موسوی - باران
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
باران
درباره وبلاگ




لوگو




آمار وبلاگ
بازدید امروز: 73
بازدید دیروز: 53
کل بازدیدها: 543209




گالری تصاویر سوسا وب تولز



دوشنبه 93 تیر 16 :: 2:30 عصر ::نگارنده : موسوی

 

شستن مکرر دست شناخته‌شده‌ترین علامت یک اختلال وسواس جبری از نوع عملی آن می‌باشد.

اختلال وسواس فکری یا عملی (به انگلیسی: O.C.D)، یک اختلال اضطرابی مزمن است که با اشتغال ذهنی مفرط در مورد نظم و ترتیب و امور جزئی و همچنین کمال‌طلبی همراه است، تا حدی که به از دست دادن انعطاف‌پذیری، صراحت و کارائی می‌انجامد.

در اختلال وسواسی-فکری عملی افکار وسواس‌گونه و اضطراب‌آور با وسواس‌های عملی همراه می‌شود. این وسواس‌های عملی کارهایی وسواس‌گونه هستند که شخص برای کوشش در راه کاهش وسواس‌های فکری خود انجام می‌دهد. این کردارها تکراری و کلیشه‌ای و تا اندازه‌ای غیرارادی هستند.

طبق ملاک های راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی برای اختلال وسواسی دوگونه فکری و عملی تعریف میگردد.

  1. افکار و تکانه ها یا تصورات عود کننده مزاحم و مدوامی که منجر به اضطراب می شود
  2. رفتارهای تکراری که فرد به قصد رهایی از ناراحتی و پریشانی مجبور به انجام آنهاست مانند شستن چندباره دست، ترتیب و دسته بندی اشیا، آرایش وسواسی و یا انجام اعمال مذهبی بیش از عرف. 


وسواس شامل احساس، اندیشه یا تصویر ذهنی مزاحم است و اجبار شامل رفتاری آگاهانه و عودکننده‌است. ریشه بیماری وسواس اضطراب است و بیماری به دو شکل فکری و عملی بروز می‌کند. چنانچه بیمار در برابر انجام عمل وسواسی مقاومت کند، اضطرابش بیشتر می‌شود. گاهی اوقات کودکان هم دچار وسواس می‌شوند که معمولاً نشانه‌های آن رفتارهای پرخاشگرانه، تکرار کلمات و یا لجبازی با اطرافیان است.

فرد مبتلا به اختلال وسواس فکری عملی برای کاهش اضطراب خود که ناشی از فکر مزاحم است، فعالیت دیگری انجام می‌دهد که اضطراب او را کاهش دهد که این خود می‌تواند به شدت اختلال کمک کند.

تحقیقات نشان می‌دهد بین یک تا سه درصد جامعه ممکن است به اختلال وسواس فکری عملی مبتلا باشند.


وسواس فکری

وسواس فکری در مبتلایان به این بیماری عقیده، هیجان یا تکانه‌ای‌ست که مکرراً و مصرانه برخلاف میل شخص خود را وارد ضمیر هشیار او می‌کند. این افکار، تکانه‌ها یا تصاویر ذهنی به طور مکرر و مقاوم برای شخص اتفاق افتاده، ناراحتی و اضطراب بارزی را در او بر می‌انگیزند.

معمولاً شخص می‌کوشد آن‌ها را نادیده گرفته، از ذهن خود بیرون کند و یا با عمل و فکر دیگری خنثی کند و البته آگاهی دارد که این پدیده‌های مزاحم حاصل ذهن خود او هستند و مثل تزریق افکار از خارج تحمیل نمی‌شوند.

وسواس عملی

وسواس عملی تکانه غیرقابل مقاومتی برای انجام یک عمل غیر منطقی (مانند شستن مکرر، دعا) است.

بیماری‌زایی

هرچند دلایل ابتلاء به اختلال وسواس جبری(OCD) کاملا شناخته شده نیست، اما موارد زیر تاثیر زیادی در ابتلاء به این بیماری دارد:

  1. تغییرات جسمی و بدنی؛
  2. محیط؛
  3. کمبود سروتونین؛
  4. سابقه خانوادگی؛
  5. زندگی پر از استرس.

تأثیرات وسواس (OCD) بر روی زندگی فرد مبتلا

1. اتلاف وقت و از دست دادن سرمایه ارزشمند عمر؛ زیرا بازیابی زمان از دست رفته امکان ندارد؛
2. عدم توانایی در تمرکز حواس و ایجاد حواس پرتی؛
3. بازماندن از کارهای اصلی (از جمله تحصیل علم و مطالعه و درس خواندن و به دنبال آن افت تحصیلی)؛
4. خسته شدن ذهن و بی حوصله شدن فرد برای فکر کردن درباره موضوعات مهم و اساسی زندگی و تحصیلی؛
5. مشکل در برقرای ارتباط و کاهش کیفیت زندگی.

روان‌کاوی

واکنش‌سازی، ابطال، جداسازی، توجیه عقلی و دلیل‌تراشی مهمترین دفاع‌های روانی هستند که ممکن است منجر به پیدایش وسواس شوند.

همه‌گیری


  • مردان و زنان به یک اندازه ممکن است به اختلال وسواسی جبری مبتلا شوند. اما ابتلا به این اختلال در مردان عمدتاً در سنین پایین‌تری نسبت به زنان روی می‌دهد.
  • احتمال تطابق در دوقلوهای همسان بالاتر است.

درمان وسواس

اکثر افرادی که مبتلا به OCD می‌شوند، در مراحل اولیه برخی از علایم این بیماری را به طور خفیف تجربه می‌کنند و می‌توان از تشدید علایم در برخی از آنها پیش از آنکه به طور کامل دچار بیماری شوند جلوگیری کرد. درمان اختلال وسواس اجباری از جمله درمان وسواس فکری شامل سه مرحله? روان‌درمانی شناختی رفتاری، رفتاردرمانی و دارودرمانی است. درمانهای رفتاری اختلال وسواس اجباری شامل پیشگیری از عادات و رویارویی است. در مرحله? پیشگیری از عادات، یک متخصص به فرد بیمار مبتلا به OCD کمک می‌کند تا در بازه‌های زمانی طولانی و طولانی‌تری از رویارویی با شرایط استرس‌زایی قرار بگیرد که در آن احساس اجبار برای انجام کاری را می‌کند که استرس و اضطراب او را از بین می‌برد. در این شرایط، بیمار اصطلاحاً با خود درگیر می‌شود و هرچه قدر که زمان می‌گذرد و او بیشتر به انجام آن کار احساس نیاز می‌کند، او همچنان در مقابل میل وسواسی ایستادگی می‌کند تا مرحله‌ای که دیگر هیچ اجباری برای انجام آن کار خاص احساس نکند.

نمونه? جالبی از درمان Exposure and response prevention در مورد بیماری اتفاق افتاد که حساسیت شدیدی به رنگ قرمز داشت. او در منزل خود، هیچ شیء یا وسیله‌ای به رنگ قرمز نگهداری نمی‌کرد و به هیچ وسیله? قرمز رنگی هم دست نمی‌زد. پزشک روانشناس از او درخواست کرد تا گوشی تلفن همراه قرمز رنگش را بردارد و برای مدت 10 دقیقه در دست نگاه دارد. بیمار در ابتدا از این کار خودداری می‌کرد. در مرحله? بعد و وقتی با اجبار پزشک روبه‌رو شد، دست خود را به سمت گوشی برد اما نتوانست آن را لمس کند. پزشک در یک برخورد تقریباً خشن، او را وادار کرد تا به گوشی دست بزند. بیمار چشمان خود را بست و به گوشی قرمز رنگ دست زد. در مرحله? بعد، پزشک او را وادار کرد که گوشی را بردارد و در دست نگاه دارد. او گوشی را با زحمت فراوان برداشت و پس از لحظه‌ای دوباره روی میز گذاشت، اما بر اثر اصرار پزشک، مجدداً آن را برداشت و با چشمان بسته، به مدت 10 دقیقه در دست نگاه داشت. با گذشت زمان، بیمار کم‌کم به در دست نگاه داشتن گوشی قرمز رنگ عادت کرد و یاد گرفت که چشمان خود را هم باز کند و گوشی قرمز رنگ را بنگرد. این فرایند به مدت 30 دقیقه به طول انجامید و از همین لحظه بود که بیمار مبتلا به اختلال وسواس اجباری، حساسیت خود به رنگ قرمز را از دست داد و البته با توجه به اینکه مدتی نیز تحت دارودرمانی بود، تا حدود زیادی بهبود یافت.

