مذهبی - باران
باران
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 27
بازدید دیروز: 47
کل بازدیدها: 539364




گالری تصاویر سوسا وب تولز



شنبه 92 تیر 15 :: 9:0 صبح ::نگارنده : موسوی

از نصایح امام خمینی (ره) به فرزندش احمد آقا:

فرزندم! با قرآن این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو اگر چه با قرائت آن؛ و راهی از آن به سوی محبوب باز کن. تصور نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه شیطان است. آخر، این کتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه کس و نامه محبوب، محبوب است اگر چه عاشق و محب مفاد آن را نداند و انگیزه حب محبوب که کمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دستت گیرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شکرانه این که قرآن کتاب ما است به سجده رویم از عهده برنیامده‌ایم.

صحیفه امام ج16،ص


 




پنج شنبه 92 خرداد 23 :: 10:56 صبح ::نگارنده : موسوی
 
نکته1- اگر ما به قدر ترسیدن از یک عقرب، از عِقاب خدا بترسیم، عالَم اصلاح می شود. 
 
نکته2- تو برای خدا باش، خدا و همه ملائکه اش برای تو خواهند بود. «مَن کانَ لله، کان الله لَه» 
 
نکته3- سعی کنید صفات خدایی در شما زنده شود؛ خداوند کریم است، شما هم کریم باشید. رحیم است، رحیم باشید. ستاّر است، ستار باشید... 
 
نکته4- دل جای خداست، صاحب این خانه خداست. آن را اجاره ندهید. 
 
نکته5- کار را فقط برای رضای خدا انجام دهید، نه برای ثواب یا ترس از جهنّم. 
 
نکته6- اگر انسان علاقه ای به غیر خدا نداشته باشد، نفس و شیطان زورشان به او نمی رسد. 
 
نکته7- اگر کسی برای خدا کار کند، چشم دلش باز می شود. 
 
نکته8 - اگر مواظب دلتان باشید و غیر خدا را در آن راه ندهید، آنچه را دیگران نمی بینند شما می بینید. و آنچه دیگران نمی شنوند، شما می شنوید. 
 
نکته9- هرکاری می کنید نگویید: "من کردم"، بگویید: «لطف خداست». همه را از خدا بدانید. 
 
نکته10- نفس امّاره را مهار کنید و با آن مخالفت کنید. 
 
نکته11- به سادات احترام بگذارید، و آنان را در هر مرتبه و منزلتی هستند گرامی بدارید. 
 
نکته12- انسان هرقدر به دستورات پروردگار عمل کند، به همان اندازه به خدا نزدیک می شود





یکشنبه 92 خرداد 19 :: 11:54 صبح ::نگارنده : موسوی

- دوستى‌ با مردم‌، نیمى‌ از عقل‌ است‌.

-  از امام‌ رضا (ع)از حقیقت‌ توکل‌ سؤال‌ شد فرمودند: این‌ که‌ جز خدا از کسى‌ نترسى.

- از اخلاق‌ پیامبران‌، نظافت‌ و پاکیزگى‌ است‌.

- دوست‌ هرکس‌ عقل‌ او ، و دشمنش‌ جهل‌ اوست‌.

- از امام‌ رضا (ع) سؤال‌ شد: سفله‌ کیست‌؟ فرمودند: آن‌ که‌ چیزى‌ دارد که‌ از (یاد) خدا بازش‌ دارد.

- ایمان‌ یک‌ درجه‌ بالاتر از اسلام‌ است و تقوا یک‌ درجه‌ بالاتر از ایمان، و به‌ فرزند آدم‌ چیزى‌ بالاتر از یقین‌ داده‌ نشده‌ است‌.

- اطعام‌ و میهمانى‌ کردن‌ براى‌ ازدواج‌ از سنت‌ است‌.

- ایمان‌ چهار رکن‌ است‌ : توکل‌ بر خدا، رضا به‌ قضاى‌ خدا، تسلیم‌ به‌ امر خدا، واگذاشتن‌ کار به‌ خدا.

