشد ، من می شنوم و اجابت می کنم . هیچ کس دست خالی برنمیگردد . حالا سعدی همین آیه را برداشته و در قالب لطیفی عرضه کرده است . می گوید : بیا دعا کنیم البته خدا دعایی را میشنود که از روی دل باشد نه از روی زبان . بیا با دل و جان دعا کن . شوخی نکن . جدی باش . کسانی که می خواهند در دریا غرق بشوند ، دو تا دستهایشان را بالا می برند یعنی ما داریم غرق می شویم و شوخی هم نمی کنند . به محض اینکه نجات غریق او را ببیند ، شیرجه می رود . اما اگر کسی یکی دو بار شوخی کند ، نجات غریق ، دیگر او را جدی نمی گیرد حتی اگر غرق شود . اینجا هم می گوید : شوخی دعا نکن . جدّی دعا کن . وضعیت ما مثل چرخ و فلک است یک وقت بالا هستی و یک وقت پایین . ما با خاک چنین وضعیتی داریم . ما الان روی خاک هستیم و یک روز خاک روی ما می آید . وقتی ما زیر خاک برویم دیگر نمی توانیم دستمان را بلند کنیم . اصلا دستی نیست که ما بلند کنیم .

- به فضل خزان گر نبینی درخت ، که بی برگ ماند به سرمای سخت ، برآرد تهی دستهای نیاز ( دست دعا ) ، ز رحمت مگردد تهی دست باز .
بعضی چشم ها چقدر دقیق می بیند . سعدی هم چنین چشمی داشت . می گوید : در فصل خزان درخت ها را ببین که دستهایشان رو به آسمان است و دعا می کنند و می گویند : خدایا ما خشک هستیم و برگ و شکوفه و ثمری نداریم ، به ما بده . شما در فصل خزان درخت نمی بینی از بس کس که سرما است ، تمام برگ های آنرا گرفته است . درخت شاخه های تهی را بلند می کند و در فصل بهار دست خالی برنمی گردد. می خواهد بگوید تو هم کمتر از چوب نباش ، دستهایت را به سوی آسمان بلند کن و دعا کن . کمتر از چوب هم نیستی زیرا خدا به او می دهد ، پس تو هم اگر بخواهی خدا به تو می دهد . 


- قضا خلقتی نامدارش دهد ، ادب میوه در آستینش دهد . (بخاطر دعا )
می گوید : ببین در بهار چه خلقت سبز و لطیفی به درخت می دهد یعنی برگ می دهد و در ضمن قدر الهی ، میوه در آستینش می گذارد یعنی شاخه خشک را به دست تشبیه کرده و برگ ها را به آستین تشبیه کرده است . یعنی دست خالی بر نمی گردد. پس دعا کن .

- همه طاعت آرند و مسکین نیاز، بیا تا به درگاه مسکین نواز ، چو شاخ برهنه برآریم دست (دعا ) ، که بی برگ از این بیش نتوان نشست .
ما مثل شاخه درخت خشک و افسرده هستیم و هیچی نداریم . بیا از شاخه درخت یاد بگیریم ، او دستش را بالا برد، به او دادند . ما هم دستمان را برابر خدا بالا ببریم نه برابر دیگران . چون دیگران نمی دهند و اگر هم بدهند ، ناچیزی می دهند . مرحوم علامه طباطبایی دیوان شعری دارند که میگویند : این دیوان را در آخر عمرش آتش زد البته تعدادی ابیات در دست شاگردانش از آن مانده است . یکی روستا دختری ماهرو ، همی رفت دوش و به دوشش سبو ، سبوی خود از آب پر کرد ، همی داشت با خود این گفتگو ، اگر آب می خواهی ، از جوی بجوی . آدم ها آنچه دارند در حد سبو است و اگر هم به تو چیزی بدهند خیلی ناچیز است . برو لب چشمه و هر چقدر می خواهی آب بردارد . دستت را برابر خدا دراز کن نه برابر مردم . آقا شیخ عبدالکریم حائری به خادم خودش گفت : برو پیش آیت الله حجت و بگو اگر ازاین به بعد مشکلی داشتی ، به خودم بگو و به کسی نگو . جمله ات هم این باشد : " عبدالکریم سلام رساند و گفت : اگر مشکل داشتی به خودم بگو ، به کسی نگو " . خادم آمد و پیغام را گفت . جواب زیبایی آیت الله حجت به ایشان داده است . گفتند : به ایشان سلام برسان و بگو تا کریم هست ، نیازی به عبدالکریم نیست . همه چیز را ازخدا بخواهیم و از او اطاعت کنیم .

- از نظر شما شرط اجابت دعا چیست ؟
کسانیکه بار هندوانه را خالی می کنند ، یکی در بالا است و دیگر در پایین است . این که پایین است دستش را بالا می برد . و دیگری پرتاب می کند . چه زمانی او پرتاب میکند ؟ وقتی آن طرف رو به او می کند و دستش را بالا ببرد . اگر به او پشت کند ، طرف به او هندوانه پرت نمی کند . اگر به او بدهد ، می خواهد زمینش بزند . میخواهد به او آسیب بزند . دستگاه الهی هم همنیطور است . خدا اگر کسی را دوست داشته باشد و خاطرخواهش باشد ، به او نمی دهد مگر طرف به خدا روی کند . مگر اینکه دستش را به دعا بلند کند ، آنوقت به او می دهد . هرچه بخواهد به او می دهد . ولی اگر دوستش نداشته باشد ، اگر هم او نخواهد باز به او می دهد ، هر چی هم که او بخواهد به او می دهد . منتها با همین رحمت ها و نعمت ها به او آسیب می زند . پس شرط استجابت دعا همین است که ما رو به خدا بکنیم . رو به خدا کردن یعنی رو به کلام او بکنیم . حرف او را بشنویم و حرف او را ملاک قرار دهیم . ببینیم خدا چه می گوید نه اینکه ببینیم مردم چه می گویند . قرآن می گوید : توی سَر جنس مردم نَزن . شما معلولی را بعنوان تایپیست استخدام می کنید و بعد به او نگویید : تو معلول هستی و کسی به تو کار نمی داد . چون تو با پای او کار نداری ، با دستش کار داری به رخ او نکش . منت سرش نگذار و حقوقش را کم نکن . خوب اگر انسان حرف خدا را بشنود خدا هم امشب که شب قدر است حرف او را می شنود .

- هرچه دعا میکنیم مستجاب نمیشود علت چیست ؟

اجابت دعا معنایش این نیست که هرچه شما بخواهی خدا آنرا فراهم بکند . معنایش زمینه فراهم کردن است . فردی در جنگل بود . از خدا غذا خواست . دو نفر به او رسیدند و راه را به او نشان دادند و طرف از جنگل بیرون آمد و به رستوران رفت و غذا خورد . پس خدا زمینه را فراهم کرد نه اینکه رستوران را به جنگل برد . این زمینه فراهم کردن زمان می برد . بعضی ها فکر می کنند دعا مستجاب نشده است . خیر زمینه استجابت دعا زمان می برد .