به گفته? پژوهشگران و پزشکان، درمان رویارویی و پیشگیری از پاسخ در یک فرایند 20 تا 90 دقیقه‌ای اتفاق می‌افتد و احساس اجبار برای انجام کاری که از اضطراب جلوگیری می‌کند، حداکثر 90 دقیقه به طول می‌انجامد در نتیجه بیمار در صورتی که بتواند 90 دقیقه در برابر فکر وسواسی خود مقابله کند، بر بخش اعظمی از بیماری خود غلبه کرده است.

درمان دارویی برای اختلال وسواس اجباری نیز یکی از مراحل مهم در فرایند بهبودی بیمار است. برای درمان اختلال وسواس اجباری از داروهایی در گروه Selective Serotonin Reuptake Inhibitor (SSRI) استفاده می‌شود. این داروها که اصطلاحاً آنها را مهارکننده? انتخابی بازجذب سروتونین می‌نامیم، مقدار ترشح سروتونین در مغز را افزایش می‌دهند. در مغز بیماران مبتلا به اختلال وسواس اجباری، سروتونین بسیار کمی ترشح می‌شود و یا مقدار ترشح شده توسط عصب‌های presynaptic جذب و نابود می‌شود.

این داروها همانطور که از نامشان پیداست، از بازجذب یا دفع سروتونین در مغز جلوگیری می‌کنند. این دفع در محل سیناپس‌ها اتفاق می‌افتد یعنی جایی که سلولهای عصبی (نورون‌ها) به یکدیگر متصل هستند. سروتونین یکی از مواد شیمیایی در مغز است که پیامهای عصبی را از یک نورون به نورون دیگر در طول سیناپس‌ها منتقل می‌کند.

از این داروها در درمان افسردگی، اضطراب و سایر اختلالات خلقی نیز استفاده می‌شود. SSRIها میزان تراکم سروتونین در سیناپس‌ها را افزایش می‌دهند. آنها این کار را با جلوگیری از بازجذب سروتونین در سلول عصبی که یک پالس مغزی را منتقل می‌کند انجام می‌دهند. بازجذب سروتونین عامل پایان یافتن تولید سروتونین جدید است.

از جمله داروهای رایجی که برای درمان اختلال وسواس اجباری تجویز می‌شوند و در گروه SSRIها جای می‌گیرند، می‌توان به فلوکستین (Fluoxtine)، سرترالین (Serteraline)، سیتالوپرام (Citalopram)، پاروکستین (Paroxetine) و اسیتالوپرام (Escitalopram) اشاره کرد. در درمان اختلال وسواس اجباری همچنین از دارویی‌هایی چون اولانزاپین (Olanzapine) و رسپریدون (Respridone) استفاده می‌شود.

این گروه از داروها معمولاً بازخورد بسیار خوبی در درمان اختلال وسواس اجباری می‌دهند و اثرات جانبی بسیار کمی دارند. سردرد، کم‌خوابی، اسهال و هیجان از جمله اثرات جانبی این داروها هستند.


 




یکشنبه 93 تیر 15 :: 2:26 عصر ::نگارنده : موسوی
هر هیجان شدید چند مؤلفه‌ کلی دارد (لازاروس، 1991؛ فریجدا، Frijida)، کوئپیرز (Kuipers) و شور (Schure ،1989). یکی از مؤلفه‌های هیجان که با آن بیشتر آشنائیم، تجربه شخصی ما از هیجان است، یعنی حالت عاطفی یا احساساتی که با هیجان همراه هستند. واکنش‌های جسمانی، دومین مؤلفه‌ هیجان محسوب می‌شوند. برای مثال، وقتی عصبانی هستید ممکن است بی‌آنکه بخواهید بدنتان بلرزد یا صدایتان را بلند کنید. سومین مؤلفه، مجموعه‌ افکار و باورهائی است که با هیجان همراه هستند و ظاهراً به‌طور خودکار در ذهن پیدا می‌شوند. برای مثال، احساس شادی غالباً همراه با اندیشیدن درباره‌ی دلائل آن است (موفق شدم، توانستم به دانشگاه راه یابم). چارمین مؤلفه? تجربه هیجانی، جلوه‌های چهره است. برای مثال، وقتی حالت انزجار به شما دست می‌دهد، احتمالاً در حالی‌که دهان باز و پلک‌ها نیم‌بسته است، اخم می‌کنید. پنجمین مؤلفه، واکنش‌های کلی به هیجان است. برای مثال، هیجان منفی ممکن است در شما دید منفی نسبت به جهان بیافریند. ششمین مؤلفه، پیدایش تمایز به‌ دست زدن به اعمالی معین در ارتباط با هیجان است: یعنی سلسله رفتارهائی که هنگام تجربه‌ هیجانی رخ می‌کنند؛ مثلاً خشم ممکن است به پرخاشگری منجر شود.
با توجه به آنچه گفته شد، مؤلفه‌های هیجان عبارتند از:
1. تجربه‌ی ذهنی هیجان.
2. پاسخ‌های جسمانی درونی، به‌ویژه آنهائی که با دستگاه عصبی خودمختار ارتباط دارند.
3. شناخت‌های شخصی درباره‌? هیجان و موقعیت‌های مرتبط با آن.
4. جلوه‌های چهره.
5. واکنش‌های شخص به هیجان.
6. گرایش به اعمال معین.
هیچ‌یک از این مؤلفه‌ها به‌تنهائی گویای حالت هیجانی نیست، بلکه ترکیبی از همه? آنها است که هیجان معینی را به‌وجود می‌آورد. علاوه بر این، هر یک از این مؤلفه‌ها ممکن است بر دیگر مؤلفه‌ها اثر بگذارد. برای مثال، ارزیابی شناختی شما از هر موقعیت معین می‌تواند هیجانی خاص در شما ایجاد کند، اگر فکر کنید فروشنده سعی دارد سر شما کلاه بگذارد، احتمال دارد عصبانی شوید، اما اگر در حال عصبانیت در چنین موقعیتی قرار بگیرید ممکن است رفتار فروشنده را فریب‌کارانه‌تر بدانید. نظریه‌پردازان هیجان اینک به یک چشم‌انداز سامانه‌ای در مورد هیجان توجه دارند که در آن مؤلفه‌های هیجان با یکدیگر آثار تعاملی دارند (شکل یکی از الگوهای تعامل بین مولفه‌های هیجان به صورت سامانه بی‌پویا). پرسش‌های اساسی در نظریه‌های جدید هیجان، به ماهیت دقیق مؤلفه‌ها و مکانیسم اثرگذاری آنها بر یکدیگر معطوف هستند.
برای مثال، پرسش‌هائی در این زمینه مطرح است که پاسخ‌های خودمختار، باورها و شناخت‌ها، و حالت‌های چهره چگونه بر هیجان معینی که تجربه می‌شود اثر می‌گذارند. مثلاً می‌پرسیم وقتی برانگیختگی دستگاه خودمختار شدیدتر باشد، آیا خشم بیشتری تجربه می‌کنیم؟ اصولاً بدون برانگیختگی دستگاه خودمختار می‌توان احساس خشم کرد؟ آیا شدت خشم بستگی به اندیشه‌ خاص یا حالت خاص چهره دارد؟ علاوه بر پرسش‌های مربوط به شدت هیجان، این پرسش نیز مطرح است که کدامین مؤلفه‌های هیجان سبب می‌شوند که هیجان‌ها را متفاوت از هم احساس کنیم. چه مؤلفه‌هائی هیجان‌ها را از یکدیگر متمایز می‌سازند؟ برای درک تفاوت میان شدت و تمایز هیجان‌ها، می‌توان این احتمال را در نظر آورد که برانگیختگی دستگاه خودمختار، شدت هیجان‌ها را بسیار افزایش دهد، اما الگوی برانگیختگی در هیجان‌های مختلف تقریباً یکسان باشد. در صورت صحت چنین فرضی، برانگیختگی دستگاه خودمختار را نمی‌توان ملاکی برای تمایز هیجان‌ها از یکدیگر دانست.



یکشنبه 93 تیر 15 :: 10:45 صبح ::نگارنده : موسوی

روانشناسی شناختی (به انگلیسی:cognitive psychology) انسان را موجودی پردازش کننده اطلاعات و مسأله گشا تلقی می کند.این دیدگاه در پی تبیین رفتار از راه مطالعه شیوه هایی است که شخص به اطلاعات موجود توجه می کند،آنها را تفسیر می کند،و به کار می برد.