- هر کس‌ اندوه‌ و مشکلى‌ را از مؤمنى‌ برطرف‌ نماید، خداوند در روز قیامت‌ اندوه‌ را از قلبش‌ برطرف‌ سازد.

- عبادت‌ بسیار روزه‌ داشتن‌ و نماز خواندن‌ نیست‌، و همانا عبادت‌ بسیار اندیشیدن در امر خداست‌.

(تحف العقول)




دوشنبه 91 دی 4 :: 4:15 عصر ::نگارنده : موسوی

 در روایات است که کلاً سفر با عظمت پیامبر اکرم از مسجدالحرام به مسجد الاقصی  و سیری که در ملکوت و فوق آن داشتند حدوداً سه یا چهار ساعت طول کشیده است. در برخی جاها آمده که  این سفر به حدی کوتاه بود که زمانی که پیامبر رفتند و بازگشتند هنوز بستر ایشان گرم بود . یا زمانی که پیامبر به این سفر می رفتند بدن ایشان با کوبه ی در برخورد کرد . موقع بازگشت هنوز کوبه ی در درحال تکان خوردن بود . البته این مسائل سند روایی ندارد. آن چیزی که سند دارد این است که این سفر حدوداً از مغرب تا اذان صبح طول کشیده است . سیری که پیامبر در زمین پیمودند با مرکب خاصی بود و به سرعت طی شد . و سیری که ایشان در ملکوت و فوق آن طی کردند خارج از قوانین و فوق زمان بوده است . اصولاً قوانین عالم خواب با بیداری تفاوت دارد . ممکن است ما در عالم خواب مسافت های بسیار طولانی را در یک لحظه طی کنیم . شاید برای پیمودن         مسافت هایی که در عالم خواب طی می شود در عالم بیداری ماه ها زمان نیاز داشته باشد.  مرحوم آیت الله علامه تهرانی در کتاب  معاد شناسی ذکر کرده اند که  روزی یکی از دوستان خوب ایشان برای زیارت به مشهد مشرف شدند . ایشان داخل صحن ایستادند و گفتند که من معرفتی ندارم و همینجا می ایستم تا زمانی که معرفتی پیدا کنم سپس وارد حرم می شوم . این فرد می گوید همینطور که نشسته بودم خوابم برد . در خواب دیدم که امام رضا (ع) آمدند و با نوک انگشت پای خود آهسته به من زدند و گفتند که بلند شو کاری انجام بده . تا متوجه شدم که ایشان امام رضا(ع) هستند خم شدم پای ایشان را ببوسم . حضرت زیر بغل من را گرفتند و گفتند چکار می کنی بلند شود.  این فرد    می گوید همان لحظه از خواب بیدار شدم . به صحن گوهرشاد رفتم و وضو گرفتم . چون شب جمعه بود در یکی از ایوان ها نشستم و شروع بخواندن دعای کمیل کردم . در اواسط دعا مجدداً خوابم گرفت . در خواب یک فردی با محاسن زیبا به نزد من آمد و گفت می خواهی باهم گردش کنیم ؟ گفتم من در خدمت شما هستم . آن فرد من را به مدینه و سپس به کربلا ، کاظمین و سامرا برای زیارت برد . بعد از آن در عالم ملکوت بالا رفتیم و ملائک را دیدیم . در هنگام سفر آن فرد نکاتی را از جهت معرفتی به من گوشزد می کرد . بعد از اینکه سفر تمام شد من را به مسجد گوهرشاد     بازگرداند . سپس از من پرسید می دانی این سفر چقدر طول کشید ؟ گفتم چقدر ؟ گفت : پنج دقیقه . این زمان را هم برای این گفتم که شما وحشت نکنید، وگرنه  در ملکوت زمان و ساعت وجود ندارد . از خواب بیدار شدم و زمان را نگاه کردم دیدم که همان پنج دقیقه گذشته است . مرحوم علامه تهرانی می گوید: این دوست من سه روز و هر روز به مدت چهار ساعت خواب خود را نقل می کرد .  ایشان می فرماید وقتی این خواب را برای آیت الله انصاری همدانی  نقل کردم ، فرمودند از       خواب های بی نظیر است و مشخص است که آن فرد بسیار قابل بوده است . البته سفری که برای پیامبر رخ داد که با این خواب قابل مقایسه نیست . چرا که سفر پیامبر در بیداری رخ داده و با استعداد دریافت ایشان هماهنگ بوده است. پیامبر مطالب را به سرعت دریافت کرده و نیازی به زمان نبوده است .  