پنج شنبه 90 آذر 3 :: 9:1 صبح ::نگارنده : موسوی

 – تفاوت تربیت دینی با تربیت غیر دینی چیست ؟
بعضی از خانواده ها بچه هایشان را در سایه ی دین تربیت می کنند و بعضی ها خیلی پایبند به دین نیستند . این سوال ، سوال مهمی است . خیلی ها این سوال به ذهنشان می رسد . همان کسانی که به دین اهمیت می دهند گاهی این سوال برایشان پیش می آید که بعضی که آدم های خوبی هستند یا سعی می کنند که خوب باشند یا مثل ما عبادت انجام نمیدهند ، آنها چه تفاوتی دارند . گاهی اوقات بعضی از سوالات ذهن جوان ها را آزار می دهد . مثل اینکه حتما لازم است من نماز بخوانم و آدم حسابی شوم ؟ این سوال می تواند به طریق دیگر مطرح شود مانند فردی که در بین تمدنهاست . در فرهنگ غرب و در فرهنگ ایرانی ما که اینها چه تفاوتهایی دارند ؟ در این موضوعات وجوه مشترکشان زیاد است . تفاوت ماهیت تربیت دینی و غیر دینی را می توان در دو محور اساسی تعریف کرد : تربیت دینی انگیزه هایش معنوی است و انگیزه اش از ایمان به خدا ، ایمان به وعده های خدا و اعتماد به خداوند متعال سرچشمه میگیرد اما روش هایش از روش هایی که دین توصیه کرده است تبعیت میکند . ولی تربیت غیر دینی بر اساس انگیزه وجدانی است ، بد هم نیست اما بالاخره با هم متفاوت هستند مثلا می گوید : وجدانت اجازه نمی دهد دروغ بگویی پس دروغ نگو .
این بحث خدا ، بحث ایمان به خدا نیست . نکته بسیار پر اهمیت سوال شما در این است که وجوه مشترک تربیت دینی با غیر دینی زیاد است . به شرطی که تربیت غیر دینی یک تربیت انسانی باشد . به وجوه انسانی توجه کند . بسیاری از هنجارها که در دین هم به آن اعتنا شده ، پذیرفته و خیلی ازخوبیها را به آن تکیه داده ، دنبال سعادت و کمال است ، اینها همه باید در تربیت غیر دینی لحاظ شود . ما ازتربیت ضد دینی ، ضد انسانی ، دنیا زده و فلک زده صحبت نمی کنیم . تربیت غیردینی ، تربیت خوبی که دینی نیستند . مقایسه بین تربیت دینی با غیردینی این است که هر دو توصیه به نظم میکنند ، هر دو توصیه به پرهیز از دروغ گوئی ، پرهیز از ظلم، پرهیز از هوای نفس ، هر دو توصیه به عدالت به هرمقدار که درک میکنند دارند . وجوه مشترکشان خیلی زیاد است ولی باید با توجه به تفاوتهای بسیار اساسی که بین این دوهست ، ما فریب وجوه مشترک را نخوریم . ضمن اینکه تربیت غیر دینی را رد نمیکنیم ، میگوییم : بهتر از هیچی است . بهتر از ضد دین و ضد انسان بودن است و حتی مقدمه ای برای تربیت دینی است . (تربیتهای غیردینی آزاد و انسانی) . اما ما باید بدانیم در تربیت دینی خدا خیلی مطرح است نه اینکه اگر خدا نبود این آدم که تربیت دینی شده ، آدم بدی میشد . نه آنوقت آن یک پله پایین تر می آمد و در اثر وجدانش آدم خوبی میشد ولی حالا خدا یکجوری انگیزه ساز برای خوب بودنهای این آدم که آثار ویژگی خاص خودش را خواهد داشت ، است . دومین ویژگی، روش متفاوت در تربیت دینی است که برنامه خاصی به شما داده میشود ولی در تربیت غیردینی شاید این برنامه به شما داده نشود . سِراین برنامه ها را ما شاید متوجه نشویم . البته اگر دقت کنیم اخیراً در تربیت انسانی غیردینی ، برنامه های نزدیک به برنامه های دینی اداده میشود . مثلا میگویند : با خودتان خلوت کنید ، تفکرکنید ، ذهن را تخلیه کنید ، فکرمثبت داشته باشید و بر زبانتان حرفهای مثبت جاری کنید . اینها همه تربیت غیردینی است یعنی صراط مستقیم ما با آنها تقریباً معیارهایش نزدیک به هم است ولی یک سری برنامه ها که عقل بشر هم به آن نمیرسد و دین توصیه میکند را داریم ولی آنها ندارند . میگوید : من نمی فهمم . من اجرا نمیکنم . اگر از مدی تیشن با او صحبت کنیم ، تبعیت میکند .به او میگوید : بیا مثبت صحبت کن . می آید صحبت میکند . میگوید : این را می فهمم، به او میگوید : غیبت نکن . میگوید : چرا غیبت نکنم ؟ به او میگوید : بی وجدانی است که کسی نیست و ما پشت سرش حرف بزنیم . میگوید : بله می فهمم . این کار را نمیکنم . این کار را ممکن است به این آدم بگوییم که نگاهِ حرامِ . بگوید : نه . حالا ما که قصد و غرض نداریم . ما که ظلمی نمیکنیم . ازیک جا به بعد ، اسرار مقررات تربیت دینی را متوجه نمیشود . نمی تواند اجرا کند ولی تا حدود زیادی مثلا مشروب خواری را میگوید: زیادش بد است اما کم آن نه . مگوید : چه اشکالی دارد ؟ تنوعی دارد . بالاخره با این مسئله اینجوری برخورد میکند . تربیت غیر دینی برنامه هایی که در دین ، از اسرار و رموز و پیچیدگیهایی برخوردار هستند ، سِرش را نمیفهمد و ترک میکند . من و شما چطور متوجه میشویم که نماز ظهر را چهار رکعت بخوانیم و نماز صبح را دو رکعت ؟ پس تفاوت ماهیتی تربیت دینی وغیر دینی یکی در انگیزه شد که در تربیت دینی ایمان به خداست . حتی معاد هم به خاطر ایمان به خداست . دقت فرمودید که اگر بخاطر بهشت و دوزخ کار بکنید ، بخاطرحساب و کتاب بعد از مرگ و ایمان به خدا و فرمان او را دارید ، از آن پرهیز میکنید ، محور انگیزه ساز ایمان به خدا و ایمان به معاد که در پی ایمان به خدا میآید ، این یک تفاوت خواهد بود . و تفاوت دیگرش هم توضیح دادم . ماهیتاً تربیت دینی با تربیت غیر دینی این تفاوتها را دارند . یکی از کارگردان مطرح سینمای ایران که فیلمهایش خیلی مطرح بود درغرب به اصطلاح این فیلمها را تحویل گرفتند . من نام نمی برم . ما نمی خواهیم بحثمان را هنری کنیم . ایشان آمریکا می روند و فیلم سازی میکند همان طورکه در جامعه ما مشکلات جامعه ما را در فیلمهاش نشان میدهد برای اینکه اصلاح صورت بگیرد و این فیلم ها در بزرگترین جشنواره جهانی جایزه میگیرند .