روانشناسی شناختی همانند دیدگاه روانکاوی متوجه فرایندهای درونی است.اما در این دیدگاه بیش از آنکه بر امیال،نیازها،و انگیزش تاکید شود بر اینکه افراد چگونه اطلاعات را کسب و تفسیر می کندو آنها را در حل مشکلات به کار می گیرند تاکید می شود.بر خلاف روانکاوی تکیه گاه شناختی نه بر انگیزش ها و احساسات و تعارضات نهفته بلکه بر فرایندهای ذهنی است که از آنها آگاهیم یا به راحتی می توانیم از آنها مطلع شویم.این رویکرد در تقابل با نظریه های یادگیری قرار می گیرد که محیط بیرونی را علت اساسی رفتار به شمار می آورند.اصولا دیدگاه شناختی به افکار و شیوه های حل مسأله کنونی توجه دارد تا تاریخچه شخصی.در این دیدگاه روابط بین هیجان ها انگیزش ها و فرایند های شناختی و در نتیجه همپوشی میان دیدگاه شناختی و دیگر رویکرد ها نیز آشکار می شود.[1]

روانشناسی شناختی زاده ی روانشناسی گشتالت است که در دهه ی 1920 مطرح شد.وجه مشخصه ی دیدگاهِ شناختی، توجه نسبتا ً اندک به رابطه ی محرک –پاسخ و فعالیت های عصبی می باشد. توجه اصلیِ این رویکرد، به موضوعاتی نظیر ادراک، حل مساله از طریقِ شهود، تصمیم گیری و فهم است. در تمامِ این فرایند ها شناخت از اهمیت مرکزی برخوردار است . شناخت یک مفهومِ کلی است که تمامیِ اشکالِ آگاهی را در بر می گیرد و شاملِ ادراک، تفکر، تصور،استدلال، و قضاوت و غیره می باشد. انقلابِ شناختی شاملِ تمامِ دیدگاه هایی می شود که به این مباحث اهمیتِ زیادی می دهند. [2]

موضوعاتی ازاین قبیل که انسان چگونه و با چه ساختاری به درک، تشخیص و حل مسأله می‌پردازد و این که ذهن چگونه اطلاعات دریافتی از حواس (مانند بینایی یا شنوایی) را درک می‌کند و یا اینکه حافظه انسان چگونه عمل می‌کند و چه ساختاری دارد؛ از عمده مسائل قابل توجه دانشمندان این رشته می‌باشد. محققین روان‌شناسی شناختی به ذهن همچون دستگاه پردازشگر اطلاعات می‌نگرند و رویکرد آنان به مطالعه مغز و ذهن برپایه تشابه عملکرد مغز با رایانه است. روان‌شناسی شناختی از دو جنبه با مکاتب روان‌شناسی قبلی تفاوت اساسی دارد:

1- برخلاف مکاتب روان‌شناسی کلاسیک از قبیل روان‌شناسی فرویدی، از روش تحقیق علمی و بررسی موارد قابل مشاهده استفاده می‌کند و روشهایی چون درون نگری را به کار نمی‌برد.

2- برخلاف روان‌شناسی رفتارگرایی، فرایندها و پدیده‌های ذهنی، چون باور، خواست و انگیزش را مهم دانسته، مورد مطالعه قرار می‌دهد.

از زیر مجموعه‌های روان‌شناسی شناختی می‌توان رشته‌های نوروسایکولوژی، روان‌شناسی بالینی، روان‌شناسی تربیتی، روان‌شناسی قانونی، روان‌شناسی سازمانی و صنعتی با گرایشهای شناختی را نام برد.

فرآیند حل مسأله

حل مسأله : حل مسأله عبارت است از پردازش شناختی برای تبدیل موقعیت مفروض به موقعیت مطلوب در حالی که شخص حل کننده برای حل آن به طور آماده روش واضحی ندارد.حل مسأله تفکر و رفتاری است جهت رسیدن به هدفی که به آسانی در دسترس نیست. این تعریف شامل چهار ایده اساسی است. نخست اینکه حل مسأله یک امر شناختی است یعنی در درون ذهن یا دستگاه شناختی حل کننده روی می‌دهد پس وجود آن را می‌توان تنها به طور غیر مستقیم از رفتار حل کننده استنباط کرد. دوم آنکه حل مسأله یک فرایند است یعنی متضمن دستکاری معلومات در دستگاه شناختی یا ذهن حل کننده‌است (یعنی اجرای عملیات شناختی روی بازنمایی‌های نمادی درونی). سوم اینکه حل مسأله جهت دار است یعنی غرض از آن حل کردن یک مسأله‌است. ایده چهارم و آخر اینکه حل مسأله امری شخصی است یعنی دشواری تبدیل یک حالت مفروض از یک مسأله به یک حالت مطلوب بستگی به دانش کنونی حل کننده مسأله دارد. یک مسأله وقتی موجودیت می‌یابد که وضعیتی مفروض در ابتدا وجود دارد و حل کننده می‌خواهد آن وضعیت به صورت مطلوب تغییر یابد. چرخه حل مسأله چرخه حل مسأله شامل 1- تشخیص مسأله 2- تعریف مسأله 3- تنظیم راهبرد حل مسأله 4- سازماندهی اطلاعات درباره مسأله 5- تخصیص منابع 6- نظارت و ارزیابی است انواع مسائل : 1-مسائل خوب ساختار، 2- مسایل بد ساختار مسائل خوب ساختارمسیرهای روشن و واضحی برای راه حل دارند. این گونه مسائل را خوب تعریف شده می‌نامند. نمونه چنین مسائلی این است که چگونه مساحت متوازی الاضلاع را محاسبه می‌کنید. مسائل بد ساختار فاقد مسیرهای روشن برای رسیدن به راه حل هستند به این مسائل بد تعریف شده هم می‌گویند. نمونه چنین مسائلی این است که وقتی هیچ کدام از دو طناب آنقدر بلند نیست که بتوان با در دست گرفتن یکی از آنها به دیگری رسید چگونه این دو طناب آویزان را به هم گره می‌زنید؟ راهبردهای حل مسأله از راهبردهای حل مسأله می‌توان به این موارد اشاره کرد: 1- الگوریتم‌ها (یک راهبرد حل مسأله‌است که مستلزم پیروی از یک قاعده، روش یا متد خاص است و ضرورتا به راه حل صحیح می‌انجامد) 2- بینش (درک ناگهانی از چگونگی حل مسأله) 3- روش‌های اکتشافی (راهبردهای غیر رسمی شهودی و حدسی است که برخی اوقات منجر به راه حلی مؤثر می‌شوند و گاهی به راه حل مؤثری نمی‌رسند. روشهای اکتشافی شامل چهار روش است : 1- تحلیل وسیله هدف؛ 2- کار به سمت جلو؛ 3- کار به سمت عقب؛ 4- تولید و آزمون

1- تحلیل وسیله هدف : حل کننده مسأله با نگاه کردن به انتهای هدف مورد جستجو مسأله را تحلیل می‌کند و سعی می‌کند فاصله میان موقعیت فعلی وهدف نهایی در آن فضا را کاهش دهد.

2- کار به سمت جلو: حل کننده مسأله از ابتدا شروع و سعی می‌کند مسأله را از ابتدا تا انتها حل کند.

3- کار به سمت عقب: حل کننده مسأله از آخر شروع و سعی می‌کند از آنجا به سمت عقب حرکت کند.

4- تولید و آزمون: حل کننده مسأله صرفاً گزینه‌ای از اقدامات مختلف را نه الزاما به شیوه‌ای نظام مند انجام می‌دهد و سپس توجه می‌کند که کدام یک از آن اقدامات عمل خواهد کرد.

رایانه‌ها احتمال دارد از راهبردهای الگوریتمی حل مسأله استفاده کنند. انسانها به نظر می‌رسند بیشتر از روش‌های اکتشافی غیر رسمی استفاده می‌کنند در حل مسائل بد ساختار انتخاب باز نمایی مناسب برای مسأله به شدت بر آسانی دستیابی به راه حل درست تاثیر می‌گذارد. موانع موجود برای حل مسأله: 1- آمایه ذهنی: آمایه ذهنی که استحکامات نیز نامیده می‌شود راهبردی است که در گذشته مؤثر بوده‌است اما برای مسأله خاصی که باید در حال حاضر حل شود مؤثر نیست، نوع خاصی از آمایه ذهنی تثبیت کار کردی است. تثبیت کارکردی عدم توانایی درک این واقعیت است که چیزی که مورد استفاده? شناخته شده و خاصی دارد ممکن است برای تأمین اهداف دیگری هم مورد استفاده قرار بگیرد. 2- انتقال: تسری دانش یا مهارت از موقعیت یک مسأله به موقعیت دیگر است. انتقال هم می‌تواند مثبت باشد هم منفی. انتقال مثبت زمانی رخ می‌دهد که حل مسأله قبلی باعث تسهیل حل یک مسأله جدید می‌شود. انتقال منفی زمانی رخ می‌دهد که حل مسأله قبلی باعث دشوارتر شدن حل مسأله بعدی شود برخی اوقات مسأله قبلی باعث می‌شود که فرد در مسیر نادرستی قرار گیرد. 3- رشد نهفته: رشد نهفته بدنبال یک دوره کار شدید روی مسأله پدید می‌آید. رشد نهفته عبارت از رها کردن مسأله برای مدتی و سپس بازگشت