سفر پیامبر معجزه بوده ولی با معجزه های دیگر تفاوت داشته است . برخی معجزه ها به گونه ای است که دیگران هم آن را می بینند . ولی امکان دیدن بعضی معجزه ها برای دیگران وجود ندارد . در روایات است که سفر پیامبر از نظر آسمانی و زمینی به اندازه ی یک سوم شب طول کشیده است . پیامبر اکرم می فرمایند که من در این سفر درهای بهشت و جهنم را دیدم . در روایت است که پیامبر می فرمایند : جبرائیل به من گفت که من مأمور هستم بهشت و جهنم را به شما نشان بدهم . وقتی درها را به من نشان داد دیدم که بهشت هشت در دارد و بر روی هرکدام چهار جمله نوشته شده است . سپس درهای جهنم را به من نشان داد که هفت در بود . بر روی هرکدام از آنها سه جمله نوشته شده بود . همه ی این جمله ها برای کسی که اهل عمل باشد از دنیا و آنچه که داخل آن است بهتر است .  یکی از اصحاب بزرگ پیامبر اکرم فرزند پسری داشت که از دنیا رفت . به قدری از این مسئله غصه دار شد که در خانه ی خود محلی برای عبادت و مسجد قرار داد و تصمیم گرفت که مدتی از مردم دور باشد. این خبر به پیامبر رسید . پیامبر نزد وی رفت و فرمود از طرف خداوند برای ما رهبانیت نوشته نشده است . رهبانیت امت من در جهاد فی سبیل الله است . سپس پیامبر فرمودند که بهشت هشت در و جهنم هفت در دارد . تو خوشحال نمی شوی که وقتی وارد یکی از درهای بهشت شدی پسر خود را آنجا ببینی ، دست در دست تو بگذارد و شفاعت بخواهد ؟    به این دلیل تعداد درهای بهشت بیشتر است که راه هایی که انسان را به سمت بهشت می برد بیشتر است. امام باقر (ع) درروایتی فرمود که نسبت به خدا حسن ظن داشته باشید چون بهشت هشت در دارد . در برخی روایات نیز هفتاد و یک در برای بهشت ذکر شده است . روایتی در تفسیر نورالثقلین آمده است که حضرت امیر (ع) فرمودند : بهشت هفتاد و یک در دارد . از هفتاد در شیعیان و اهل بیت من وارد می شود . یک در مربوط به دیگران است که اهل توحید و لا اله الا الله بوده اند و با ما دشمنی نداشته اند . مرحوم علامه طباطبایی در جلد چهارده بحار الانوار می پرسند که آیا درهای بهشت و جهنم مانند درهای یک حیاط است که همه به یک نقطه منتهی می شود ؟  یا اینکه منظور از درهای بهشت و جهنم عوامل ، اسباب و راه های ورود بوده و هرکدام انسان را به یک درجه و طبقه می رساند ؟ بنابراین اینطور نیست که همه ی درها به یک نقطه منتهی شود بلکه هرکدام انسان را به یک طبقه و درجه انسان می رساند  . به تعبیری راه ها و عوامل اصلی ورود به بهشت هشت عدد است . عوامل و اسباب کلی ورود به جهنم نیز هفت عدد است . شاید منظور از هفت در، هفت عضوی باشد که انسان با آنها مرتکب گناه می شود . زبان ، چشم ، گوش ، دست ، پا ، شکم و شهوت . شاید هم هفت در جهنم اشاره به هفت ملکه ، صفت   و خصلتی است که هرکدام ریشه ی گناهان بسیاری است . مثلاً شیطنت یک ورودی به یکی از طبقات جهنم است . تند خویی و عصبانیت ورودی دیگر به طبقه ی دیگری از جهنم است . شهوت رانی ورودی دیگر به طبقه ی دیگری است . هرکدام از این صفات ریشه ی گناهان زیادی است . مثلاً کسی که عصبانی مزاج و تند خو است مرتکب ده ها گناه دیگر می شود . بنابراین تعداد درها که در روایات مختلف گفته شده منافاتی با هم ندارد . مرحوم علامه طباطبایی می فرمایند : درست است که قرآن تأکیدی به این مسئله ندارد .  