می آید قوی ترش را در آمریکا میسازد . ولی فیلمش به جشنواره راه پیدا نمیکند . از آنهای که رفقاش قرار گرفتند و از داوران بین المللی که آنجا بودند علت را می پرسد . میگویند : نه اگر تو این مشکلات را از جامعه خودتان مطرح می کردید ، به این جشنواره راه پیدا میکردی اما آمدی از جامعه ما مطرح کردی، ما نمی خواهیم چنین چیزهایی از جامعه مان پخش بشود و از آن تقدیر کنیم . این را دقت بکنید . براساس فیلمها قضاوت نکنیم . براساس شنیده ها و ظواهر قضاوت نکنیم . باید ما بجای اینکه از دور دستی برآتش داشته باشیم و فریب تبلیغ فریبنده شان را بخوریم ، ازنزدیک برویم و با تحلیل نگاه بکنیم و دقت بکنیم که آیا واقعا در غرب صداقت بیشتر از ماست ؟ من میخواهم البته به سوال شما پاسخ بدهم . ولی می خواهم بگویم خواهش میکنم کمی آرامتر . من توی یکی از کشورهای اروپایی خانه ی یکی از دوستان رفته بودم . همسایه ای داشتند که این خانم همسایه با عصبانیت آمد و میخواست تلفن بزند . این قصه مال خیلی سال قبل است . آمد تلفن زد . ایشان هیچی نگفتند . بفرمایید ، گفتم : چی شده ناراحت هستند . اینقدر گفت : که دارند طلاق میگیرند . اینجا خیلی راحت است . گفتم : دعوایشان سر چی بوده ؟ گفت : موقع ازدواجشان گفته بودند که تو پول آب و برق را بده . من پول چی را میدهم ، توپول چی را بده . الان سر میزان مصرف که کداممان بیشتر مصرف داریم ، دعوا دارند . کاملا صادقانه دارند طلاق میگیرند . این صادقانه است و طلاق میگیرند . اما شما صداقتشان را ببینید . منصفانه با هم رفتار کردنشان را ببینید . یک ذره با هم ایثار گرانه و با محبت رفتار کردن توی آنها نیست . درست است ، ما ممکن است رقصشان را ببینم ، جیغ کشیدن وهیجان شان را ببینیم ، ولی دلشان را نبینیم که در آن شادی نیست . ما خودمان میفهمیم گاهی قهقه خنده داریم اما ته دلمان از شادی هیچ خبری نیست . گاهی از شدت شادی اینقدر آرام هستیم که ظاهرمان را کسی می بیند میگوید : ما به وجد نیامدیم . به هیجان نیامدیم . اما ما قشنگترین لحظات عمرمان را میگذرانیم . خوب پس درزندگی مادی نباید ظاهربین بود و الا به نام تکنولوژی نمیرسیم ، به معادن و ذخایرنمیرسیم ، باید اکتشاف کنیم . در زندگی انسانها هم نباید سطحی نگر بود . درباره غرب نباید به سادگی قضاوت کنیم . یک دانشجویی که در یکی ازکشورهای غربی درس میخواند و من مهمانش بودم . میگفت و همانطور که توضیح می داد ، در ضمن این داشتیم هفتاد تا کارهای تلویزیون را باهم کنترل میکردیم . یک سری معرفی هایی از برنامه های آنجا برای من داشت . ایشان دانشجوی فرهنگ و تمدن بود . خیلی با تاریخ غرب آشنا بود . گفت : مسأله زن و مرد در اینجا حل شده است . شما فکر نکن آنها مشکل دارند . یه چیزی مثل احکام اسلامی را برای خودشان حل کرده اند . گفتم : آخر نمیشود . خیلی از احکام اسلامی ، اصل فطریات است . مگر میشود آدم بدون اینها زندگی کند ؟ گفت : نه اینجا همه حل شده است . اینها همه مسأله فرهنگی است که شما قرارداد کردید . همین جور که میگفت ، توی یکی از این فیلمها ، خانمی توی گوش آقایی که جفتشان هم جوان بودند زد . گفتم : ببخشید چرا این توی گوش آقا زد ؟ گفت : بگذار نگاه کنیم . نگاه کرد و گفت : این رفیق او است . این پسر به او خیانت کرده و با کس دیگری رفته است . گفتم : ادامه بده . ببینیم مشکلشان به کجا میرسد . تمام فیلم درباره ی درگیریها و افسردگی های این دختر بود . گفتم : شما گفتید که این مسائل حل شده است . گفت : نه اینجوری که حل شده نیست . خوب او دانشجوی خوب و فهمیده ای بود و گفت : نه من اینجوری نگاه نکرده بودم . گفتم شما توی غرب زندگی میکنید دارید مشکلات را می بینید . به شما تحمیل کرده اند که این چیزها حل شده . حالا میخواهید شما که دستی از دور بر آتش دارید ، چه تصوری ازغرب داشته باشید . واقعا این مسأله در غرب حل شده است ؟ آنها کمتراز ما مسأله دارند ؟ این مقدمه سوال شماست . اما در رابطه با سوال شما ، یکی از خاصیت تربیت غیر دینی این است که از راههای غلطی به اهداف درست میرسد . مثلا شما بیا و درجامعه خودت کاری بکن تا مقدار صداقت افزایش پیدا کند . من طرحش را میدهم . در غرب اجرا شده . یکی ازعوامل البته انسان فطرتأ صداقت را دوست دارد و از دروغ گفتن بدش میآید ولی ما یکی دوتا عامل را طراحی میکنیم تا دروغ کم شود . یکی از آن عوامل این است که شما بیایید ارزشها را در جامعه خود از بین ببرید . مثلا کسی با زنی ازدواج بکند یا مردی با مردی ازدواج بکند یعنی همجنس گرایی بکند . من در دانشگاه گفتم : همجنس بازی . به من گفتند : بی احترامی نکن . بگو همجنس گرایی . گفتم : چشم . همجنس گرایی بکند ، اگر راست می گویی این را بگو فرقی ندارد که از نظرارزشی یک خانمی همسر داشته باشد با کس دیگری باشه یا نباشد ، این را بگو فرقی ندارد . بالاخره تفریح کردند . دلیل ندارد کسی پنهان کاری بکند و دروغ بگوید ، صداقت پدید می آید . یا مثال بهتری بزنم . امکانات به کسی بدهید ، فراقت به او بدهید ، تفریحش سرجایش باشد ، خیلی از کمبودها را نداشته باشد ، رفتارهای غلطی که ناشی از کمبود های اولیه است را دیگر نخواهد داشت . شما این را با امکانات دادن ، رفتارهای درست به او دادید و الا اگر امکانات نبود ، اینها شاید بدتر از ما بودند . مثال زیبایی یادم آمد . نماینده ی صلیب سرخ بین اسیران ایرانی درعراق شخصی است که با اسمش خاطره اش را برای من تعریف کردند . ایشان مُرید آقای ابوترابی شده بودند . ابو ترابی آزاده مرحوم که نماینده مجلس بود و سید آزادگان بود به تعبیری اخوی ایشان برای من تعریف میکردند که از قول خود ایشان بیان میکردند. میفرمودند : ایشان ماههای آخر که قرار بوده آزاد بشوند حدود سه ساعت دو زانو مقابل آقای ابوترابی نشسته بودند وحرفش این بوده که اگر دو نفر مثل تو در غرب ظهور بکنند ، مسیح برگشته است . بعد یکی از آن کارههایی که آنجا انجام میداد این بوده که به اطرافیانش میگفته : نگاه کنید . پتوی زیر پای آقای ابوترابی را بالا زده ، سه مزتبه دست کشیده و دیده یک ذره خاک نیست . بعد او عبارتی گفته بود که در این سوله هایی که حیوانات را نگه میدارند ، اگر مردم سوییس را نگه می داشتند ، یک ماهه میکروب و عفونت ، همه اینجا را فرا میگرفت . این درست است که نظافت یک امری است که جز ذات دینی ماست . چون دقیقه ای یکبار باید غسل کنیم ، دقیقه ای یکبار وضو بگیریم ، عید میشود ، یک نماز خوب میخواهیم بخوانیم باید غسل کنیم ، تکان بخوریم باید غسل کنیم ، عطر بزنیم ، لباس رنگ روشن بپوشیم ، درست است . من دیدم یکی از علمای بزرگوار طلبه ای را توبیخ میکرد و میگفت : چرا لباس رنگ تیره پوشیدی ؟ باید لباس رنگ روشن بپوشی . اصلا این یقه شیخی که ما داریم سفید هم هست یه جورهایی خلاف مروت میدانند ، یک طلبه ای اگر لباسش رنگی باشد ، میگویند : نمیشود پشت سرش نماز خواند . چرا که مستحب را رعایت نکرده ، لباس داخل باید سفید باشد . این را در خاطرات مستر هنفر بخوانید آن جاسوسی که ایام انقلاب از امپرا توری عثمانی آمده بود گفت : من توی خانهی علمای مسلمان زندگی می کردم ، علمای شیعه ، علمای سنی ، اینها لباس سازمانی شان تو خانه سفید است . ما تازه بعد از سالها رسیدیم که لباس سفید باید لباس اطباء باشد . بعد در ملاحظات نوشته بوده که جوانان مسلمان با علما ارتباط برقرارنکنند . اگر ارتباط بر قرار کنند ، جذب جاذبه های غرب نخواهند شد . یک چیزی آنجا نوشته شده بود . در کتاب خاطرات مستر هنفر گفته بود : سعی کنید شهرهای زیارتی مسلمانها کثیف ترین شهرها باشد تا وقتی جوانهای مسلمان به شهرهای اروپایی می آیند ، احساس کنند ما از اینها تمیزتر هستیم و این اعمال شده و اجرا شده . بعد همین که یک مقدار مردم عراق جون گرفتند و توانستند به عتبات عالیات برسند . رفقایی که از ایران رفته بودند برای تعمیرات کمک کنند . نذوراتی که مردم دوست داشتند کمک بکنند . می گفتند : شهر را طوری ساختند که نشود آنجا را درست کرد و شمال شهر را تمیز ببینید . خوب پس من اولاً انکار نمیکنم که غربیها در وجوه تربیتی از ما جلوترند . آنچنان که در برخی از وجوه ما جلوتر هستیم . حالا ما نمی خواهیم بحث کنیم چون نمی خواهیم بحث کنیم مطلق انکار نمیکنیم . ولی اینقدرها هم که میگویند نیست . اگر چه همیشه مرغ همسایه غاز است . نکته دوم اینکه برخی از وجوه امتیازی که در آنها دیده میشود به یک دلیل دیگری ارزش ندارد و آن دلیل این است که مثلا اگر مردم انگلستان آمدند و هندوستان را غارت کردند و سرمایه های آنها را برای خودشان بردند ، مرفع شدند . در اثر این مرفع شدن تمیزتر هم شدند . باید برایش ارزش قائل شویم یا اگر کسی آمد ارزشها را در جامعه خود از بین برد ، راحت همه به هم راست میگویند . درست است که ما باید اینها را اصلاح کنیم . ما باید از آن بُنیه های تربیت دینی استفاده کنیم و مشکلاتمان را بر طرف کنیم ولی شما در مقایسه با غرب یک جمع بندی باید انجام بدهید . فقط دروغ ما را مقابل صداقت آنها نگذارید . محبت را در خانواده های ما و خیلی چیزهای دیگر را با هم ببینیم ، نمره مان بیشتر میشود . درست است که مثلا در یک کشور غربی ممکن است برای برخی از آدمها ظلم معنا نداشته باشد اصلاً ظلم یعنی چه ؟ مثلا میگویند : حق من باید محفوظ بماند . بقیه اش برای من چه اهمیتی دارد ؟ بسیاری از مردم اروپا میدانند مالیاتشان چه جوری در خدمت چه چیزهایی قرار میگیرد و میدانند سرمایه دارهایشان با چه سلطه طلبی دارند پول جمع میکنند تا آنجا رفاهی ایجاد بشود ، خبر دارند ولی علیه این ظلمها قیام نمیکنند . من مطمئن هستم اگر مردم ما ببینند مسئولین کشور، یک کشوری را غارت می کنند نصف مملکت ما بیرون میریزنند و میگویند : آقا چرا این کار را کردی ؟ ولی اینها امتیازی است که ما داریم . این امتیازها را نمره بدهیم ، ببینیم نمره اینها چقدر میشود . خیلی بالاست . ما تعریف کردن خودمان را در مقابل ازغرب هیچوقت نباید فراموش بکنیم ولی در نظر داشته باشیم چرا ما هنوز دروغ میگوییم ؟ نباید دروغ بگوئیم . ما باید بچه خوبی باشیم . ما ابزارش را داریم . باید از این ابزار استفاده کنیم . نکته بسیار مهم این است که ما نمی خواهیم ابرو را درست کنیم ، به جایش چشم را در بیاوریم . درست است اگر من یک دستگاهی را به شما پیشنهاد بدهم و میگویم : این ابرو را خیلی قشنگ بر میدارد ، زیر ابرو را تمیز میکند ، اصلا غوغا و معجزه می کند البته ایراد هم دارد. چشم را از چاله در می آورد . توی چشم باید نصب شود . با پیچ ، پلاک بشود . این نقصِ آن است و آن حُسنش ، دیگر شما اجازه نمی دهید من از حُسن آن حرف بزنم . میگویی دیگر حرف نزن . وقتی چشم را در بیاورد ، دیگر چه فایده ای دارد ؟ تربیت دینی فراگیر است . به تمام ابعاد وجود انسان راه دارد ولی تربیت غیر دینی به فرا خور حال ممکن است یک رفتارهای خوبی را از انسان بخواهد . تربیت دینی به تمام ابعاد وجود انسان توجه میکند اما تربیت غیر دینی میگوید : همینکه آن آرام باشد ، ضرر به کسی نزند ، بچه ام معتاد نشود ، در دانشگاه موفق بشود و عزت اجتماعی داشته باشد ، همین بس است یعنی چند تا هدف را در نظر میگیرد . میگوید : این رفتار نا هنجار را نداشته باشد ، در جامعه موفق و راحت زندگی بکند . موفق را هم معنا میکند . انسان موفق یک محدوده هایی دارد . بعد هم تربیت غیر دینی ، گاهی از اوقات ممکن است به عنوان یک فرد برجسته موفق هم یک قله ای برای یک چنین تربیتی در نظر بگیرد . ولی در تربیت دینی به همه ابعاد وجوه انسان توجه میکند . چرا شما نباید به قدرتهای برتری که معنویت به شما میدهه برسید ؟ چرا تو نباید یک رفیقی پیدا کنی که آن خداوند متعال باشد ؟ او رفیق اعلاست . بعد میتوانی از این ارتباط لذت ببری . شما یک فرد موفق در ارتباطات اجتماعی ، کسی را می بینید که میتواند راحت رفیق پیدا بکند . تربیت دینی ، خدا را می آورد و می گوید : با ایشان هم ارتباط قشنگ بر قرار کن . او خالق همه زیبایی ها ، همه هیجانها ، همه شکوه ها و همه ی محبتهاست . اگر با خود او ارتباط بر قرار کنید چقدر زیبا به نیاز انسان و به جاودانگی پاسخ میدهد . بعد از اینکه همه دنیا از بین رفت و نابود شد ، چه چیزی این نیازها را بیدار میکند و میگوید : میخواهم به آنها پاسخ دهم ؟ در تربیت دینی نه تنها تمام ابعاد وجوه انسان را، بلکه تمام فضائل را به انسان هدیه میدهد . بخشی را حذف نمی کند بلکه انسان را به اوج هم خواهد برد . یک انسانی که دینی تربیت شده میگوید : (محبوبتاً فی ا َربعک و سمائک ) خدایا من را محبوب در آسمانها و زمین قرار بده . اینقدر بلند همت میشود که حالا اگر به خیلی از مردم بگویید که آیا شما عزیز دل آسمان و زمین هستی ؟ میگوید : چه نیازی دارم ؟ نیاز دارد . اما نمیداند . اگر تربیت دینی شده بود ، این غبار از آن کنار میرفت و میفهمید این را نیاز دارد . قرآن می فرماید : فرعون آدم خوبی نبود . خوب خدایا معلوم بود که فرعون آدم خوبی نبود . چطور مگه شما از چه جهت دارید میگویید ؟ خداوند متعال میفرماید : وقتی فرعون از دنیا رفت ، آسمان و زمین برایش گریه نکردند . یک آدم استاندارد دین ، اگر از دنیا برود ، آسمان و زمین باید برایش گریه کنند . تربیت غیر دینی تلویزیون نشان میداد همین که توی سالن بزرگ برایت کف میزنند ، بس است دیگه چی میخواهی ؟ در تفاوت اول تک بُعدی را عرض کردم مثلا ما ده تا بُعد داریم . آن پنج تا را می گیرد . ما هم پنج تا را میگیریم . ما درست عمل نمی کنیم ولی کسانیکه عمل کردند ، به قدرتهایی رسیدند . ما می توانیم قله هایمان را با هم مقایسه کنیم . ما عمل نمی کنیم ببینید قله هایی که عمل کردند به کجا میرسند . اینها خیلی زیبا هستند . آنها را میشود نشان داد. مثلا شما نگاه کن . من قله ها را نشان بدهم . در وضعیت عادی بحث پیچیده میشود . ارتش های جهان و نیروهای نظامی همه کشورهای جهان مهمترین نقطه آسیب در رزم را پیدا می کنند خصوصاً رزمهای قدیمی تر و از یک دهه قبل تر مثلا مرگ ، مرگ یک نقطه ای است که بالاخره مسئله حساسی است . اگر مرگ در ذهن یک نیروی نظامی بیاید شیرازه اش از هم می پاشد . من یک فیلمی را قدیم ها از چریکهای کوبا دیدم . ظاهراً این فیلم خیلی قبل تر برداشته شده بود . خاطرات دفاع مقدس آنها بود بعد خبر نگار خود آنها هم تهیه کرده بودند . یک فیلم مستندی بود . خبر نگار از یکی از رزمنده هاش پرسیده بود که تو فکر نمیکردی می میری ؟ گفت : به این فکر نمی کردم . حالا شما میگوئید آن شجاعت را داشته باشد، نباید به آن فکر کند و الا آنرا از پا در می آورد . در دفاع مقدس ، شهادت نقطه ی قوت ما میشود ، اینجا تربیت دینی خودش را نشان میدهد . در اوج بحرانها ، چرا خیلی ها فکر میکردند که ما اینقدر دوام نمی آوریم ؟ ما اینقدر رشد نمی کنیم ، قدرت پیدا نمی کنیم ، اینقدر تاثیر بر دیگران نمی گذاریم ؟چون فکر میکردند ما از انگیزه هایی استفاده میکنیم که معلوم نیست . خیلی ها این انگیزه ها را پیدا می کنند . ما از انگیزه ی ایمان استفاده میکنیم . آن نقطه مقابلش را صحبت نکردیم . آن نقطه مقابلش فوقش وجدان است و اِلا منافع دنیای است . خودش را برای چه تربیت میکند ؟ برای چی میگوید : شما لبخند بزن تا عزیزبشوی ، تحویلت بگیرند ، کاربه شما میدهند ، مشاوره خوب به شما میدهند ، خانم خوبی پیدا میکنی ، و اِلا تا آخرلبخند بزن تا این اتفاقات قشنگ برات بیافتد . این سقف پروازش کوتاه است . ابعادش ، انسان را تک بُعدی بار می آورد . تازه من میخواهم حرف خطرناکتر دیگری بزنم . خطرناک یعنی خیلی مهم برای ما و خطیر برای ما و خطر ناک برای آنکه تربیت غیر دینی را در فضایش دارند تنفس میکنند . تربیت غیر دینی همه بُعدی است . تربیت دینی همه بُعدی است البته اگره ما راهش را برویم . تربیت غیر دینی ارتفاع کمالش بالا نیست . اما تربیت دینی ارتفاع کمالش خیلی بالاست ، انسان را به قله هایی میرساند که همه در تعجب می مانند . امیر مؤمنان(ع) تربیت شده ی دست رسول خداست . هیچ کس نمیتواند به گرد پایش برسد . با اینکه خیلی ها بودند که علم غیب نداشتند ، ایمان ما را نداشتند ، دین و مذهب ما را نداشتند ولی با این شخصیت تاریخی آشنا شده اند . و می گویند : واقعاً کسی نمی تواند این جوری باشد . عظمت آنرا درک کردند بدون اینکه انسان نیاز به کشف و شهود داشته باشد . این دو تا از آثار تربیت دینی است . سومین ویژگی تربیت دینی که مسئله خطیر و خطر ناک است ، این است که تربیت های غیر دینی معمولاً یک حُسن به انسان میدهد ، یک عیب هم میدهد ولی تربیت دینی اینگونه است که تا یک حُسن به انسان میدهد ، آسیب آن را هم برطرف میکند و مواظب است تا جایش عیب دیگری نیاید . در تربیت دینی مواظبت میکند از اینکه تو خوب شدی ، بد نشوی . مثلا عبادت ماه رمضان را انجام دادی ، اوج پیدا نکنی . فکر کنم جلسه قبل بود ما استغفار کردیم . تربیت دینی یک جوری خوبی ها را به آدم میدهد که یک خرابی جایش ننشیندچون هر خوبی ممکن است یک خرابی به انسان بدهد . مثلا یک روایت داریم : به کسی خوبی کردی و او به تو بدی کرد ، خدا کسی را مامور میکند که بدون اینکه به او حقی داشته باشی ، دو برابر آن خوبی که از آن فرد انتظار داشتی ، به تو خوبی کند . خدا وسط می آید . خدا که بیاید ، اخلاقت بد نمیشود . حتی اگر به کسی خوبی کنی ، اگر به تو جواب ندهد ، ته دلت خوشحال میشوی چون دین وسط می آید . یک آگاهی دیگر هم به شما میدهد . میگوید : اصلا اگر به کسی خوبی بکنی ، بنا ندارم از آن طریق جواب پیدا کنم ، جوابش را من از جایی دیگر به تو میدهم . پس اگر به کسی خوبی کردی ، چشم داشت نداشته باش . سرت را پایین بینداز و برو . این خوبی بی منت میشود .