منابع

  1. اروین جی.ساراسون؛باربارا آر.ساراسون(2005).روانشناسی مرضی.ترجمه بهمن نجاریان و همکاران(1390)،انتشارات رشد،تهران،صفحه 101
  2. نقل با اندکی تغییر از یادگیری و کنترلِ حرکتی از دیدگاهِ روانشناسی عصب شناختی اثرِ جورج سیچ ترجمه ی حسن مرتضوی نشر سنبله – صفحه ی 14
  • وبسایت پژوهشکده علوم شناختی تهران
  • استرنبرگ، رابرت. روانشناسی شناختی. ترجمه دکتر کمال خرازی و دکتر الهه حجازی. تهران : پژوهشکده علوم شناختی تهران.1387
  • فرهنگ توصیفی روان‌شناسی شناختی، تالیف مایکل آیسنک، ترجمه دکتر کمال خرازی، رمضان دولتی، محسن رئیس قاسم، حسین کمالی، نشر نی، 1379
  • راهنمای زبان تخصصی روان‌شناسی بر اساس کتاب Discovering psychology، دکتر محمود میر نسب، نشر ارجمند، 1387



یکشنبه 93 تیر 15 :: 10:16 صبح ::نگارنده : موسوی

درمان و نظریه جزیی از بافت یکسانی هستند که نمی توان بدون ضرر و زیان آنها را از یکدیگر منفک کرد. بوئن ترجیح می داد خودش را یک نظریه پرداز بداند. او خودش را به عنوان فردی می دید که در مفهوم سازی «خانواده به عنوان یک سیستم طبیعی که نه تنها می تواند برحسب فرایندهای جاری اما قابل پیش بینی بین اعضاء کاملاً درک شود، روی حرفش یکه و تنها ایستاد». بوئن دانشمندی بود که حقایق  جهانشمول را جستجو می کرد. «نظریه بوئن دائماً می کوشد تا آنچه را که سایر نظریه ها دوگانه می انگارند، پیوسته ببیند». برای مثال، طبیعت/ تربیت، زن/مرد، و بیماری جسمی/ بیماری روحی. زندگی بوئن خصوصاً مشکلاتش با خانواده اصلی خود تأثیر بزرگی بر آنچه مطرح کرد، گذاشت. اساساً، بوئن اظهار می کرد که تا زمانی که افراد الگوهایی را که از نسلهای گذشته منتقل شده اند، بررسی و اصلاح نکنند، احتمال دارد که این رفتارها را در خانواده خودشان تکرار کنند. چنانچه رفتارهای بین اشخاصی، بالاخص بین نسل ها، به ویژه یا به لحاظ عاطفی فزون آمیخته (برای نمونه، همجوشی) یا به لحاظ عاطفی بریده باشند (برای مثال، از نظر الگوی اجتناب از دیگران به لحاظ عاطفی یا روانشناختی متمایز از هم هستند)، احتمال بروز این گونه الگوی تکرار شونده بالاخص وجود دارد. بوئن به سیستم عاطفی خانواده علاقه مند شد (گلادینک، 2000).

     راهبردهای مقابله ای و الگوهای مقابله با استرس از نسلی به نسل دیگر منتقل می شوند؛ پدیده ای که به فرایند انتقال چند نسلی معروف است. خانواده هایی که دچار مشکلی هستند گرفتار نیروهای چندین نسلی هستند که این نشانه مرضی را شکل می دهند و آن را حمل می کنند (بوئن، 1976). در چنین واحدهایی سیستم عاطفی خانواد? هسته ای تطور و تکامل پیدا می کنند. زن و شوهرهایی که به یک اندازه از سطوح بالای تمایز یافتگی برخوردارند قادرند فردیت (استقلال) روشنی را به وجود آورند و حفظ کنند «و در همان زمان صمیمیت عاطفی قوی، پخته و غیرتهدید آمیزی را داشته باشند». از سوی. دیگر، زن و شوهرهایی که به یک اندازه از سطوح پایین تمایز یافتگی برخوردارند در برقراری صمیمیت با مشکل مواجه اند چون فقط خودهای کاذب یعنی خودهای «وانمودی» را پرورش داده اند. خودهای کاذب حسب موقعیتها در نوسان هستند و معمولاً به آمیختگی (همجوشی) این خودها با «خود مشترک توأم با از بین رفتن مرزهای خود» بین آنها و از دست دادن فردیت نسبت به «خودمشترک» می انجامد .
     زن و شوهرها تمایل دارند فرزندان را در همان سطح تمایز یافته خود تربیت کنند، فرایندی که بوئن آن را فرافکنی خانوادگی وصف می کند.
     زن و شوهرهایی که از خود متمایزیافتگی اندکی برخوردارند، برای خلاص کردن خود از اضطراب از یکدیگر فاصله عاطفی می گیرند. الف) تعارض زناشویی، ب) بیماری جسمی یا عاطفی در یکی از همسران، ج) فرافکنی مشکل به بچه ها، و د) ترکیبی از اینها.
      خانواده درمانگر دارای دید  بوئن وقتی با زن و شوهر کار می کند بدنبال مثلث ها است. مثلث ها می توانند بین افراد و اشیاء باشند. آنها در برگیرند? حالت آرامش بین دو فرد آسوده خاطر و یک فرد غریبه هستند. مثلث «سنگ بنای اصلی هر سیستم عاطفی و کوچکترین سیستم رابطه ای با ثبات است. بعضی مثلث ها سالم­اند، و برخی ناسالم. در مورد دومی، مثلث ها شیوه مکرر برخورد با اضطراب است که بدان طریق تنش بین دو شخص به موضوع (شخص یا شیء)دیگری فرافکنی می شود. مثلث اولیه (اصلی) در خانواده بین کودک و والدین شکل می گیرد. در موقعیتهای فشارزا، اضطراب از یک مثلث مرکزی (اصلی) در درون خانواده به مثلث های همبافت خارج از خانواده به ویژه در سیستمهای اجتماعی و شغلی گسترش پیدا می کند.
     با در نظر گرفتن چنین پیشینه ای، قابل درک است که چرا خانواده درمانگران دارای دید بوئن که برای کمک به افراد به ویژه زن و شوهرها کار می کنند احساسات را از عقل و در این فرایند جدا یعنی نامثلث سازی می کنند. آنها این کار را با پرسیدن سؤالاتی در خلال جلسات افکارشان و سازه بندی  نوعی درخت خانوادگی موسوم به شجره نگاری انجام می دهند‏، همچنین آنها تکالیف خانگی را محول می کنند که افراد را ملزم می کند با خانواده هایشان دید و بازدید کنند تا از طریق پرسیدن سوال مطالبی بیاموزند. علاوه بر این ها، درمانگران با دید بوئن جایگاه فرزندان را نزد کسانی که با آنها کار می کنند. بررسی می کنند. به نظر می رسد که افراد بر اساس ترتیب تولد و عملکردشان در خانواده ویژگیهای شخصیتی ثابتی را شکل می دهند. هر چه ازدواج جایگاه فرزندی شخص را در خانواده اصلی نزدیکتر و صمیمی تر نشان دهد، زن و شوهر شانس بهتری برای کسب موفقیت دارند. برای مثال، اگر پسر کوچک یک خانواده با دختر بزرگ خانواده ای ازدواج کند، هر دوی آنها بالاجبار از این آرایش سود زیادی می برند. زیرا پسر کوچک خانواده به احتمال خیلی زیاد، از اینکه «مورد مراقبت قرار گیرد» لذت می برد حال آنکه دختر بزرگ خانواده احتمالاً از «مراقبت کردن» از کسی که با او بزرگ شده است، لذت خواهد برد.
     اعضای خانواده با بررسی یک چنین فرایندهایی به بینش می رسند و گذشته را درک می کنند و به اختیار خود انتخاب می­کنند که آنها را در حال حاضر چگونه رفتار (عمل) کنند. همین طور آنها راجع به اینکه جامعه به عنوان یک کلیت عملکردش تا چه اندازه خوب است، آگاه می شوند. چنانچه جامعه زیر فشار بیش از اندازه باشد (برای نمونه، رشد جمعیت، رکود اقتصادی)، پسر به خاطر وجود نیروهای بسیار فلج کننده ای که در مقابل تمایل به رسیدن به تمایزیافتگی قد علم می­کنند، پسرفت خواهد کرد. یعنی واگردی اجتماعی (گلادینک، 2000، به نقل از بهاری و همکاران، 1382).