تنها در یکی از آیات قرآن هفت در جهنم ذکر شده است. علامه طباطبایی می فرمایند : در سوره ی زمر آیه ی هفتاد و دو یک نکته وجود دارد . در آن آیه می فرماید : کفار را دسته دسته به سمت جهنم    می آورند . زمانی که کفار به جهنم رسیدند ، درها را باز می کنند . به کفار گفته می شود که وارد درها شوید . علامه طباطبایی می گویند که از این سخن برمی آید که منظور از درها ، طبقه ها     است . اگر منظور درهای معمولی باشد، نباید گفت وارد درها شوید، بلکه باید گفت از درها وارد شوید .  در واقع منظور از هر در ، سبب و اسبابی است که انسان را وارد یک طبقه و درجه       می کند . در بسیاری از روایات به یک کار خیر به عنوان یک در بهشت اشاره شده است . مثلاً در روایتی از پیامبر اکرم است که کارهای خوب یک دری از بهشت است . اگر فردی روزه بگیرد ، دستی به سر یتیم بکشد ، کار فردی را راه بیندازد و غیره عاملی برای ورود به بهشت است .از پیامبر اکرم است که راست بگویید که راست گویی ، دری از بهشت است . در نهج البلاغه است که جهاد دری از درهای بهشت است که خدا به روی اولیاء و بندگان خود باز کرده است . در بهشت درها نام گذاری دارد . یک در باب الصبر است که برای صابرین است . یک در باب الشکر است برای کسانی که شکر می کنند . یک در باب البلاء است برای کسانی که در دنیا بلا کشیده اند . در روایتی از امام رضا (ع) است که بهشت هشت در دارد یکی از آنها متعلق به اهل قم است . منظور از اهل قم صرفاً یک منطقه ی جغرافیایی وشهر نیست . اهل قم در روایات به عنوان یک جریان ناب اهل ولایت ، اهل شریعت ، اهل فقاهت ، اهل دینداری ، اهل عبادت و اهل علم است  . در روایتی از امام صادق (ع) است که فرمودند : قم معدن شیعیان ما است . درروایتی از امام کاظم (ع) است که خوبان ولایت ما در آنجا جمع هستند. اولین منطقه ای که ولایت اهل بیت را پذیرفتند قم و اطراف آن بوده است . قم به عنوان یک جریان است و هرکسی در هر کجای که ایران زندگی کند و این    خصلت ها را داشته باشد قمی است . در روایت است که عده ای از اهل ری به خدمت امام صادق (ع) در مدینه رسیدند و گفتند که ما از اهل ری هستیم . امام فرمودند:  مرحبا به برادران قمی ما خوش آمدید . آنها گفتند: ما اهل ری هستیم . امام باز فرمودند : خوش آمدند برادران قمی . برای بار سوم نیز امام همین سخنان را فرمودند . بنابراین معلوم می شود افرادی که این جریان و مکتب را پذیرفته اند قمی هستند . سپس حضرت فرمودند : خدای متعال حرمی در مکه دارد . پیامبرحرمی در مدینه دارد ، علی ابن ابیطالب (ع) حرمی در کوفه دارد . حرم ما اهل بیت نیز در قم است . بنابراین هشت در اسباب کلی ورود به بهشت است . مثلاً کسی که صبور باشد ده ها خیر از او سر می زند .  در روایت است که امام حسین (ع) دری از درهای بهشت است . این در بسیاری از افراد رابا خدا آشنا کرده و عاملی بسیار بزرگ و با عظمت است . با توجه به اینکه محرم نزدیک است، افراد      می توانند آن را به عنوان یک دوره ی اخلاق و سیر و سلوک قرار بدهند .  با شرکت در مراسم و عزاداری ها می توان بسیاری از آلودگی ها را سوزاند و پاک کرد .