- چکار کنیم در تربیت دینی به افراط و تفریط کشیده نشویم ؟
یکی از مسائل مشهور علم اخلاق این است که ما چگونه راه تعادل میان افراط و تفریط را پیدا کنیم . حد وسط بین شجاعت غیر عاقلانه و جُبن را پیدا کنید . حد وسطش شجاعت است . در مباحث اخلاقی مطرح میشود که کجای آن شجاعت است ؟ چه مقدار بیشتر تهور است یا شجاعت غیر عاقلانه ؟ و از کجا بیشتر ترس است ؟ این یکی از مشکلات علم اخلاق است . در مقام نظر بحث کردن در مورد آن دشوار است و در مقام عمل هم رعایت کردنش سخت است . اما یک راه حل عرض کنم . در جهت برطرف کردن مشکل افراط و تفریط ما باید از همه ی خوبی ها مقداری برداریم . این خوبی ها همدیگر را متعادل می کنند و نمی گذاردند ما به افراط و تفریط بیفتیم . مثلا اگر صداقت داشته باشید ولی حیا نداشته باشید ممکن است به مادرتان بگویید : تو چه وقت از دنیا می روی که ما راحت بشویم ؟ کاملا صادقانه گفته است. ولی باید یک کم هم خجالت می کشید و خجالت ، صداقت را کنترل می کرد . فوقش شما آدم بی عاطفه ای هستی ولی نباید این را بیان می کردی . حیا افراط و تفریط دارد . جایی می خواهد حقش را بگیرد بخاطر حیا نمی گیرد . روایت داریم : محرومیت با حیا بهم نزدیک هستند . حالا باید یک عنصری مثل حق طلبی و شجاعت کنار این قرار بگیرد . گاهی ترس ما موجب تشدید حیای ما میشود . پس ما همه ی خوبی ها را با هم داشته باشیم . این خوبی ها همدیگر را متعادل می کنند . گاهی به کلاس اخلاق رفتن خوب است برای اینکه انسان از همه ی خوبی ها بشنود . بررسی کند ببیند این را دارد یا نه . ما باید به همه ی وظایف توجه کنیم . مثلا می گویند : پسری افراطی شده است . به وظیفه اش درباره ورزش توجه نمیکند ، به وظیفه اش درباره ی احترام به پدر و مادر توجه نمیکند . دو تا وظیفه را ترک کرده و یک خوبی را گرفته و در این خوبی افراط خواهد کرد . یک نفر می گوید : من به زیبایی خیلی اهمیت می دهم . معلوم است خیلی خوب هست . اما اگر به زیبایی خیلی اهمیت داد به دل شکستن اهمیت نداد ، این میشود اهل تبرج و اهل سوزاندن دل دیگران ، اهل کشاندن دیگران به رقابت ، اهل خرد کردن اعصاب دیگران . یک خوبی گرفته و کنار آن خوبی دیگری نگذاشته که همدیگر را تعدیل کنند . خوبی ها هستند که از افراط و تفریط جلو گیری میکنند . تربیت دینی خوبی اش این است که خوبی ها را باهم به انسان می دهد . به یکی از قوم بنی اسرائیل عذابی در سر نماز نازل شد . بخاطر اینکه او دید بچه ها دارند خروسی را زجر کُش می کننند و نمازش را نشکست که به کمک آن خروس برود . این قدر خروس را جلوی نماز او اذیت کردند تا مُرد . خدا او را به عذاب مبتلا کرد . یعنی خوبی نماز را گرفته ولی خوبی نجات دادن خروس را در نظر نگرفته است . اینها حالت افراط و تفریط درست می کند .
- چکارکنیم اراده مان در مورد عبادت تقویت بشود ؟
برنامه ی اندکی برای عبادت خود بریزیم . انگیزه داریم روزی یک جزء قرآن بخوانیم ولی برنامه ریزی کنیم و روزی یک صفحه قرآن بخوانیم . ائمه سفارش کرده اند که شما عمل کم انجام بدهید اما مداوم . وقتی حرم می رویم می خواهیم تمام ادعیه ها را و زیارت جامعه ی کبیره را بخوانیم و دفعه بعد میگوییم : دو ساعت طول می کشد پس حرم نمی رویم . اگر وقتی هیجان معنوی ما را گرفت و حال خوشی پیدا کردیم برای خودمان برنامه ی سنگین عبادت نگذاریم که بتوانیم ادامه بدهیم و بصورت مدام نباشد . تسبیحات حضرت زهرا را بگویند و یکسال ادامه بدهند . جا که افتاد یک تعقیبات دیگر کنار آن بگذارید .