یکشنبه 93 تیر 15 :: 8:58 صبح ::نگارنده : موسوی

دیدگاه روان پویشی(به انگلیسی:psychodynamic)بر این اندیشه استوار است که افکار و هیجان ها علل مهم رفتار هستند.رویکرد روان پویشی به رفتار به درجات مختلف بر این فرض استوارند که رفتار قابل مشاهده(پاسخ های آشکار)تابعی از فرایند های روانی داخلی(رویداد های پنهان)است.رویداد های درونی و منابع تحریک محیطی که از سوی نظریه پردازان روان پویشی مطرح شده با هم متفاوتند اما همه آنها در این باره توافق دارند که شخصیت را ترکیبی از وقایع داخلی و خارجی شکل می دهد که از نظر آنها وقایع درونی در این زمینه نقش عمده تری دارند.زیگموند فروید بنیان گذار این دیدگاه معتقد بود که در نهایت روزی فرا خواهد رسید که بتوان تمام رفتار ها را بر حسب تغییرات بدنی تبیین کرد اما از آنجایی که در دوران وی درباره روابط بین بدن و شخصیت آگاهی اندکی وجود داشت وی چندان بر عوامل زیست شناختی تأکید نکرد.فروید تحت تاثیر چارلز داروین در مورد اهمیت هیجان ها قرار داشت و توجه خود را به تاثیر هیجان ها بر افکار معطوف کرد.او معتقد بود که برای درک و فهم رفتار لازم است افکار پیشایند و مرتبط با آن تجزیه و تحلیل شود و برای درک آن افکار باید عمیق ترین هیجان ها و احساسات شخص مورد بررسی و کنکاش قرار گیرند.

منابع

  1. اروین جی.ساراسون؛باربارا آر.ساراسون(2005).روانشناسی مرضی.ترجمه بهمن نجاریان و همکاران(1390)،انتشارات رشد،تهران،صفحه 87
  2. http://en.wikipedia.org



شنبه 93 تیر 14 :: 12:28 عصر ::نگارنده : موسوی

فرافکنی مبحثی است در روان‌شناسی که اول بار زیگموند فروید آن را مطرح کرد. فرافکنی یعنی نسبت دادن ناآگاهانه اعمال، عیب‌ها و امیال ناپسند خود به دیگران که در واقع ساز و کاری پدافندی به شمار می‌آید. آلفرد آدلر شاگرد فروید و از جمله نخستین منتقدان این نظر است.

«فرافکنی در معنای واژه‌ای آن، بر پرتاب کردن رو به بیرون یا رو به جلو دلالت دارد و به فرایند یا اسلوبی اشاره دارد که افراد به مدد آن، ایده‌ها، تصویرها و امیال را بر محیط بیرونی‌شان تحمیل می‌کنند. این بیرونی‌سازی مشتمل است بر دریافت(ادراک) فعالیت عقلی، دریافت تصویرها و نشانه‌ها به عنوان واقعیت(مثلاً در رؤیا و خیالات) و یا مکان‌یابی انگیزه‌ها و امیال موجود در درون «خود»(ایگو) در محدوده عین‌ها(اُبژه)، مردم و یا رویدادهای دیگر»

اصطلاح فرافکنی در روان‌کاوی کاربرد دارد؛ در آن فرافکنی یکی از ساز و کارهای پدافندی (دفاعی) در برابر نگرانی به شمار می‌رود. در این معنی خواسته‌ها و انگیزه‌های ناپذیرفتنی که بازشناخت آنها در «خود»، ممکن است موجب ناراحتی شود، به دیگران نسبت داده می‌شود. «این وسیله پدافندی به طور کامل در جهت عکس درون‌فکنی می‌باشد و اساس آن از این قرار است که فرد می‌کوشد تا تمایلات نامناسب و ناپسند خویش را به دیگران نسبت دهد و در نتیجه خود را عاری از هرگونه عیب و نقص بداند و خود را از احساس گناه، برهاند. با این وسیله پدافندی، فرد در مورد دیگران با مقیاس خویش قضاوت می‌کند.

فرافکنی یعنی انگشت اتهام به سوی دیگران گرفتن. فرافکنی عبارت است از تمایل به نسبت دادن آنچه در درون می گذرد به دیگران یا به محیط. فرافکنی فرد را در مقابل یک نوع اضطراب حفظ می کند: اضطرابی که در اثر اعتراف به کاستیها و نقصها ممکن است به وجود آید. کسی که فرافکنی می کند معمولاً احساسات، نقصها، یا آرزوهای غیر قابل قبول خود را در دیگران می بیند. فرافکنی، با برجسته کردن و اغراق آمیز کردن صفات شخصیتی منفی در دیگران، از اضطراب می کاهد. فروشنده ای که خودش را مسیحی بسیار مومنی می داند که جامعه روی او حساب می کند، ولی فردی به شدت طمع کار است و سر مشتریان کلاه می گذارد، از بر این باور است که هم? مشتریانی که وارد مغازه می شوند می خواهند هر طور که شده سر او کلاه بگذارند. مسلم است که اکثریت مطلق مشتریان چنین قصدی ندارند، و او در واقع، حرص و دغل کاری خود را به آنان فرافکنی می کند. دانشجویی که در امتحان شفاهی رد می¬شود می گوید که استاد امتحان گیرنده ضعیف بوده است. پرستاری که در انجام وظایف خود خوب عمل نمی‌کند می گوید که سایر پرستاران به بیماران خوب رسیدگی نمی‌کنند. جراحی که عملش موفقیت آمیز نیست با اصرار می گوید که کمک جراح و سرپرستار به وظایفشان خوب عمل نکرده اند. کسی که کمبود جنسی دارد، رفتار دوستانه و عادی دیگران را نوعی "دعوت" محسوب می کند. این نوع افراد وقتی به فروشگاهی می روند و فروشنده به آنها لبخند می زند، فکر می کنند که وی از آنها "خوشش آمده است". مردی که به همسرش خیانت می کند ممکن است دائم به او تهمت خیانتکاری بزند. زنی که از دست شوهر خود عصبانی است ممکن است با گفتن " چرا از دست من این همه عصبانی هستی؟" در واقع عصبانیت خودش را توجیه کند. نوعی شدید از فرافکنی ممکن است به رفتار خصمانه یا حتی پرخاشگری منجر شود مخصوصاً هنگامی که فرد احساس می کند یک نفر دیگر باعث و بانی احساسات منفی اوست. برای مثال، بیمار بسیار چاقی که چند کیلو چاقتر شده است ممکن است پرستار خود را مقصر بداند و بگوید که او ترازو را دستکاری کرده است تا او را چاقتر نشان دهد. آزمونهای فرافکنی با ارائ? محرکها یا سوالات خنثی یا مبهم و دریافت پاسخ از مراجع، آن پاسخها را به عنوان فرافکنی تحلیل می کنند.




سه شنبه 93 تیر 10 :: 1:51 عصر ::نگارنده : موسوی

نوروفیدبک در اصل نوعی بیوفیدبک است که با استفاده از ثبت امواج الکتریکی مغز و دادن بازخورد به فرد تلاش می‌کند که نوعی خودتنظیمی را به آزمودنی آموزش دهد. بازخورد به طور معمول از راه صدا یا تصویر به فرد ارائه می‌شود و از این طریق فرد متوجه می‌شود که آیا تغییر مناسبی را در فعالیت امواج مغزی خود ایجاد کرده است یا خیر.

مطالعات درباره نوروفیدیک تقریباً از دهه ششم قرن بیستم میلادی آغاز شده است و هنوز هم یکی از حیطه‌های فعال پژوهشی در علوم مغز می‌باشد.
*(یکی از ابتدایی ترین این اصلاحات که هنوز هم استفاده می‌شود (پرجنبشی) یا (سندرم پرجنبشی) است *

کاربردهای درمانی: در برخی مطالعات ادعا شده است که نوروفیدبک می‌تواند در درمان اختلال بیش فعالی و کمبود توجه موثر باشد. اما تاکنون شواهد قدرتمندی برای دفاع از این ادعا ارائه نشده است. به شکلی که هیچ یک از راهنماهای بالینی تا سال 2013 این روش را به عنوان یک درمان برای اختلال کم توجهی - بیش فعالی پیشنهاد نمی‌کنند.