جمعه 91 مرداد 27 :: 12:0 عصر ::نگارنده : موسوی

من آوای جلی را دوست دارم
دعای «ینجلی» را دوست دارم
::
«دوبیتی» جا ندارد تا بگویم
چقدر آقا علی را دوست دارم
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا




یکشنبه 91 اردیبهشت 24 :: 10:49 صبح ::نگارنده : موسوی

امام صادق (ع) فرمودند: وقتی  انسان کار خوب انجام می دهد ،درآسمان چهارم این عمل نشان داده می شود ولی وقتی انسان گناه می کند ، خدا می فرماید که روی آسمان پوششی بیندازید که اهل آسمان بنده ی من را نفرین نکنند. خدا نمی خواهد در آسمان چهارم هم آبروی ما برود . روایت داریم: اگر هفتاد گناه کبیره از برادرت دیدی ،آنرا بپوشان . جوانی با دختری ازدواج کرد و بعد دید که او دوشیزه نیست ولی آبروی او را نبُرد و با خدا معامله کرد و به دختر کمک کرد که انسان خوبی بشود . این مرد توانست خدمت امام زمان (عج) شرفیاب بشود . کسانی که دنبال عیب دیگران می گردند تا آنرا افشا کنند ، از تحت ولایت خدا خارج می شوند و تحت ولایت شیطان قرار می گیرند . و شیطان هم آنها را قبول نمی کند . خدا پوشاندن عیب و حفظ اسرار دیگران را دوست دارد . غلام جواب سوال سوم را نداد. وزیر غلام را پیش سلطان برد و جواب ها را به سلطان گفت . سلطان دستور داد که جای غلام و وزیرعوض بشود . وزیر قبلی گفت که جواب سوال سوم چه بود ؟ وزیر فعلی گفت که جواب سوم این است :خدا در یک لحظه جای غلام و وزیر را عوض می کند. خدا انسانها را امتحان می کند . ما بدانیم که خدا ما را رها نمی کند . خوش بینی یعنی شاکی نبودن از خدا . مشکلات خودمان را به خدا نسبت ندهیم .

خدا قطعا دعاها را پاسخ می دهد . ما می توانیم در دعا اصرار بکنیم ولی باید حق انتخاب را به خدا واگذار کنیم . ما دعا می کنیم ،ممکن است که خدا عین خواسته ی ما را به ما بدهد و ثواب دعا را هم به ما می دهد یا ممکن است که خدا خواسته ی ما را با تاخیر به ما بدهد . در قرآن داریم :حضرت موسی به فرعون نفرین کرد و اجابت شد . ( این دعا چهل سال طول کشید ) . روایت داریم :از بین بردن کوهها راحت از از بین بردن حاکمی است که اجل او فرا نرسیده باشد. تا اجل کسی نرسد خدا به او مهلت می دهد . پس ممکن است که خدا در اجابت دعا تاخیر بیندازد که این تاخیر روی حکمت و شرایط است . خدا دوست دارد صدای بنده اش را بشنود. مرحوم نراقی می گوید: دنیات نداده اند نه از خواری توست کونِین فدای یک نفس زاری توست ، هر چند دعا کنی اجابت نکنم زیرا که مرا محبت زاری توست . خدا یا رب شما را دوست دارد . هر چه شما دعا کنی ، خدا آنرا ذخیره می کند . روایت داریم : در روز قیامت ، خدا از فقرائی که راضی هستند ، صبر می کنند و شکایت نمی کنند عذرخواهی می کند . اگر هر کس پنج درصد خرید عیدش را به فقرا می داد ، دیگر فقیری باقی نمی ماند .امروزه سخاوت و رحم کم شده است . خدا مثل یک برادر بزرگ که از برادر کوچکتر عذرخواهی می کند ،از فقرائی که صبر کردند و شکایت نکردند عذرخواهی می کند. گاهی ظرفیت کم است