 




پنج شنبه 90 آذر 3 :: 8:51 صبح ::نگارنده : موسوی

- چکار کنیم که از معاصی نفرت پیدا کنیم ؟
باید همه ی کارهای خوب را انجام بدهیم تا به این نقطه برسیم . یکی این است که با خوبها بیشتر رابطه داشته باشیم . انسان وقتی خوب ها را می بیند از بدی خودش پشیمان میشود . با آدمهای خوب و آدمهایی که هوس گناه در سرشان نیست رابطه برقرار بکنیم . برویم آنها را ببینیم . یکی دیگر از راهها ، انجام دادن کارهای خوب است . کارهای خوب نور است و وقتی نور آمد ، بدی ها می رود . بعضی وقت ها ما هیچ کاری نمی کنیم و دوست داریم که از گناه هم نفرت پیدا کنیم . مثلا عذاب وجدان داریم و هیچ حرکت خوبی هم انجام نمی دهیم . یکی دیگر از راهها این است که توبه کنیم و به خودمان تلقین کنیم و هفت صد تا استغفرالله بگوییم . در حالت استغفار وقت بگذارید و تمرکز بکنید و آن قدر این کار را انجام بدهید تا کم کم آن تنفر پدید بیاید . راه دیگر قرآن خواندن است که در قلب انسان نور بوجود می آورد . شرکت در روضه و ذکر مصیبت هم مهم است . در روایت داریم که نفس ما آن حیوان چموشی است که رام نمی شود و عمل و علم هم به آن کمک می کنند . حالا چکار کنیم ؟ این نفس را دور بزنید . ما امیرالمومنین را دوست داریم . بنشینیم و غصه های ایشان را بخوریم . برای ایشان اشک بریزیم . درباره ی مظلومیت او فکر بکنید . حضور در روضه یکی از کارهای با عظمتی است که خیلی بزرگان روی آن تاکید می کردند .
- چکار کنیم که از گناه بدمان بیاید و از آن نفرت پیدا کنیم ؟
اگر ما از گناه تنفر پیدا کنیم ، سمت آن نمی رویم . اگر ما عشق به خدا پیدا کنیم ، به سمت خدا خواهیم رفت . خوب اگر بدواً می توانستیم ترک گناه بکنیم یا عشق به خدا پیدا بکنیم ، مسئله حل بود . کدام انسان نادانی گناه می کرد ؟ معلوم است که ما به سادگی نفرت از گناه پیدا نمی کنیم . معلوم است که ما به سادگی عشق به خوبی ها پیدا نمیکنیم . کسی دنبال این نباشد . ما نباید دنبال میانبُرهایی باشیم که کار ما را مخدوش بکند . چرا من مقابل این انتظار می ایستم ؟ وقتی این انتظار برای انسان ایجاد می شود ، انسان بدتر تنبل میشود . خوب شدن را به زمانی واگذار می کند که تنفر پیدا کند . دنبال راههای آسان تنفر پیدا کردن می گردد . واقع بینانه دنبال راه ترک گناه نمی گردد . پس اگر ما تنفر پیدا بکنیم ، چیز خوبی است . برای اینکه تنفر از گناه پیدا بکنیم ، چند راه هست . یکی اینکه با خوب ها زیاد نشست و برخاست کنیم . انسان وقتی به فضای آدمهای خوب می رود ، از گناه فاصله می گیرد . راه دیگر این است که با کسانی که از گناه لذت می برند ، نشست و برخاست نکنیم . بعضی ها هستند وقتی فیلم سیاه و سفید می بینند ، رنگی تعریف می کنند و انسان فریب می خورد و دیگر نمی تواند از گناه فرار کند . این نشست و برخاست ها باید محدود بشود . بعضی ها اهل گناه هستند . اگر کسی از او گناه سر بزند ، البته ما نمی توانیم معصوم پیدا بکنیم ولی بعضی ها اهل تبلیغ گناه هم هستند . یک آدم معتاد بخاطر کمبود هایی که در زندگی اش حس می کند ، مجبور است دیگران را به اعتیاد دعوت کند . زیر پای دیگران را خالی کند تا او را به سمت خودش بکشد و بتواند خودش روحیه پیدا کند . این دو تا راه آسان است که به مرور در انسان تنفر ایجاد می کند . راه دیگری که طولانی است مستلزم این است که ما یک سری مقدمات نظری درباره ی گناه داشته باشیم تا بفهمیم و بعد روی فهم خودمان مدتی فکر بکنیم . اصلا چرا گناه بد است ؟ ما فکر می کنیم گناه ذاتا بد نیست . خدا بدش آمده و گفته این کار را نکن و ما هم توی آن مانده ایم . نه گناه خودش بد است . می فرماید : گناه درد است . کسی که بیماری های وحشتناک را دیده ، دوست ندارد آنها را بگیرد . ما باید گناه را این جوری تصور کنیم . اگر تصور نشود ، مقدمات نظری میخواهد که بفهمیم بیهوده آفریده نشده ایم و گناه ، از این مسیر خارج شدن و نابودی انسان است . من آن مقدمات طولانی را نمی توانم به اختصار بگویم . گناه کردن مثل این است که کسی در گروه کُر یا نوازندگی خارج بزند . کسی که گناه بکند ، همه ی کائنات و تمام هستی به او برمی گردند ، غضب میکنند و زندگی اش مختل میشود . روحش مختل میشود . برای شنیدن این حرفها به زندگی دیگران هم کاری نداشته باشید . این قدر خودشان را مرتب می کنند که فکر می کنیم خبری نیست . کسی که گناه میکند ، از مسیر خارج میشود و مثل این است که انگشت های خودش را قطع کرده باشد . بعد می گوید : خدایا انگشتهای مرا بهم وصل کن . خوب چرا این کار را کردی ؟ مقدمه ی نظری گناه کردن و گناه نکردن باید برای انسان جا بیفتد . مثلا وقتی ما غیبت می کنیم ، چرا غیبت می کنیم ؟ ما در دنیا خلق نشده ایم که به بهشت می رویم یا به جهنم ؟ پرسش اساس خداوند از ما نیست که بهشت می روی یا جهنم ؟ گناه می کنی یا ثواب ؟ به ما آزادی داده اند که مرتبه ی بهشت خودمان را خودمان انتخاب بکنیم نه مثل فرشته ها مجبور باشیم در مرتبه ای قرار بگیریم که خدا تعیین میکند . پس به ما آزادی داده اند که جای خودمان را در بهشت پیدا بکنیم . چون این آزادی واقعی است ، ما گاهی اوقات از آن سوء استفاده می کنیم و به جهنم میرویم . پرسش اساسی خدا از ما این نیست که گناه می کنی یا نه ؟ پرسش اساسی خدا از ما این است که تو از فرصت خودت ، برای رسیدن به کدامیک از قله های بهشت استفاده می کنی ؟ فضا این است . انسانها باید اول خودشان را در این فضا قرار بدهند . مردم فکر میکنند خدا ما را به این دنیا آورده که ما را آزمایش بکند که ببیند گناه میکنیم یا نه ؟ موضوع گناه از اول جلو می آید . اصلا برای این نیست . شما ماشین میخرید برای این است که توی دره بروید یا نه ؟ می خرید تا به مقصد برسید . همه اش بنشینیم صحبت کنیم که توی دره نیفتیم . شما درست رانندگی بکن فکر رسیدن به مقصد باشید . ما فضا را باید ابتداً در ذهن خودمان یک فضایی قرار بدهیم که گناه از ما فاصله بگیرد . هر کس تنفر از گناه پیدا نکرد این را بگوید : من فرصت پیدا نکردم که بیندیشم که گناه چه بیراهه ای است . این اندیشیدن باید صورت بگیرد . از این که بگذریم ، به تک تک گناهان می رسیم . هر گناهی قبح جزئی خودش هم قابل درک است . ما که پشت سر کسی غیبت میکنیم ، او را خراب می کنیم . اکثر غیبت ها حسادت است . حسادت ها انواع و اقسام مختلف هم دارد . بنده ی خدا به ما کاری ندارد . رشد می کند و به جلوی می رود و فامیل پشت سر او حرف می زنند و خوشحال میشوند . این را بشنوند چون همه حسود هستند . حسود میخواهد عجز خودش را پشت دیگران ارضا بکند . ما درباره ی ریشه ی گناه کمی باهم صریح تر صحبت بکنیم . مثلا بد لباس پوشیدن . مثلا اگر کسی گدایی بکند ، شخصیت خوبی دارد ؟ این میگوید پول بده و این می گوید : کمی به من نگاه کن . این رفتار ناجوری است . ممکن است دلیل دیگری برای غیبت پیدا کنیم . حالا چرا بعضی مواقع ما حسود می شویم ؟ فکر می کنیم خدا ناتوان است از اینکه روزی ما را بدهد و آنرا نگه دارد و دیگری حق ما را بخورد . اگر تمام عالم جمع بشوند ، نمی توانند حق ما را بخورند . ما به خدا اطمینان نداریم . مثل کسی که در حرم امام رضا (ع) دعا کرده بود که وام من را جور کن تا گرفتاری هایم برطرف بشود . دیدم توی فکر است . گفتم چرا تو فکر هستی ؟ گفت : دارم فکر میکنم که امام رضا (ع) از کجا می خواهد وام من را جور کند ؟ ما کوتاه نظر هستیم . امام صادق (ع) می فرماید : مومن با فکر شروع می کند و بعد به حب و بغض و تنفر از گناه می رسد . کلی فکر کنید . در مورد تک تک گناهان مان به نتیجه می رسیم . مثلا نمازمان را با تاخیر می خوانیم . ریشه ی آن را پیدا کنیم . چون همیشه یا با چوب یا با تشویق فوری کار کرده ایم . یک وقتی هم که خدا با شخصیت با ما رفتار می کند و می گوید : فوری برخورد نمی کنم . بلند شو و نماز بخوان . این را گوش نمی کنیم و با شخصیت برخورد نمی کنیم . اگر به ریشه ی تمام گناهان فکر کنیم ، واقعا خجالت می کشیم . اگر دیدیم در رفتار با گناه ناتوان هستیم ، گناه را به تاخیر بیندازیم . همانطور که شیطان ثواب را برای ما به تاخیر می اندازد . همین طور عقب بیندازیم ، شاید لذت از راه حلالش هم بدست مان رسید و دیگر گناه نکردیم . این یک مبارزه است .