  • راهنمای بالینی 2009SIGN: بخش 8?2?4 صفحه 24 ذکر می‌کند که "نوروفیدبک در حال حاضر یک مداخله آزمایشی در کودکان و نوجوانان مبتلا به ADHD در نظر گرفته می‌شود. مداختلات استانداردشده‌ای وجود ندارد"
  • راهنمای مراقبت سلامت انستیتوی ارتقای سیستم‌های بالینی 2012: صفحه 41 ذکر می‌کند که "یک کراآزمایی بالینی شاهددار تصادفی نشان داده است که نوروفیدبک از برنامه رایانه‌ای آموزش مهارت توجه اثربخشی بیشتر دارد. علایم ADHD در حد متوسطی بهتر شد. منافع طولانی مدت آن اثبات نشده است. هزینه و زمانی که فرد درگیر درمان است را هم باید مد نظر داشت. نوروفیدبک برای ADHD فاقد شواهد کافی پژوهشی است. (پررنگی این عبارت در متن اصلی نیست) میزان پاسخ درمانی به اندازه داروهای محرک نرسیده است. بنابراین نمی‌توان نوروفیدبک را به عنوان جایگزینی برای دارو در ADHD دانست."
  • راهنمای بالینی Nice: در این راهنما در بخش درمان‌ها هیچ اشاره‌ای به نوروفیدبک نشده است.
  • راهنمای بالینی شورای ملی سلامت و پژوهشی پزشکی استرالیا: در صفحه 22 و به عنوان یکی از درمان‌های دیگری که بر اساس شواهد فعلی استفاده از آنها توصیه نمی‌شود، ذکر شده است.

بنابراین به نظر می‌رسد تبلیغاتی که این روزها در سطوح مختلف درباره اثربخشی طولانی مدت و قطعی این درمان برای اختلال بیش فعالی و کمبود توجه صورت می‌گیرد فاقد پایه علمی است و صرفاً جنبه بازاری دارد.

سایر کاربردها: استفاده از نوروفیدبک همچنین در بعضی انواع اختلالات اضطرابی، افسردگی و میگرن هم به کار رفته است. اگرچه شواهد پژوهشی درباره این اختلالات هم بسیار محدود و غیرقطعی می‌باشد.




چهارشنبه 93 تیر 4 :: 8:10 صبح ::نگارنده : موسوی

من کسی هستم که در شب های مهتابی همه احساسم را برمی دارم
و به مهتاب می روم
در آن اوج هزار پایی در میان ابرها شب را با مهتاب سپری خواهم کرد ..
صدای خنده های من آنقدر بلند هست
که کسی متوجه غم ها و دردهای دلم نمی شود هرگز!
گاهی آنقدر با رویا هایم ادغام می شوم که گویی آنها هرگز رویا نبوده اند ..
اشکهای من همیشه بر سر گونه هایم بازی می کنند
وقتی هوا ابریست دل من بارانیست ..
گاهی آنقدر دل تنگ هستم اما ..
تمام دنیا را هم به من دهند باز هم دل تنگم
در زندگی من کینه و دلگیری هرگز معنا پیدا نکرد!
آنقدر بخشیده ام که راه انتقام را از یاد برده ام ..
مهتاب که میشود دیگر به خودم تعلق نخواهم داشت
از زمین بلند میشوم ناگاه چشمانم بسته می شوند ..
آنفدر سبک میشوم که دیگر چیزی احساس نمی کنم!
شب های مهتابی کهکشان را زیر پا میگذارم ..
اگر برایم قصه میگویی از مهتاب بگو !
یک تیر ماهی همیشه منتظر خواهد ماند برای احساس ..
دل شکسته ایی، تیر ماهی را باکی نیست.
تیر ماهی را تا نفس هست تنها یک عشق هست.
این بار با مهتاب بیا !!
آری من زاده تیر ماه هستم ..





پنج شنبه 93 خرداد 22 :: 10:27 صبح ::نگارنده : موسوی
ویتامین E تاثیرات مستقیمی را بر روی پوست دارد ،
اما چگونه باید این ویتامین را مصرف کرد؟
ویتامین E‌ جزو ویتامین‌های قابل حل در چربی است و خانواده توکوفرول‌ها را گرد هم آورده است.
آلفا توکو فرول فعالیتی آنتی‌اکسیدانی دارد و از جالب‌ترین نوع توکوفرول‌ها است. از جمله باقی آنها می‌توان به بتاتوکوفرول، گاماتوکوفرول و دلتا توکوفرول اشاره کرد. ویتامین E در روغن‌های گیاهی مثل روغن بادام، دانه گندم، زرده تخم‌مرغ و به مقدار کمتر در میوه‌ها و سبزی‌ها یافت می‌شود.
ویتامین E می‌تواند از ما در برابر آثار مضر رادیکال‌های آزاد که به طور طبیعی حین فعالیت‌های طبیعی بدن یا در اثر مواجهه با عوامل محیطی مثل اشعه‌های ماورای بنفش یا آلودگی به وجود می‌آیند، دفاع کنند. از ویتامین E در کرم‌های آرایشی نیز بهره گرفته شده تا از پیری پوست جلوگیری کنند. این ویتامین وقتی با ویتامین C، سلنیوم و گلوتاتیون همراه شود موثرتر عمل می‌کند.
 فواید ویتامین E برای پوست ویتامین E را می‌توان به شکل طبیعی یا صنعتی تولید کرد. اگر فرمول آن از آلفاتوکوفرول آغاز شود طبیعی و اگر با دل آلفا توکوفرول شروع شود یعنی صنعتی است.
 ویتامین E فواید بی‌شماری برای پوست دارد که از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
خاصیت آنتی‌اکسیدانی: ویتامین E روند پیری پوست را کند کرده و از غشای سلولی که از اسیدهای چرب اشباع نشده پلی ساخته شده‌اند و نسبت به اکسیداسیون بسیار حساس‌اند، محافظت می‌کند.
خاصیت ضد التهابی: ویتامین E با جلوگیری از آزاد شدن برخی آنزیم‌ها یا میانجی‌های مسوول التهاب از بروز التهاب پیشگیری می‌کند.
محافظت در برابر آسیب‌های ناشی از اشعه‌ ماورای بنفش استفاده از کرمی که حاوی ویتامین E است قبل از قرار گرفتن زیر نور آفتاب می‌تواند احتمال ایجاد چروک و تومورهای سرطانی را کاهش دهد. 
 خاصیت مرطوب‌کنندگی: ویتامین E با مقاوم کردن قشر نازک هیدرولیپیدی پوست را مقاوم کرده و رطوبت آن را حفظ می‌کند
  محرک حرکات زیرپوستی: ویتامین E با تحریک سلول‌های رگ‌های خونی سبب افزایش حرکت زیرپوستی می‌شود و به عبارتی خون را زیر پوست به جریان می‌اندازد.
 مصرف مکمل ویتامین E لازم است ?
معمولا در کشورهای صنعتی کسی مبتلا به کمبود ویتامین E نیست. تنها افرادی که دچار مشکلات جذب از دستگاه گوارش‌اند یا رژیم بسیار فقیر از نظر چربی دارند دچار کمبود ویتامین E می‌شوند. به هر حال قبل از مصرف مکمل باید در رابطه با میزان مصرف و مدت زمان مصرف با پزشک مشورت کنید.
 
گردآوری :گروه سلامت سیمرغ
منبع  : salamatiran.com



پنج شنبه 93 خرداد 22 :: 9:10 صبح ::نگارنده : موسوی
آدمى از آن زمان که پا به عرصه حیات می گذارد تا هنگامى که به درجه ی کمال مى رسدمراحل متوالى و به هم پیوسته اى از رشد را پشت سر می گذارد که مى توان آنها را به منزله ی فصل هایى از تاریخ واحد حیات او قلمداد کرد. مراحل این رشد گر چه به ظاهرمتوالى و مستمر و یکنواخت مى نماید، ولى در حقیقت، هر مرحله از مرحله ی دیگرمتفاوت است. بعضى از این مراحل نسبت به بعض دیگر از آهنگ تندترى برخوردار وداراى جوش و خروش بیشترى است.در هر یک از این مراحل، انسان داراى ساختمان روانى خاصى است که در رفتار او متبلور است.تربیت در صورتى صحیح و ثمربخش خواهد بود که بر اساس مراحل رشد صورت پذیرد. به مدد همین مراحل است که مى توان انواع مشخص تربیت را تعریف کرد.«روسو» بر این باور بود که «هر سن و هر حالت از حیات، کمالى و بلوغ متناسب با خوددارد که مخصوص آن است.» هر مرحله اى از این مراحل که در تربیت، مورد غفلت مربیان قرار گیرد، فرصتى بسیار مغتنم است که براى همیشه از دست متربى رفته واقدامات بعدى هم سودى نخوهد داشت. (1)
کار متربى در صورتى به نتیجه ی مطلوب مى رسد که فعالیت تربیتى به موقع صورت گیرد. اگر پیش از هنگام به آن فعالیت بپردازد وقت خود را تلف کرده اس اگر پس ازآن به این کار دست بزند، کوشش او دیر صورت گرفته و بى نتیجه خواهد ماند.دوره اى از عمر آدمى، دوره بازى است و دوره دیگر دوره حافظه و دوره عادات، ویک دوره هم دوره شور و هیجان فراوان است.(2)
خانم ماریا مونته سورى (3) ( 1952 - 1870) پزشک و مربى معروف ایتالیایى در این باره می گوید:مهم آن است که مراقب ظهور این قبیل مراحل حساس باشیم، آن ها را مغتنم شماریم و نکته ی دیگرى که به همین اندازه حائز اهمیت است آن که باید نه تنها مراقب شروع مراحل حساس باشیم و با سرگرمى های مناسب به تقاضای آن پاسخ دهیم، علاوه بر آن نگذاریم این قبیل فرصت ها بدون بهره بردارى از دست برود. این مراحل در وقت معینى فرا مى رسند و در زمان معینى زوال مى پذیرند اگر این دوران بگذرد علاقه از دسترس خارج مى شود و ایجاد آن دگر باره میسور نیست؛ نیرویی گرانبها تضعیف شده و از میان رفته است . (4)
بعضى از اندیشمندان علوم تربیتى، مراحل تربیت را شش مرحله به شرح زیر دانسته اند:
1-دوره طفولیت، ازتولد تاهیجده ماهگى
2-دوره کودکى اول، از 2 سالگى تا 4 سالگى
3-دوره کودکى دوم، از 4 سالگى تا 7 سالگى
4-دوره کودکى سوم، از 7 سالگى تا 12 سالگى
5-دوره نوجوانى، از 12 سالگى تا 16 سالگى
6-دوره جوانى، از 16 سالگى تا 20 سالگى (5)
اشکالى که بر ایشان وارد است این است که فاصله ی هیجده ماهگى تا 2 سالگى مورد غفلت قرار گرفته است.موریس دبس، مراحل تربیت را در پنج مرحله گنجانده است؛ بدین ترتیب:
1-دوره پرستارى از کودک، پس از تولد تا 3 سالگى
2-دوره کودکستانى، از 3 سالگى تا 7 سالگى
3-دوره دبستانى، از 6 سالگى تا 13 سالگى (وحتى 14 سالگى براى پسران)
4-دوره نگرانى بلوغ، از 11 سالگى تا 16 سالگى
5-دوره جوش و خروش جوانى از 16 سالگى تا 20 سالگى (6)