یکشنبه 91 اردیبهشت 24 :: 10:49 صبح ::نگارنده : موسوی

یکی از پیامبران به دیدن دخترهایش رفت . او  به دخترش گفت که حالت چطور است ؟ دختر گفت که شوهر من کشاورز است ،اگر باران بیاید وضع مان خیلی خوب می شود و اگر نباید بدبخت می شویم ، پدر دعا کن که باران بیاید . دختر دوم گفت که شوهر من سفالگر است و کوزه ها را در آفتاب گذاشته است که خشک بشود ، اگر باران بیاید ما ورشکست می شویم ، پدر دعا کن که باران نیاید . حالا این پدرمهربان دعا کند که باران بیاید یا نیاید ؟ گاهی دنیا یا انسان ظرفیت اجابت دعا را ندارد . بعضی از مواقع عین دعای ما مستجاب نمی شود ولی خدا بهتر از آن را به ما می دهد . ما دعایی می کنیم و روی آن اصرار می کنیم حتی درمورد مسائل معنوی . گاهی بنده ای از خدا طاعت می خواهد . در روایت داریم : خدا می داند که اگر این فرد مدتی نماز شب بخواند غرور او را می گیرد . در مکارم الاخلاق داریم : خدایا به من توفیق بندگی بده ،مبادا من دچار عُجب بشوم و از بین بروم . پس خدا بجای آن حاجت به شما ثواب، درجه و مقام می دهد . منصور دوانقی عده ای از سیّدها را در زندان کرده بود و آنها را شکنجه می کرد . عده ای از سیّدها پیش یکی از زندانیان مستجاب الدعوه رفتند و گفتند که برای آزادی ما دعا کند . او گفت : من برای شما دعا می کنم اگر خدا بخواهد . اما بدانید که خدا برای منصور دوانقی جهنمی درست کرده است و برای شما هم ،در بهشت مقاماتی قرار داده است که با صبر به این مقامات می رسید ، شما می توانید انتخاب کنید. آنها گفتند که برای آزادی ما دعا نکن ، ما صبر می کنیم تا آن مقامات را بدست بیاوریم . مثلا ممکن است که خدا به ما همسر ندهد ، حضرت معصومه همسر نداشت ولی عظمت بالایی داشت . ما نباید ندادن همسر را حمل بر بدی و دشمنی خدا بدانیم . حضرت زهرا مستجاب الدعوة بودند ولی رنج های زیادی کشیدند . وقتی ابراهیم پسر پیامبر مُرد ،پیامبر گریه کرد ولی شکایت نکرد . یکی از یاران خوب امام باقر (ع) و امام صادق (ع) ابوبصیر بود. او نابینا بود. او ایمان کاملی داشت . ابوبصیر نزد دو امام آمد و گفت شما که مستحاب الدعوة هستید برای من دعا کنید که چشم من بینا بشود. جضرت دعا کرد و او بینا شد. حضرت گفت : اگر تو بر نابینایی خودت تا آخر عمر صبر بکنی ، من بهشت برین را از طرف خدا برای تو ضمانت می کنم . ابوبصیر کور بودن را انتخاب کرد . اگر در دنیا برای ما کم گذاشته شده باشد حتما در آخرت خدا آنرا جبران می کند. در مثنوی داریم: عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد ،دل عجب من عاشق این هر دو ضد ، ناخوش او خوش بود بر جان من ،جان فدای یار دل رنجان من . گاهی خدا ما را نوازش می کند و گاهی ما را اذیت می کند.