- آیا ماه رمضان میتواند یک اثر تربیتی ماندگار در ترک گناه داشته باشد ؟
یکی از آثار مهم ماه مبارک رمضان همانطور که در قرآن آمده : لعلکم تتقون یعنی تقوی است که آن هم به تعبیری ترک گناه یا پرهیز از گناه است . توانایی برای گناه نکردن است . وقتی ماه رمضان به ما تعلیم میدهد که حلال دنیا را ترک کنیم ، طبیعتا ترک حرام دنیا هم برای ما ساده خواهد شد . بعد از ماه رمضان انتظار نداشته باشند که معجزه رخ بدهد و در دل ما دخل و تصرفی بکنند و ما ببینیم چقدر احساس گناه نکردن داریم . نه آن هم ممارست و تمرین می خواهد . خدا چند قدمی دست انسان را می گیرد و بعد رها میکند که روی پای خودمان بایستیم . البته رها کردن مطلق نیست . ای کاش ماه رمضان بیشتر طول می کشید تا ما خودمان را بیشتر در بغل خدا می انداختیم و کارهایمان را به او واگذار می کردیم . اگر در این ماه ، شروع به ترک گناه بکنیم ، خیلی مفید و خوب خواهد بود . منتهی برای بهره برداری برای ترک گناه در این ماه اقدام بکنیم . روز عید فطر احساس خوش معنوی به انسان دست می دهد . این احساس خوش را در نظر بگیرید . بعد پیش خودمان این جوری بگوییم : هر موقع مدتی گناه را ترک کنیم و مدتی از گناه فاصله بگیریم ، چنین احساس قشنگی در دل ما ایجاد خواهد شد . برای ترک گناه ، مختصری انرژی از آینده ای که گناه را ترک خواهیم کرد بگیریم .
- آیا پاداش ترک گناه بهشت است؟
بهشت مثل هتلی در مدینه است که برای استقرار شما درست می کنند . اصل ، زیارت و خود خداست . وقتی میگوید : من خودم جزای روزه هستم . ترک گناه هم همینطور است . پاداش ترک گناه ، محبت خود خداست . حضور خود خداست . هیچ چیزی مثل ترک گناه حضور خدا را در قلب انسان عزیز و محبوب قرار نمی دهد . ما جا میخواهیم و بهشت جای ماست . در بهشت پاداش ما را می دهند . در پاداش دادن خدا خیلی صبر ندارد . روایت داریم : کسانیکه ترک گناه میکنند ، لذت محبت خودم را زود به آنها می چشانم . بخشی از پاداش را میتوانیم اینجا بخواهیم ولی بخشی را نمیتوانیم در اینجا درخواست کنیم چون اگر کمی از آن لذت بهشتی را به ما بدهند ، از شدت لذت از بین می رویم . برای پاداش ترک گناه باید دنبال احساس خوبی باشیم که خدا بلافاصله به ما می دهد .

- آیا امکان دارد یک انسان معمولی گناه نکند ؟
این سوال نصفش برای بیننده ی محترم است و نصفش برای شیطان است . شیطان استاد این حرفهای منفی است . شیطان یک کلمه را غلیظ می کند . شناخت روش شیطان خوب است و آیات و روایاتی هم در این باره داریم . شیطان شناسی عالی است . انسان می گوید : میشود من ترک گناه بکنم ؟ و شیطان میگوید : اصلا نمیتوانی و کار را غلیظ می کند . معمولی ترین انسانها ، اگر روند تربیتی خودشان را خوب آغاز بکنند و صحیح قدم بردارند ، با همین وجدان و همین ایمانی که دارند می توانند ترک گناه به حد مطلق بکنند . و اگر در حد مطلق ترک گناه نکردند ، بدانند حتما اشکالی در کار است . پس اشکال را می توان برطرف کرد




< 1 2 3
Susa Web Tools