مراحل رشد از دیدگاه اسلامى

در تعلیم و تربیت اسلامى نیز اصل وجود مراحل پذیرفته شده است؛ اما تعدادمراحل و چگونگى آن ها با مراحلى که روانشناسان و دانشمندان علوم تربیتى قائل شده اند متفاوت است. راز این تفاوت را در توجه اسلام به جنبه هاى معنوی علاوه برتغییرات ظاهرى و درونى باید جست و جو کرد. چنان که مى دانیم دانشمندان علوم تربیتى، مراحل رشد و تربیت را پنج یا شش مرحله دانسته اند؛ در صورتى که از روایات اسلامى سه مرحله برمى آید (7)
و زمان هر مرحله هفت سال است. از این مراحل با تعابیری نمادین و پرمعنا سخن رفته است. نخست، بخشى از روایات را مى آوریم و آنگاه به اختصار به تبیین مراحل رشد و تعلیم و تربیت از منظر روایات مى پردازیم:
1-از امام صادق (علیه السلام)نقل شده است که فرمود: پسر بچه هفت سال بازى می کند، وهفت سال قرآن (یا خواندن و نوشتن) مى آموزد، و هفت سال حلال و حرام (احکام و حقوق) مى آموزد. (8)
2-همان حضرت فرمود: فرزندت را بگذار هفت سال بازی کند، و هفت سال، ادب آموزد، و هفت سال، او را ملازم و همراهت ساز؛ اگر به راه آمد و رستگار گردید (چه بهتر) وگرنه در او خیرى نیست. (9)
3-پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)فرمود: فرزند، هفت سال، آقا و سرور است، هفت سال، بنده است و هفت سال، وزیر است. اگر در بیست و یک سالگى از اخلاق او راضى بودى که بسیار خوب و مطلوب است وگرنه او را واگذار که در پیشگاه خداى متعال، معذورى. (10)
در این سه روایت، مراحل تربیت از هنگام ولادت تا بیست و یک سالگى، در سه مرحله گنجانده شده و براى هر سه مرحله، مدت زمان یکسان یعنى هفت سال در نظر گرفته شده است:
1-مرحله ی اول: مرحله ی بازى و سیادت، از تولد تا هفت سالگى.
2-مرحله ی دوم: مرحله ی آموختن قرآن و خواندن و نوشتن، از هفت سالگى تا چهارده سالگى.
3-مرحله ی سوم: وزارت و مشارکت در امور و آموختن حقوق و احکام از چهارده سالگى تا بیست سالگى.
در مرحله ی اول، از آن زمان که کودک پا به عرصه ی حیات می گذارد تا زمانى که به هفت سالگى پا مى نهد، مهم ترین و اساسى ترین تجربه ها را در قالب تلاش و تکاپوى حسى-حرکتى و بازى هاى گوناگون پشت سر می گذارد و استعدادهایش شکوفا مى شود. در این هفت سال، بهترین عامل ساماندهى نیروهاى نهفته در کودک، و شکوفا کننده استعدادهاى او، بازى و تلاش و تکاپو است. امرى که از دید بسیارى از اطرافیان، پنهان است. از این رو، امام (علیه السلام) مى فرماید: «دع ابنک یلعب سبع سنین» یعنى وظیفه اى سنگین بر دوش او مگذار و او را در فشار قرار مده و بر او سخت نگیر. البته معنى سخن امام (علیه السلام) این نیست که او را به کلى مهمل بگذار و از دور به کنترل او نپرداز، یا هیچ مطلبى به او نیاموز. بلکه در بعضى از روایات به کیفیت آموزش های دینى که در این سنین اشاره شده است:امام باقر یا امام صادق (علیهماالسلام) فرمود: وقتى بچه به سه سالگى رسید، هفت بار به او گفته شودبگو لا اله الا الله، سپس رها شود تا سه سال و هفت ماه و بیست روزه شود.آنگاه به او گفته شود: هفت بار بگو: محمد رسول الله. سپس به حال خود رها شود تا پنج سال او تمام شود.سپس به او گفته شود: کدام دست را وست و کدام دست چپ تو؟ وقتى دست چپ وراست خود را شناخت، رو به قبله قرار داده شده و به او گفته شود: سجده کن. سپس رها شود تاشش سالش تمام شود. وقتى شش ساله شد، نماز بخواند و رکوع و سجود به او آموخته شود تاآن که هفت سالش تمام شود. وقتى هفت ساله شد به او گفته شود: صورت و دست هاى خودرا شستشو بده. وقتى که آن دو را شست، به او گفته شود: نماز بخوان: سپس رها مى شود تا 9سال او تمام شود. وقتى نه سال او تمام شد، به او وضو آموخته شود (اگر وضو نگیرد) تنبیهشود، و نماز به او آموخته شود و (اگر نخواند) تنبیه شود. وقتى وضو و نماز آموخت، خداوندوالدینش را بیامرزد. (11)
در بعضى از روایات بدون آن که سن خاصى در نظر گرفته شود، دستور داده شده کهبه فرزندانتان شنا و تیراندازى بیاموزید. امیرمومنان على (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که آن حضرت فرمود:علموا اولادکم السباحة و الرمایة (12)
برخى، مراحل مختلف رشد و تعلیم و تربیت را از دیدگاه روایات، چهار مرحله دانسته و گفته اند:با ژرف نگرى در روایات این باب چنین نتیجه مى شود که مى توان مراحل مختلفرشد و تعلیم و تربیت را به چهار مرحله تقسیم نمود:
1-دوره اى که کودک باید آزاد باشد و بازى کند و تحت شکنجه و فشار واقع نباشد تاقوای روحى و جسمى او به طور طبیعى رشد نماید. این مرحله از آغاز تولد تا سن هفتسالگى را در بر می گیرد...
2-مرحله ی تعلیم و تربیت:در این دوره کودک آنقدر رشد کرده که مى تواند مفاهیم رادرک کند و به طور مستقیم تحت تعلیم و تربیت قرارگیرد و آداب و رسوم را بیاموزد. این مرحله تقریباً از آغاز هفت سالگى کودک شروع مى شود و به چهارده سالگى ختم مى شود. چنان که معلوم است در این دوره سلول های مغز کودک بسیار فعال و شاداب است و برای یادگرفتن مطالب از هر جهت آمادگى دارد. از این جهت است که در روایات توصیه شده که در این مرحله کودکان را آداب و علم بیاموزید.
3-مرحله ی عمل و مشاوره:این مرحله که تقریبا از حدود سال پانزدهم شروع مى شود و تاهفت سال ادامه مى یابد مرحله ای است که نوجوان آنچه را در دوران های پیش فراگرفته، موردعمل قرار دهد تا بتواند کارهای اجتماعى را انجام داده و... راه و رسم زندگى را فراگیرد...
4-مرحله ی کمال و ورزیدگى:از این مرحله در قرآن مجید به «اشُد» تعبیر شده است... این لفظ در قرآن کریم به دو معنى استعمال شده است :الف)به معنى کمال و قوت نسبى عقل و تمییز است که در هنگام بلوغ یا بعد از آن حاصل مى شود و آیه ی شریفه ی «و لا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی أحسن حتی یبلغ أشده»(13)
...( و به مال یتیم- جز به نحوی [هرچه] نیکوتر- نزدیک مشوید، تا به حد رشد خود برسد.) بر همین معنى دلالت دارد.ب)مرحله ای که قوای جسمى و ذهنی آدمى به آخرین درجه کمال خود مى رسد. دراین مرحله عقل فطری او به وسیله ی عقل تجربى اش تکامل یافته و مى تواند آینده نگرباشد... به نظر برخى نهایت قوت و استحکام عقل انسان در سن چهل سالگى است.(14)