یکشنبه 91 اردیبهشت 24 :: 10:47 صبح ::نگارنده : موسوی

وقتی یوسف عزیز  مصر شد ،جبرئیل به دیدن او آمد . جبرئیل دید که جوانی به دیدن یوسف می آید ،او تبسمی کرد . یوسف پرسید که چرا تبسم می کنی ؟ جبرئیل گفت : این جوان ،همان نوزادی است که در گهواره به پاکی تو شهادت داد . وقتی زلیخا پیراهن یوسف را که داشت از دست او فرار می کرد پاره کرد و یوسف در اتهام بود ، نوزاد گفت که اگر پیراهن یوسف از پشت پاره شده است معلوم می شود که یوسف داشته فرار می کرده و مقصر نیست . این نوزاد در گهواره شهادت داد و یوسف نجات پیدا کرد . حضرت یوسف خوشحال شد و هدایای زیادی به او داد و به او محبت کرد . جبرئیل منقلب بود و اشک می ریخت. جبرئیل گفت که تو برای یک بار شهادت دادن این جوان ، این قدر به او محبت می کنی ، حالا ببین خدا به کسی که در روز ،پنج بار به بزرگی و یکتایی خدا شهادت بدهد ،چه محبت و لطفی می کند . خوب است که ما به خدا خوش بین باشیم . خوش بینی به خدا خیلی از مشکلات را حل می کند.

می گویند : سلطانی وزیری بی کفایت داشت که می خواست او را کنار بگذارد و دنبال  بهانه ای بود . او سه تا سوال سخت از وزیر کرد و می دانست که او نمی تواند آنها را جواب بدهد . بنابراین به وزیر گفت که اگر نتوانی به این سوالها جواب بدهی تو را برکنار می کنم . یکی اینکه خدا چه چیزی می خورد ، چه چیزی می پوشد و چکار می کند ؟ وزیر غلامی زیرک داشت .( یکی از علما می فرمودند که یک روز نوه ام از من پرسید که معنی ملاصدرا چیست ؟ من به او گفتم که این اسم یک فیلسوف است. او به من گفت که تو هم نمی فهمی . او گفت : کسی که درس خوانده است ملا است و صدرا یعنی اینکه صد تا راه برای مشکل پیدا می کند. ما نباید هیچ کس را دست کم بگیریم . هدهد سلیمان ملکه ی سبا را پیدا کرد ،در حالی که سلیمان از این موضوع خبر نداشت.) وزیر داستان را برای غلام تعریف کرد . غلام گفت که من جواب این سه تا سوال را می دانم ولی دو تا جواب را الان می گویم ولی سومی را فردا می گویم . جواب اول : خدا غم بنده هایش را می خورد و جواب دوم : خدا عیب بندگانش را می پوشاند . ستاریت خدا بسیار مهم است. اگر پرده ها کنار برود کسی حاضر نیست که حتی دیگری را دفن کند. آیت الله بهجت ذکر یا ستار را زیاد می گفتند . خیلی از افراد که ظاهرشان خوب است ولی باطن شان خیلی خراب است و برعکس . آنچه ما در دنیا داریم مثال آن هم در آسمان چهارم وجود دارد . هر کاری که ما می کنیم مثال یا شبه ما آن کار را در آسمان چهارم می کند.




یکشنبه 91 اردیبهشت 24 :: 10:46 صبح ::نگارنده : موسوی

گاهی اوقات ما دعا می کنیم ولی دعای ما اجابت نمی شود . برای این دعا چه اتفاقی می افتد ؟

سه جمله ی زیبا در پایان دعای ابوحمزه ی ثمالی آمده است . در جمله ی اول  امام سجاد (ع) می فرمایند : خدایا تو در قرآن فرموده ای : کسانی که به شما ظلم می کنند عفو کنید، پس حرفی را که خودت زده ای ،به آن عمل کن . ما به خودمان ظلم کرده ایم ، پس ما را عفو کن . در جمله ی دوم امام می فرماید :خدایا در قرآن فرموده ای که سائلی را بی جواب برنگردانیم ، ما سائل درخانه ی تو هستیم پس ما را بدون جواب برنگردان . در  جمله ی سوم امام می فرماید : خدایا ،در قرآن فرموده ای که ما نسبت به زیردست های مان گذشت بکنیم ، خدایا ما برده ی تو هستیم ،پس ما را از آتش جهنم نجات بده ، خدایا به قول های خودت عمل کن.