در پاره اى از روایات به آموزش در دوره کودکى، نوجوانى و جوانى به طور خاصى تأکید شده است. آموزش دین در این سنین به منزله ی نقش در سنگ یا زمین خالى که هر تخمى در آن بیفشانند، پذیرا است تشبیه شده است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مى فرماید: من تعلم فی شبابه کان بمنزلة الرسم فی الحجر و من تعلم و هو کبیر کان بمنزلة الکتاب علی وجه الماء(15)
کسى که در جوانى خود علم آموزد، چون نقش بر سنگ است و کسى که در بگسالى علم آموزد به منزله ی نوشتن روى آب است.امام على (علیه السلام) نیز مى فرماید:انما قلب الحدث کالارض الخالیة ما القی فیها من شیء الا قبلته (16)
همانا دل نوجوان، چون زمین خالى است که هپع چیز در آن افکنده نمى شود جز آن که آن رامى پذیرد.البته در عین حال که اسلام ترغیب به آموزش در سنین نوجوانى و جوانى مى کند و آن را به مثابه نقش بر سنگ مى داند و آموزش در بزرگسالى را بر آب تشبیه مى کند، اما آموزش در بزرگسالى را نیز مثبت ارزیابى می کند و کسى را که به دلایلى در کودکى و نوجوانى نتوانسته است تحصیل علم کند و در بزرگسالى به طلب دانش پرداخته و در حین تحصیل از دنیا رفته است، شهید قلمداد مى کند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مى فرماید: من لم یطلب العلم صغیرا فطلبه کبیرا فمات ، مات شهیدا (17)
کسى که در کودکى، دانش نیاموخته و در بزرگى به جست و جوى دانش پرداخته و مرده است،شهید از دنیا رفته است.جوانى، مرحله ی بسیار حساس و مغتنم در حیات انسان است. آدمى در قیامت قدم از قدمبرنمى دارد مگر آن که از پنج چیز از او سئوال مى شود که یکى از آن ها جوانى است. سئوال مى شود که جوانى را چگونه و در چه راهى سپرى کرده است. رسول خدا (صلی اعلیه و آله و سلم) مى فرماید:لا تزول قدم ابن آدم یوم القیامة من عند ربه حتی یسأل عن خمس: عن عمره فیم افناه، و عن شبابه فیم ابلاه ، و من ماله من این اکتسبه... . (18)
آدمى در قیامت قدم از قدم برنمى دارد مگر این که از پنج چیز از او پرسش مى شود: از عمر اوکه در چه چیز فانى ساخته و از جوانى او که در چه چیز آن را به پیرى رسانده، و از مال او که ازکجا به دست آورده است....و نیز فرمود:ان لله ملکا ینزل فی کل لیلة فینادی یا ابناء العشرین جدوا و اجتهدوا (19)
خدا را فرشته اى است که در هر شب از آسمان فرود مى آید و ندا می کند ای جوانان بیست ساله جدیت و تلاش کنید.جوانى که پارسایى پیشه کند و جوانى خود را در اطاعت خدا سپرى کند، بسیارارزشمند است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:ما من شاب یدع لله الدنیا و لهوها و اهرم شبابه فی طاعة الله الا اعطاه الله اجر اثنین و سبعین صدیقا (20)
هیچ جوانى نیست که دنیا و لهو و لعب آن را براى خدا رها کند و جوانى خود را در اطاعت خداسپرى کند مگر آن که خداوند به او پاداش هفتاد و دو صدیق عطا کند.اگر این جوان پاکدامن و پارسا، از چهره اى زیبا برخوردار باشد- که طبیعتا اسباب گناه براى او فراهم تر استاوند رحمان به وجود او در برابر ملائک مباهات مى کند. ازرسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است:انّ احبّ الخلائق الی الله عزوجل شابّ حدث السن فی صورة ح شبابه و جماله لله و فی طاعته ، ذلک الذی یباهی به الرحمن ملائکته ، یقول هذا عبدی حقا (21)
محبوبترین آفریده ها نزد خداوند، جوانى نوخاسته و داراى صورتى زیبا است که جوانى وجمال و زیبایى خود را برای خدا و در (راه) اطاعت او قرار دهد، او همان کسى است که خداوندرحمان به وجود او بر ملائکه مى بالد، مى فرماید: این، حقا بنده ی من است.رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در بیان دیگرى چنین فرمود:ان الله یحب الشاب الذی یفنی شبابه فی طاعة الله تعالیبراستى خداوند جوانى را که جوانیش را در طاعت خداى تعالى از دست بدهد، دوست مى دارد.روایاتى درباره فضیلت و ارجمندى مقام جوان عابد رسیده است. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که:ان الله تعالی یباهی بالشاب العابد الملائکة ، یقول : انظروا الی عبدی ، ترک شهوته من اجلی (22)
خداى تعالى به جوان عابد و پرستشگر بر ملائکه مى بالد، مى فرماید: به بنده ام بنگرید،شهوت و تمایلات خود را به خاطر من ترک کرد.از همان بزرگوار نقل : «فضل الشاب العابد الذی تعبد فی صباه علی الشیخ الذی تعبد بعد ما کبرت سنه کفضل المرسلین علی سائر الناس» (23)
فضیلت جوان پرستشگر که درکودکى، راه پرستش و عب در پیش گرفته است بر پیری که بعد از آن که به سن پیری رسیده، متعبد گردیده است، مانند فضیلت و برترى پیامبران بر دیگر مردمان است.اگر جوانى بر اثر غلبه ی غریزه جنسى به گناه آلوده شد و توبه کرد، نزد خدا محبوبیت پیدا می کند. جوان آلوده به گناه نباید فریب وسوسه ی شیطان را بخورد که می گوید: تو هنوز جوانى وفرصت دارى، تا جوانى، لذت ببر و به کامروایى بپرداز، بلکه باید فوراً توبه کند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:ان الله تعالی یحب الشاب التائب (24)
خداوند متعال جوان توبه کننده را دوست مى دارد.در روایت دیگرى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین آمده است:ما من شیء احب الی الله تعالی من شاب تائب ، و ما من شیء ابغض الی الله تعالی من شیخ مقیم علی معاصیه (25)
هیچ چیز نزد خدا محبوب تر از جوان تائب نیست. و هی زی نزد خدا مغبوض تر از پیر مصرّبر معصیت نیست.(26)

پی نوشت ها:

1-مراحل تربیت، موریس دبسن، ترجمه ی علیمحمد کاردان، انتشارات دانشگاه تهران، ص 8.
2-همان، ص 9.
3-Maria Montessori
4-مربیان بزرگ، ص 325، با اندک تصرف و تلخیص.
5-تعلیم و تربیت و مراحل آن، ص 113.
6-مراحل تربیت، ص 19
7-برخى از دانشمندان اسلامى به چهار مرحله قائل شده اند که در همین بحث، به طرح آن پرداخته ایم.
8-وسائل الشیعه، ج 15، ص 194.
9-همان.
10-همان، ص 195.
11-همان، ص 193.
12-همان، ص 194.
13-انعام، آیه 152 و اسراء ، 34.
14-پژوهشى در تعلیم و تربیت اسلامى، ص 332- 334.
15-میزان الحکمة، ج 2، ص 140.
16-همان.
17-همان.
18-پژوهشى در تعلیم و تربیت اسلامى؛ ص 330- 331.
19-همان.
20-میزان الحکمة، ج 2، ص 1401.
21-همان.
22-همان.
23-همان.
24-همان.
25-همان.
26-براى مطالعه بیشتر رجوع شود به «تربیت اسلامى» کتاب چهارم، مقاله «اصول اساسى در پرورش اخلاقى با تاکید بر دیدگاه امام على (علیه السلام). نوشته حجة الاسلام احمد اسلامى، ص 234-270، مرکز مطالعات تربیت اسلامى وابسته به معاونت پرورشى وزارت آموزش و پرورش.

منبع: تعلیم و تربیت اسلامی



Susa Web Tools