ما می دانیم کسی از خدا راستگوتر نیست و مطمئن هستیم که خدا به قول هایش عمل      می کند . یکی از شرایط دعا این است که انسان نسبت به خدا خوش بین باشد . گاهی دعای ما اجابت نمی شود زیرا ما هنوز خدا را نشناخته ایم . زیرا او همه چیز را می داند و مهربان است . اگر فامیل مهربانی ما را دعوت بکند ، آیا ما می توانیم گمان ببریم که وقتی به خانه ی او برویم ،در را به روی ما باز نکند ؟ ما چنین گمانی نمی بریم . یک مادر مهربان ،دانا ، دلسوز و پولدار است و فرزندش نیاز مالی دارد ، آیا می شود که این مادر به فرزند نیازمندش کمک نکند ؟ ما باید اعتقاد و باور خودمان را نسبت به خدا بالا ببریم . خدا به مراتب از مادر نسبت به ما ،مهربانتر است . محبت خدا از محبت امام حسین (ع) که خون خودش را در راه خدا داد تا مردم از گمراهی نجات پیدا کنند بیشتر است . آیا می شود که خدا ما را دعوت بکند و بعد ما را رد بکند ؟ پس اگر دعای ما مستجاب نشد ،ما باید اشکال را در خودمان جستجو کنیم .




چهارشنبه 90 دی 7 :: 10:30 صبح ::نگارنده : موسوی

به اندازه بود باید نِمود ، خجالت نَبُرد آنکه نَنمود و بود( اخلاص )
این بیت خیلی شاهکار است . اگر این در زندگی زناشویی ما می آمد طلاق ها جمع میشد . سعدی می گوید : آنچه هستی بگو . بعضی ها آرم ماشین را عوض می کنند . به اندازه ای که هست ، نشان بده . بعضی آدمها شخصیت پایینی دارند اما خودشان را خیلی بالا جلوه می دهند . پسری که به خواستگاری می رود ، اگر به اندازه ای که هست خودش را نشان بدهد ، دیگر هیچ وقت اختلاف پیش نمی آید . حال اگر کسی فوق لیسانس بود و گفت : من دیپلم هستم ، هیچ وقت شرمسار نمی شود . تازه وقتی می فهمند اعتبارش بیشتر میشود . در هر کاری اخلاص خوب است .

به اندازه بود باید نمود خجالت نَبرد آنکه نَنمود و بود( خود واقعی )
انسان همان که هست باید نشان بدهد . در میوه فروش ها گاهی چنان میوه را نورپردازی می کنند که میوه برای مشتری جلوه ی دیگری پیدا میکند . این معامله در شرع حرام است . چون به اندازه بود بایدنمود . میوه همان قدرکه می ارزد باید نشانش بدهیم . بعضی ها خودشان را نورپردازی می کنند . خودشان را با هر چیز ممکن بَزک می کنند اینها هم خلاف میکنند . سعدی می گوید : همانی که هستی خودت را نشان بده . تو اگر یک مرتبه بالایی داشته باشی و خودت را در مرتبه پایینی معرفی کنی هیچ گاه شرمنده نمی شوی . مرحوم پرفسور حسابی به خانه آقای جعفری رفته بود و خادم ایشان گفته بودند : مگر میشود آقای جعفری را به این سادگی دید . باید تماس بگیرید اگر ایشان بپذیرد . گفتند الان نیستند و بعد شماره ایشان را به پرفسور حسابی می گوید و میگوید سواد داری ؟ پرفسور میگوید : بله کمی دارم . می گوید : بنویس دو بعد یک دو کنارش بگذار و تا آخر و میگوید این شماره علامه است . هروقت خواستی زنگ بزن تا به شما وقت بدهد . علامه که آمد و خدمتکار مشخصات را به ایشان می دهد ، آقای جعفری می گوید : این پرفسور حسابی بوده است . بعد به ایشان زنگ می زند و از آن موقع هرگاه پرفسور علامه را می بیند به او میگوید : بنویس دو . پرفسور است وقتی می گویند : سواد داری : میگوید : کمی . سهراب سپهری میگوید : سر سوزن ذوقی . حالا دنیای ذوق بود . وقتی می گوید : سر سوزن ذوقی و شما اشعار او را می خوانید لذتی می بری زیرا پایین تر از چیزی که هست می گوید . چنین کسی هیچ وقت شرمنده نمیشود . خود واقعی ات را نشان بده .




< 1 2 3 >
Susa Web Tools